در این یادداشت تلاش شده است سوالاتی مقابل نیروهای مختلف اپوزیسیون ایران در قبال یک سیاست تروریستی و جنایتکارانه فارغ از روشهای مرسوم دیپلماتیک و تعارف سیاسی، گذاشته شود. در این هم کمترین تردیدی ندارم که بورژوازی ایران هر ادعائی داشته باشد، وقتی که ضرورتهای بنیادی سرمایه و منافع طبقه بورژوازی حکم کند، نمایندگان سیاسی اش هم آنطور عمل میکنند که در صد سال گذشته شاهد بوده ایم. با اینحال، نمیتوان از ادعاهائی که توسط این نیروها می شود، گذشت و اتفاقا در وضعیت کنونی سیاسی ایران و کیس ترور، بهترین زمان برای محک زدن این ادعاهاست. خطاب این یادداشت دو طیف متمایز چپ و راست است. بویژه اینروزها شاهد هستیم که نیروهای راست و برخی از چپ ها، در تلویزیونهای آمریکا خیلی تلاش میکنند “پرنسیپهای مشترکی” برای “همزیستی سیاسی” جستجو کنند.
صورت مسئله
مسئله ای تکان دهنده و مهم یعنی تصمیم به ترور مخالفین سیاسی افشا شده است. جریانی بنام “سازمان زحمتکشان” که رهبری آنرا عبدالله مهتدی بعهده دارد، بنا به افشاگری کادرهای خودش، لااقل تاکنون در سه مورد، با تصمیم دفتر سیاسی اش، طرح ترور و نابودی فیزیکی و قتل عام کمونیست های مخالف خود را داشته است. حمله به اردوگاه حزب کمونیست ایران و قتل عام آنها، طرح ترور رحمان حسین زاده رئیس دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری- حکمتیست، طرح ترور صالح سرداری و محمد راستی از اعضای وقت کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب، از جمله موارد تاکنونی این افشاگری هاست. موارد دیگری هم وجود دارد از جمله تهاجم با چاقو به مخالفین شان در جلسه رسمی حزبی، تلاش برای نابود کردن آنها بطوری که سازمان “آسایش” که مسئول امنیتی در سلیمانیه است بعد از دو تا سه هفته حضور در اردوگاه آنها توانست توافقی ایجاد و مسئله را خاتمه دهد. اقدامات ریز و درشت از نشست و برخاست با عناصر جمهوری اسلامی و مذاکره با آنان و تقاضای علنی از آمریکا برای حمله نظامی به ایران را نیز در پرونده خود دارند. در این هم تردیدی نیست که همکاران دیروز و امروز این جریان از بسیاری موارد مطلع بودند اما منفعت و “ملاحظات سیاسی” شان حکم بر “ندیدن” آنها و سکوت داده است.
باید تاکید کرد که از نظر ما بعنوان کمونیست و انقلابی و مشخص تر بعنوان جنبش کمونیسم کارگری، جریان موسوم به “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران” از بدو تشکیل اش یک جریان سیاسی نبود، اصولا یک جریان سالم نبود، این نیرو بیشتر در چهارچوب دستجات دست ساز، متعلق به سناریوی سیاه، یک نیروی باند سیاهی و فالانژ بود که رکن اساسی آن ایجاد تعصب تند قومی و دامن زدن به نفرت ملی و اتکا به یک کاریزمای فردی تقلید شده از دوران عتیق بود. آقای مهتدی اگر لازم باشد “سوسیال دمکرات” است اگر ضروری شود توجمان و کارادیچ کردستان است و اگر منفعت ایجاب کند میتواند یک ناسیونال فاشیست باشد. صورت ظاهر ادعای سیاسی فرعی است، هدف و کارکرد چنین نیرو یا نیروهائی اساسی است. این جریان براساس یک کودتا و گردنه بگیری علیه کنگره قانونی و رسمی سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کومله، شکل گرفت و هدفش ایجاد شعبه اتحادیه میهنی طالبانی در کردستان ایران بود. جریانی که با سرقت نام کومله، میخواست تاریخ پرافتخار و جانباختگان راه مبارزه کمونیستی کومله را مصادره کند تا با آن بتواند جریانی ناسیونالیستی فالانژ، که ظرفیت هر کاری از جمله پاکسازی قومی و ترور مخالفین سیاسی را دارد، بسازد. جریان ما و مشخصاً منصور حکمت در تحلیل چرائی شکلگیری این جریان و اهدافش، همه اقداماتی که بعدتر آنها به آن مبادرت کردند را یک به یک تحلیل و تبئین کرده بود. ارزیابی وی امروز صد در صد ثابت شده است. این چند جمله اشاره شد که گفته باشیم تا به ما مربوط میشود، ما سر سوزنی به این جریان توهم نداشتیم.
موضع سیاسی تان چیست؟
نیروهای اپوزیسیون راست ایران که در انواع کنفرانسها جمع میشوند، از نمایندگان رضا پهلوی تا عناصر سپاه پاسداران، جمهوریخواهان، سازمان اکثریت و بعدتر حزب چپ، عناصر جنبش ملی اسلامی و شخصیتهای متفرقه ناسیونالیست و گروههای سیاسی، که همراه با عبدالله مهتدی و فرقه های دست ساز دیگر “کنفرانس آلترناتیو” راه می اندازید!
ما توهمی به اهداف و سیاستهای شما نداریم، ترکیب سیاسی تان عمدتا همجنس عبدالله مهتدی و جریان تروریستی باند زحمتکشان است. اما ادعای دمکراسی و حقوق بشرتان گوش فلک را کر کرده است. ما سوال و توقعی از عناصر جمهوری اسلامی که به اپوزیسیون قاچاق شدند، نداریم. سوال از نیروهای راست اپوزیسیون است که همکار جریانی تروریستی هستند. سوال از رادیو آمریکا و بی بی سی و امثالهم است که تلاش میکنید آقای مهتدی را بعنوان “رهبر کردها” و “رهبر کومله” به مردم بفروشید، موضع سیاسی روشن تان در قبال سیاست تروریستی این جریان و سازمانی که طرح ترور مخالفین را در بالاترین ارگان رهبری اش میریزد چیست؟ آیا آنرا تائید میکنید؟ آیا آنرا محکوم میکنید؟ اگر قصد سکوت و مماشات دارید، آیا نمیتوان بسادگی نتیجه گرفت که شماها اصولا استفاده از ابزار ترور علیه مخالف سیاسی را در دستورتان دارید؟ اگر نه، بعد از افشای این واقعیات، هنوز با تروریستها در یک ائتلاف شرکت می کنید؟ در رسانه ها به آنها تریبون می دهید؟ اینها را شماها باید بسیار شفاف روشن کنید و گرنه در هر جلسه سیاسی و در هر فرصتی این سوالات و همراهی با تروریسم در مقابلتان قرار خواهد گرفت و بعنوان شرکای تروریسم علنی و آشکار معرفی خواهید شد.
آقای شهرام همایون، حزب مشروطه ایران و نیروهای متفرقه راست که هر روز در برنامه های تلویزیونی میخواهید این تصویر را از خودتان به مردم ایران بدهید که “باید نیروهای اپوزیسیون همدیگر را تحمل کنند و در کنار هم کار کنند”! بسیار خوب، نمایندگان شماها در کنفرانس های مختلف با تروریست ها چکار می کنند؟ موضع تان در باره سیاست ترور مخالفین سیاسی چیست؟ چرا بیانیه ای در محکومیت اقدامات جنایتکارانه علیه مخالفین سیاسی منتشر نمی کنید؟ چرا به جامعه اعلام نمیکنید که مخالف ترور هستند و راسا تعهد خود را اعلام نمی کنید و تروریسم را محکوم نمی کنید؟
سکوت آقای ایلخانی زاده معنا دار است!
تا امروز دوم ژانویه من اظهار نظری از آقای عمر ایلخانی زاده ندیدم. بنظر ایشان برسر یک دو راهی سرنوشت ساز کرده است. اول، در تاریخ مورد بحث خود ایشان همراه با عبدالله مهتدی عضو رهبری و دفتر سیاسی سازمان زحمتکشان بودند و کسی ادعای “بی اطلاعی” را از ایشان قبول نمیکند. دوم، در جریان انشعاب ایشان و تبدیل زحمتکشان به دو شاخه، خود وی و دوستانشان از “الطاف” چاقوکشانه و تهدیدهای از این دست مُستفیض شدند. اسناد آن موجودند. سوم و مهمتر، ایشان با طرح حمله به اردوگاه کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران و قتل عام آنها مخالفت کردند و اینرا شخصا بعد از جدائی شان کتبا اعلام کردند. کسانی که دنبال “سند” میگردند، سخنان ایشان یکی از اسناد است که زحمتکشان قصد داشته برای اینکه “یک کومله” وجود داشته باشد و فردا در شهرها این دعوا گسترده تر دنبال نشود، به اردوگاه کومله حمله نظامی شود و رهبری و کادرهای آن قتل عام شوند. چهارم، سکوت شان در مورد طرح های تروریستی سازمان زحمتکشان علیه کادرهای کمونیسم کارگری در همین دوره است که بنا به همنظری سیاسی شان با عبدالله مهتدی سوال برانگیز است. آیا با اینموارد موافق بودند؟ اکر نه چرا توضیح نمیدهند؟ پنجم، در میان بودن نام رضا کعبی نفر دوم زحمتکشان و همکار نزدیک ایشان ظاهرا مسئله را حادتر کرده است. بنظر میرسد اگر اسمی از رضا کعبی برده نمیشد، موضعگیری سیاسی و اظهار نظر را برای وی ساده تر میکرد. اما سکوت در اینمورد و ضدیت با کمونیسم کارگری در اینجا ابداً کمکی به ایشان نمیکند. آقای ایلخانی زاده میتواند همان مخالفت اصولی و درست شان را با طرح حمله نظامی به دوستان تا دیروزش دستمایه خلاصی از این دو راهی سرنوشت ساز قرار دهد و با افشای تمام حقیقت و سیاستهای تروریستی این جریان، یکبار برای همیشه خود را از میراث شوم سازمان زحمتکشان خلاص کند. گره زدن سرنوشت سیاسی سازمان متبوع ایشان به سیاستهای مشترک دیروز، شاید بدرد دیپلماسی درونی و تقابل با کمونیست ها بخورد اما حتی در کوتاه مدت دردی از تناقضات خردکننده پیشاروی سازمان ایشان دوا نمیکند. به هرحال، صلاح مملکت خویش خسروان دانند!
نیروهای کمونیست و سوسیالیست و آزادیخواه!
در گذشته و ملاحظات سیاسی و منافع سازمانی و مرزبندی ها با کمونیسم کارگری اگر باعث شدند که به جریانی مانند زحمتکشان برخورد لازم نشود، و بعضا سیاست همکاری و دیالوگ با آن اتخاذ شود، امروز وضعیت تماما فرق کرده است. سیاست “نه سیخ بسوزد و نه کباب” در شرایطی که مبارزه سیاسی و طبقاتی قطبی میشود، بدترین سیاست بویژه برای کمونیست هاست. خوشبختانه تاکنون تعدادی از جریانات و سازمانهای سیاسی این اقدام تروریستی را محکوم کردند. جریانات دیگری برای موضعگیری نیازمند مدارک بیشتر هستند اما تردید ندارند که سیاست ترور مخالفین سیاسی اقدام و سیاستی تماما جنایتکارانه است.
آیا وقت آن نرسیده است که نیروهائی از جنس زحمتکشان را جریان سیاسی، حزب سیاسی، نیروی سیاسی ننامید و همانطور که واقعا هستند، نیروئی باند سیاهی نامید؟ آیا وقت آن نرسیده که نیروئی که حاضر است “سیاست کثیف” را مبنای کار و هویت خود قرار دهد، و تاکنون نمونه های “درخشانی” از آن را بدست داده است، طرد و منزوی کرد و جلوی ضرر آنرا پیشاپیش برای اردوی آزادیخواهی و کارگری گرفت؟ اگر اپوزیسیون ایران به میدان و جولانگاه نیروهای تروریستی بدل شود، اول نیروهائی که قلع و قمع میشوند، کمونیست ها و کارگران پیشرو هستند و بدنبال چهارچوب سیاست را جریانات آوانتوریست و تروریست و ضد جامعه تعیین خواهند کرد. هر کسی هر “مرزی” با ما و افراد و نیروهای تاکنون سیبل ترور باند زحمتکشان دارد، بجای خود، اینها و ملاحظات خُرد و رقابت های فردی و حقیر نمی تواند یک ذره از خطر و اهمیت تقابل قاطع با این جریان برای آینده ایران کم کند. غیر مصون بودن جامعه در قبال این نوع فالانژیسم قومی و تروریسم کور، میتواند فجایعی ببار بیاورد که بعدتر تقابل با آن بسیار دیر باشد. امروز باید هر نیروئی مستقلا یا بطور جمعی مسئولیت سیاسی اش را بعهده بگیرد و نقش اش را ایفا کند.
رفقای کومله و حزب کمونیست ایران
مواضع شما در این ماجرا، دقیقا به این دلیل که سیاست تروریستی با نام “کومله” پیش میرود، به سهم خود تعیین کننده است. موضعگیری رفیق صلاح مازوجی و تعداد دیگری از رفقای حکا روشن و مربوط است. اطلاعیه کومله اما در را باز گذاشته است و بنظر میرسد راه حل این موضوع را دیپلماسی و مذاکره میداند و پیشنهاد “کمیته حقیقت یاب”، با اینکه در مواردی میتوان از آن استفاده کرد، اما در اینمورد معین و با توجه به اطلاعات و اسناد غیر قابل انکار خود این رفقا، بیشتر در خدمت ایجاد بالانس سیاسی و ساکت کردن مخالفین درونی است. اینجا قصد نقد اطلاعیه کومله را ندارم چرا که نفس موضعگیری و محکومیت را در قیاس با سکوت فعلا مهمتر میدانم. نکته من، و فکر کنم انتظار بسیاری دیگر که این واقعه را دنبال میکنند، اینست که آیا وقت آن نرسیده که هر نوع همکاری و دیالوگ سیاسی با زحمتکشانی ها را کنار گذاشت و آنرا در چهارچوب “جنبش انقلابی کردستان” توجیه نکرد؟ کومله ای که هدف قتل عام همین ها بوده است و شما بیشتر از بقیه با رفتارهای تحریک آمیز و تحرکات نظامی آنها علیه فعالین و اردوگاه کومله آشنائی دارید، هر زمان هر ملاحظه ای که داشتید، امروز که این جریان رسما در کمپ ترامپ و پنتاگون است و حاضر است ابتدا شماها را بعنوان کومله نابود کند تا خودش صاحب “کومله” شود، آیا نباید بسیار قاطع و روشن و بدون تفسیر هر نوع همکاری با این نیرو را کنار بگذارید، آنرا بعنوان جریان سیاسی برسمیت نشناسید، و اصولا استفاده نامشروع از نام کومله را توسط این جریان با صدای بلند اعلام کنید؟ آیا بیتفاوتی به سازماندهی ترور و تحجر بنام کومله خود ضربه مهلک به کومله نیست؟ به نظر زمان تعیین تکلیف برسر نام کومله رسیده است و سیر تاریخ واقعی زحمتکشان حکم میکند که اجازه نداد هر سیاست ارتجاعی و ناروا به نام کومله کمونیست ثبت شود.
دوم ژانویه ۲۰۱۹