اخیرا بیانیه ای تحت عنوان ” فراخوان جمعی: علیه نظم نوین تحمیلی بر خاورمیانه” با امضای چند صد نفر ازجمله محمد قوچانی، محمد رضا جلایی پور، سید علی مرعشی عضو حزب کارگزاران، علی مزروعی فعال سیاسی اصلاح طلب و پیمان عارف منتشر شده است. آنچه که افراد نام برده بر سر آن اشتراک نظر دارند حمایت خدشه ناپذیر از حاکمیت جمهوری اسلامی و ضدیت با هر آن چیزی است که نشانه ای از سوسیالیسم و چپ دارد. موضع گیری فراخوان نیز بطور صریح در راستای مواضع و دیدگاه های اعلام شده همین افراد است. بیشتر آن دیگران که به ادعای فراخوان “جمع متکثر از ایرانیانِ داخل و خارج کشور -که خیل جامعهی دانشگاهی، دانشپژوهان، فعالان سیاسی و اجتماعی و هنرمندان را تشکیل” می دهند، در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی چهره ای شناخته شده و یا فعال نیستند . موضوع اگر به همین جا تمام می شد پرداختن به فراخوان بیهوده می بود؛ جعمی معترض به کشتار مردم فلسطین توسط دولت اسرائیل و نگران از موقعیت و سرنوشت حکومت اسلامی ایران و ” محور مقاومت” اسلامی نظرشان را نسبت به اوضاع منطقه و بخصوص خطر گسترش بیشتر جنگ به ایران، بیان کرده بودند؛ کاری که رسانه های دولتی در ایران هم از یک سال پیش تا کنون به اشکال مختلف انجام داده اند. نکته اما این است که عده ای دیگر که یا خود را سوسیالیست و چپ می دانند و یا با این عنوان شهرت دارند نیز جزو امضا کنندگان فراخوان هستند، از جمله حسن مرتضوی ، اکبر معصوم بیگی ، محمد مالجو، مراد فرهاد پور، یاسمین میظر، تراب ثالث، و چند نفر دیگر. و همین، پرداختن به فراخوان را ضروری می کند. اینکه نقش این افراد اخیر در تدوین و تهیه فراخوان چه بوده اهمیت ندارد. امضا متن منطقا به معنای تایید آن، حداقل در کلیت اش است.
در بند ۲ این فراخوان می خوانیم: ما ” از تجاوز نسلکشانهی اسرائیل به مردم فلسطین در باریکهی غزه، آپارتاید سرکوبگر در کرانهی باختریِ اشغالی، قشونکشی به خاک لبنان، حملات به یمن و سوریه و هر گونه اقدام نظامی علیه ایران تحت هر عنوانی اعلام انزجار میکنیم و آنرا جلوهای آشکار از خشونت گسترده، فراقانونی و افسارگسیخته علیه شرایط زیستِ جمعی مردمان در منطقه میدانیم، خشونتی تحت حمایت کامل مادی و معنوی دولتهای غربی “.
این عبارت، بن مایه فراخوان است و باقی متن اساسا بطور فشرده به تاریخچه شکل گیری دولت اسراییل و مهمترین وقایع و تحولات سیاسی و اجتماعی در منطقه در چندین دهه گذشته و نقش ” دولت های غربی” در این وقایع و تحولات اشاره می کند.
اما انچه که در فراخوان و نیز در روایت گری تاریخی آن غایب و نامرعی است، سوی دیگر این تخاصم و تقابل نظامی است: جمهوری اسلامی؛ یعنی بیش از چهار دهه حکومت وحشت در ایران. به بیان دیگر، دو توحش، دو بربریت یعنی رژیم فاشیستی و اشغالگر اسرائیل از یک سو و فاشیسم اسلامی حاکم بر ایران از سوی دیگر در آستانه جنگ تمام عیار با یک دیگر قرار گرفته اند، اما فراخوان با شگرد روی آوری به روایت گری تاریخی – بعضا مخدوش و مثله شده – یک طرف این تخاصم نظامی را از صحنه آرایی خود خارج می کند، تا با بر جسته کردن طرف دیگر، یعنی رژیم اسرائیل که از حمایت های “دولت های غربی ” بر خور دار است، از طرف غایب در این صحنه آرایی، رژیم اسلامی و نیروها و جریان های مسلح و مرتج اسلامی نیابتی و غیر نیابتی آن، حمایت کند. در توجیه رقت انگیز برای حذف حکومت اسلامی از این صحنه آرایی، تهیه کننده گان فراخوان در ” افزودهی پس از دریافت امضاءها ” می نویسند: ” برای ایستادگی در برابر هرگونه توجیه و زمینهسازیِ دخالت خارجی در اختلافات و مبارزات سیاسی درون مرزهای ایران ــ که تصمیمگیری دربارۀ آن تنها و تنها با مردم ایران است و نامربوط به مخاطبان نهایی این فراخوان- به مسائل داخلی نپرداختیم”.
از متن فراخوان نمی توان دریافت که بطور مشخص این “مخاطبان نهایی” چه کسان و یا چه نیروهایی هستند که “مسایل داخلی” ایران به آنها نامربوط است. اما با اطمینان می تواند گفت که این مخاطبان نمی توانند سازمان ها، نهاد ها و فعالین جنبش های سیاسی و اجتماعی باشند که از ستون های اصلی جنبش نه به جنگ و با خواست آتش بس، به ویژه در اروپا و آمریکا بوده اند که طی یک سال گذشته در حمایت از مردم فلسطین و در اعتراض به نسل کشی مردم فلسطین توانسته اند تظاهرات چند صد هزار نفره سازماندهی کنند؛ زیرا در خواست از آنها که در “اختلافات و مبارزات سیاسی درون مرزهای ایران” دخالت نکنید، یک وهن است. آنها با پذیرش مسئولیت سیاسی و بین المللی، خود را موظف می دانند که نسبت به مبارزات سیاسی “درون مرز های” دیگر دخالت کنند. به عنوان نمونه همین دوماه پیش بیش از بیست اتحادیه کارگری با میلیون ها نفر عضو و تعدادی دیگر از نهاد ها و فعالان جنبش زنان و حقوق بشر به حکم قضایی شریفه محمدی، فعال کارگری و حقوق زنان که با اتهام بغی، به اعدام محکوم شده بود ، اعتراض کردند و خواهان لغو این حکم شدند؛ یعنی در “اختلافات” سیاسی درون مرزهای ایران به نفع یک طرف: شریفه محمدی و علیه طرف دیگر: حکومت اسلامی، دخالت کردند. بسیاری از این اتحادیه ها و نهاد و فعالین از جمله سازمان دهندگان تظاهرات های حمایت از مردم فلسطین هستند.
به نظر می آید که مخاطبان فراخوان، دولت ها و بطور مشخص آن دسته از “دولت های غربی” هستند که بطور آشکار و پنهان از نسل کشی مردم فلسطین توسط دولت اسراییل حمایت کرده و می کنند . و این امر با منطق درونی فراخوان، تطابق می کند. اینکه بعد از گذشت یک سال از جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین در غزه و کشتار و نسل کشی این مردم و تنها بعد از آنکه احتمال رودرویی مستقیم نظامی بین دو رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی بیشتر شده ، امضا کنندگان تصمیم می گیرند که فراخوان منتشر کنند، این گمان را به یقین نزدیک تر می کند. فراخوان در واقع هشدار به دولت های حامی اسرائیل است تا بدانند که در جنگ احتمالی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، این دومی تنها نیست، بلکه خیل امضا کنندگان این فراخوان نیز در کنارش قرار دارند. این نکته آخر را نه تنها به صراحت بیان می کنند بلکه از سایر “روشنفکران، دانشگاهیان و فعالان اجتماعی” نیز می خواهند که: “بدون نگرانی از همسویی با سیاستهای داخلی و خارجی حکومت ایران” و یا نگرانی از مجادله با “شعبان بیمخهای دوران”، سکوت خود را بشکنند و همراه با فراخوان دهندگان ” با قاطعیت و قدرت به این صحنهآرائیِ خطرناک نه” بگویند.
در رابطه معنای همسو شدن بدون نگرانی با سیاست های داخلی رژیم اسلامی حاکم در ایران – که فراخوان لابد برای جلب توجه و مشتری یابی از میان وطن پرستان و صاحبان عرق ملی، برایش اسم شیک ” حکومت ایران” را اختراع کرده – لازم نیست که به تفصیل سخن گفت. حقیقت آشکار است و کافی بود که فراخوان دهنده گان از واژگان مرگ، تباهی، خشونت، شقاوت، کشتار، زندان، اعدام، شکنجه ، جنایت، استثمار، فقر، شلاق و فساد، چند جمله در توصیف سیاست های داخلی “حکومت ایران” می ساختند و به متن می افزودند تا هر که خواست “بدون نگرانی” ، با آنان و “حکومت ایران” همسو شود و به رژیم جنایت کار دیگر نه بگوید. فراخوان اما اگاهانه چنین کاری نمی کند زیرا با توصیف ماهیت این “سیاست های داخلی” کل هدف زیر سوال می رفت، بنابراین با حذف جمهوری اسلامی از معادله جنگ، با تردستی می گوید “برای ایستادگی در برابر هرگونه توجیه و زمینهسازیِ دخالت خارجی . به مسائل داخلی نپرداختیم”.
اما در باره سیاست های خارجی حکومت اسلامی که بازهم فراخوان ترجیح داده که به آن نپرازد، لازم است اندکی مکث کنیم و ببینیم مختصات صحنه سیاست خارجی و یا به گفته فراخوان ” صحنه آرایی خطر ناک ” از چه قرار است، چگونه به وجود آمده و هر کدام از دوسوی این جدال نظامی، یعنی حکومت اسلامی ایران با گروهای مسلح مسلمان نیابتی و غیر نیابتی و دولت اسرائیل که از حمایت آمریکا و دیگر قدرت های سرمایه داری جهانی بر خور دار است، چه هدفی را در این صحنه دنبال می کنند و در چه موقعیتی هستند.
حکومت اسلامی ایران برای چند دهه با هزینه کردن میلیارد ها دلار برای مجهز و مسلح کردن مجموعه ای از گروها و جریان های اسلامی تلاش کرده است تا با ایجاد “اُمت و تمدن اسلامی” ، جایگاه خود را به عنوان یک ابر قدرت منطقه ای در مناسبات استراتژیک و سیاسی و اقتصادی جهانی سرمایه، تثیبت کند. مردم فلسطینی که رژیم اسلامی این سیاست را با ادعای حمایت از آنها تحت عنوان آزادی قدس دنبال کرده، نخستین قربانی این سیاست بوده اند. این سیاست در تنش و تقابل با سیاست ها و اهداف رژیم اسرائیل فاجعه بزرگ انسانی بزرگ را در منطقه رغم زده است.
آنسوی این تقابل نظامی و جنگ، دولت اسراییل اهداف خود را آشکار تر بیان کرده است؛ مقامات رژیم اسراییل از جمله بنیامین نتانیاهو از ۷ اکتبر تا کنون در همان حال که رژیم اسراییل مشغول جنایت جنگی و نسل کشی در غزه بوده، بارها اعلام کرده اند که قصد دارند صحنه جغرافیای سیاسی و توازن قوا در منطقه را تغییر دهند. راه رسیدن به این هدف نیز از دیدگاه آنان از این قرار است: تداوم کشتار مردم ساکن غزه و محکوم کردن تعداد هر چه بیشتر آنان به مرگ از قحطی و گرسنگی و بیماری، و در نهایت وادار کردن آنها به کوچ اجباری و اشغال نظامی دائمی نوار غزه، و همزمان با آن، تصاحب هر چه بیشتر زمین های فلسطینی ها در کناره باختری، در هم شکستن حماس در غزه و حزب الله در لبنان و اشغال حداقل بخش جنوبی این کشور، در هم شکستن توان نظامی نیروهای نیابتی ایران در عراق و سوریه و حوثی ها در یمن، و تضعیف شدید حکومت اسلامی ایران از طریق بمباران مراکز و موسسات نظامی رژیم و زیر ساخت های اقتصادی ایران و در صورت امکان، جدا کردن بخش هایی از ایران با حمایت از گروها و دسته های مسلح،، این آن راهی است که از نظر اسرائیل برای رسیدن به آن چه “نظم نوین منطقه ای ” می خواند باید طی شود؛ راهی که از دریای خون می گذرد تا سرانجام با از سرگیری پیمان ابراهیم، و پیوستن عربستان سعودی به این پیمان، “نظم نوین”، تمدن جنایت کاران، بر گستره ای از ویرانی و تباهی و مرگ، بنا شود.
صحنه هولناک است. اما در شکل گیری و آرایش این صحنه، حداقل در سه دهه اخیر دو نیرو، دو شر، دو سیاست، در تنش با هم و همزمان با تغذیه از هم، نقش ایفا کرده اند: از یک سو جریانات اسلامی عموما با حمایت حکومت اسلامی ایران با گفتمان غرب/ استکبار ستیزی، و از سوی دیگر اسراییل با تداوم اشغال سر زمین های فلسطین و سرکوب حق حاکمیت فلسطینی ها و در کنار آن دخالت گری های سیاسی و نظامی دولت های بزرگ سرمایه داری غرب. این دوشر در تخاصم با هم و هم زمان با تقویت یک دیگر با گسترش نظامی گری در منطقه، ضمن جلوگیری از امکان پیدایش، رشد و بر آمد جنبش های اجتماعی مترقی، هر انجا که توانسته اند به سرکوب مستقیم این جنبش ها پرداخته اند. فراخوان اما با روی آوری به روایت گری مخدوش و تحریف شده تاریخی، با حذف یک سوی این معادله/ صحنه ارایی، تلاش می کند هم سویی با آن را در برابر با سوی دیگر معادله توجیه کند. تنها به یک نمونه آز این روایت گری بسنده می کنم. آنها می نویسند: “دولتهای غربی از طریق کشتار و نابودی اکثریت نیروهای دموکراسیخواه، سکولار و چپ، تقویت نیروهای افراطگرا، و حمایت مستقیم اقتصادی و تسلیحاتی از اقلیتهای بنیادگرای اسلامی مانند القاعده، وهابیون، طالبان، توازن سیاسی منطقه را بر هم زدهاند”. به مسئله حذف حکومت اسلامی از لیست ” اقلیت های بنیاد گرای اسلامی” نمی پردازیم، اما آیا قتل عام و کشتار کمونیست ها، چپ ها و نیروهای دموکراسی خواه و سکولار در ایران نیز بدست دولت های غربی” صورت گرفته است؟ واقعیت مگر غیر از این است که قاتلان همین نیروها اکنون در راس یک قطب این صحنه آرایی هولناک قرار دارند و اگر از این صحنه آرایی، بازنده بیرون بیایند – که احتمال اش زیاد است- بعد از نوشیدن جام زهر دیگر در صورت توان، تاریخ را تکرار خواهند کرد . بعلاوه کشتار کمونیست ها و سوسیالیست ها در دیگر نقاط منطقه نیز فقط به دست دولت های غربی صورت نگرفته، دولت سکولار جمال عبدالناصر در مصر و دولت بعث عراق که هیچکدام پرو غرب نبودند، صدها نفر از کمونیست ها در هر دو کشور را قتل عام کردند. این گونه روایت گری که مجموعه پیچیده ای از مبارزات طبقاتی و سیاسی- اجتماعی و نیروها و بازیگران دخیل در آن را در یک انتزاعِ فرا تاریخی بسته بندی می کند تا همه بازیگران یک طرف صحنه آرایی موجود، همچون عناصر فاقد عاملیت و قربانی بیگناه و تاریخی دخالت عوامل خارجی، “دولت های غربی” ظاهر شوند، نسخه سکولار شده همان گفتمان آشنای غرب/ استکبار ستیزی است.
در مقابل دوگانه حمایت – یا هم سویی – از یکی از طرفین جنگ و جنایتی که در خاور میانه در گرفته و در حال گسترش است راه سومی وجود دارد: نه گفتن به جنگ و به هر دوسوی شر در گیر در آن . در این صورت مخاطب فراخوان علیه جنگ، تنها می تواند و باید جنبش بین المللی علیه جنگ و فعالین جنبش های اجتماعی موجود در ایران باشند. افزوده شدن خواست نه به جنگ، به خواست ها و مطالبات اعتراضات جاری کارگران، بازنشستگان، معلمان، زنان و تلاش برای فراگیر شدن این خواست با هدف مجبور کردن رژیم اسلامی که هم اینک در موقعیت شکننده قرار گرفته ، به عقب نشینی از اهداف ارتجاعی خود در منطقه و پذیرش آتش بس و صلح ، تنها راه پایان دادن هر چه زوتر کشتار در منطقه است . راه دشواری است و هیچ تضمینی نیز برای موفقعیت آن وجود ندارد. اما تحقق آن امکان پذیر است. شبح جنبش زن زندگی آزادی ، گرفتار شده در فضایی از ترس ، دلهره و نگرانی، – و رو در رو شده در برابر امید واهی و گسترده و از سر استیصال به حلول نجات دهنده ای تاج به سر در هیبت ناسیونال- فاشیسم ایرانی- هنوز از ایران رخت بر نبسته است. حضور عاملیت انسانی در خیابان، کارخانه، محیط کار، دانشگاه و مدرسه در ابعاد میلیونی می تواند این شبح را به زندگی فرا بخواند.
مخالفت و مبارزه علیه این توحش خوف انگیز و گسترش یابنده در منطقه، راهش همسو شدن با سیاست های داخلی و خارجی رژیم اسلامی،( شر کوچک تر!) نیست، تقابل و مبارزه با آن است. امیدوارم سوسیالیست ها چپ ها و آن دیگرانی که حکومت اسلامی را شر می دانند، اما فراخوان را امضا کرده اند، در دیدگاه و اقدام و خود بازنگری کنند.
بعد از تحریر: نخستین بار متن فراخوان دستجمعی را در سایت رادیو زمانه دیدم. بعدا متوجه شدم که متن فراخوان در انصاف نیوز و خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه پاسداران هم درج شده است. تعجب آور نیست.