اخیرا در رسانه ها اعلام شده که جمهوری اسلامی حکم سنگین زندان و شلاق برای نسرین ستوده صادر کرده است. رژیم اسلامی یک رژیم سرکوب و جنایت است و حتی از کسانی که علیرغم برخی اعتراضات خواهان “مدارا” با آن هستند نیز گذشت نمی کند. ما قاطعانه این حکم و کلیه احکام صادره توسط دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی را محکوم می کنیم. ما خواهان آزادی کلیه زندانیان سیاسی با هر مرام و عقیده هستیم. آرمان ما ایجاد جامعه ای است که در آن پدیدۀ زندانی سیاسی وجود خارجی نداشته باشد؛ ما از آزادی بی قید و شرط بیان، ابراز وجود و عقیده دفاع می کنیم. اما چه چیزی نگارش این خطوط را در این شرایط ضروری کرده است؟
نیروهای ضد انقلابی و دست راستی این حکم را به پروژۀ آلترناتیو سازی و رهبر سازی شان الصاق کرده اند. می کوشند نسرین ستوده را به عرش اعلاء ببرند و از او قهرمان بسازند. هر طبقه و هر جریان سیاسی قهرمانان خود را دارد؛ مختارند هر که را می خواهند مدال قهرمانی تقدیمش کنند. اما زمانی که این جریانات می کوشند نسرین ستوده را بعنوان قهرمان “ملی” جا بزنند، مساله شکل دیگری بخود می گیرد. از اینرو است که ما اعلام می کنیم قاطعانه از آزادیش دفاع می کنیم اما قاطعانه با سیاست و افق سیاسی او در تضاد هستیم.
نسرین ستوده همواره در کنار جریانات اصلاح طلب حکومتی قرار داشته است و از این جریان و رهبرانش خالصانه دفاع کرده است. از فعالین کمپین انتخاباتی روحانی بود و عکس خندانش با خاتمی در رسانه های اجتماعی در حال گشت و گذار است. او صریحا از “مدارا” با رژیم اسلامی سخن گفته و دفاع کرده است. سال گذشته نیز، دو ماه پس از آغاز خیزش توده ای مردم که برای اولین بار شعار “جمهوری اسلامی نمی خوایم، نمی خوایم” و “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” در خیابان ها فریاد زده شد، ایشان بهمراه سازگارا، بنیانگذار سپاه پاسداران و از حاکمین دهه ۶۰ که هزاران نفر در اسارتگاه های این رژیم شکنجه و اعدام شدند و تعداد دیگری از این ارازل و اوباش طرح رفراندوم را ارائه دادند. طرحی که با افشاگری و استیضاح نیروهای کمونیست و انقلابی روبرو شد و سریعا بایگانی گردید. نسرین ستوده از نیروهای اصلاح طلب حکومتی است که اکنون باحتمال قوی مانند سایر رفقایش از رژیم اسلامی دست شسته و به کمپ راست – رژیم چنجی پیوسته است. و استقبال و هیاهوی نیروهای ضد انقلاب نیز از همین روست.
نمایندگان پارلمان فرانسه باحترام وی در پارلمان بپا خاسته اند. باید پرسید چرا این نمایندگان “آزادیخواه” باحترام اسماعیل بخشی، علی نجاتی، سپیده قلیان و صدها زندانی سیاسی دیگر که بخاطر دفاع از یک زندگی آزاد و برابر و مرفه در زندان افتاده اند و شدیدا شکنجه شده اند، بپا نمی خیزند؟ پاسخ روشن است. این همان هیات حاکمه ای است که طبقه کارگر را در فرانسه سرکوب می کند؛ در همین دهه اخیر بسیاری از حقوق کارگران و انسان های کارکن را زده است؛ پلیس اش را بجان تظاهرات کارگران و مردم زحمتکش و آزادیخواه انداخته است. اعتراضات جلیقه زرد ها و سرکوب خشن آنها توسط پلیس در تمام دنیا انعکاس یافته است. این نمایندگان هیات حاکمه ای را می سازند که بطور سیستماتیک نیروهای مبارز و معترض را به شدید ترین شکلی سرکوب کرده است. روشن است که دستگیری، شکنجه و اعدام یک رهبر کارگری و یک مدافع طبقه کارگر و مردم زحمتکش برای آنها امری عادی و حتی ضروری است.
اما این واقعیت که باحترام نسرین ستوده بپا می خیزند، چیزی در مورد خانم ستوده بما می گوید؛ این احترام بخشی از پروژه رژیم چنج است. دولتهای غربی دارند جانشین “قابل اعتمادی” برای رژیم اسلامی پیدا می کنند و کاندیدا های مختلف را تست می کنند. عکس العمل مردم و جامعه را به هر یک از کاندیدا ها ارزیابی می کنند. عفو بین الملل برای خانم ستوده یک کمپین وسیع براه انداخته است؛ زندانیان سیاسی دیگر را بشکل فرمالیته اسم می برد اما برای نسرین ستوده سنگ تمام می گذارد. هدف این پروژه اینست که خانم ستوده را بعنوان یک سلبریتی مطرح کند و در عین حال، حال و هوای جامعه و مردم را تست کنند. از اینروست که بلافاصله شایعه “نسرین ستوده برای ریاست جمهوری” در رسانه های اجتماعی پخش شد.
رژیم چنجی ها کار سختی پیشارو دارند. به هر دری می زنند که عده ای دست راستی از اصلاح طلبان حکومتی تا رژیم سابقی ها و ناسیونالیست های قوم پرست را بعنوان رهبران جامعه به صف کنند و به مردم بقبولانند. این باصطلاح رهبران آینده باید ابتدا در سطح سلبریتی قابل احترام در جامعه ایران مطرح شوند. اما بدشانسی آنها اینست که جامعۀ ایران از نظر سیاسی قطبی تر و آگاه تر از آنست که هر آدمکش سابق یا همکاران جنایتکاران را بعنوان رهبر بپذیرد. بویژه کمونیسم در ایران دارای سنت مبارزاتی و خوشنام است. جریانات سیاسی در جامعه شناخته شده تر از آن هستند که بتوان با یک “رزومۀ” ساختگی برای شغل رهبری به مصاحبه دعوت کرد. هم رژیم سابقی ها و هم اصلاح طلبان حکومتی دستشان رو است. گذشته و آینده شان روشن است. اهداف و منافعی که دنبال می کنند اظهر ال من الشمس است. از اینرو است که هر روز یک سازمان جدید تاسیس می کنند: شورای ملی منحل می شود و فرشگرد جای آنرا می گیرد؛ سپس ققنوس علم می شود. سازمان اکثریت، یکی از بدنام ترین جریانات سیاسی در تاریخ ایران، جریانی که همواره و حتی در زمان سرکوب خونین دهه شصت با رژیم اسلامی از نزدیک همکاری کرده است، بدنبال شکل گیری خیزش توده ای انقلابی و بمیدان آمدن طبقۀ کارگر خود را منحل کرد و یک “حزب چپ” ساخت تا شاید بتواند در این فرمت جدید نیروهای رادیکال و انقلابی را منحرف کند. و دیدیم که چگونه رسانه های متبوع دولتهای غربی با جار و جنجال خبر تشکیل این سازمان راست تحت نام چپ را منتشر کردند.
دولت های غربی سخت در کارند. اروپای واحد تا قطعی شدن آلترناتیو مورد نظرش از جمهوری اسلامی حمایت و با آن معامله می کند. دولت آمریکا صریح تر و علنی تر پروژه رژیم چنج را پی می گیرد. انتشار عکس های دست بگردن با پمپئو دقیقا در متن همین پروژه است. این عکس ها وسیعا منتشر می شوند تا واکنش مردم را ارزیابی کنند. اما تاکنون این پروژه به عکس خود بدل شده است؛ بی آبرویی و بی اعتباری بیشتر نصیب خادمین صف کشیده در مقابل کاخ سفید شده است.
لذا لازم است که یک چهره خوشنام تر را بیابند؛ چه بهتر که کسی که در زندان رژیم اسلامی است را علم کنند. اسارت در جمهوری اسلامی موجب اعتبار و احترام در میان مردم است. خانم ستوده یک امتیاز مهم در مقایسه با تمام آن خادمین دارد. ایشان در زندان است. و همین فاکتور می تواند او را برای پست رهبری شایسته تر جلوه دهد. شرایط جامعۀ ایران و موقعیت جنبش آزادی زن و نبردی که طی چهل سال بی وقفه به پیش برده است، یک امتیاز دیگر نسرین ستوده است. گذاشتن یک زن بعنوان آلترناتیو در مقابل رژیم اسلامی تا مغز استخوان زن ستیز می تواند برگ برنده ای برای هر جریان سیاسی باشد. تاکنون نسرین ستوده دارای امتیازات بمراتب بیشتری از تمام “رهبران” ساختگی دیگر است. این پروژه می توانست پیروز شود، اگر ما با یک جامعه از نظر سیاسی و طبقاتی بشدت قطبی قرار نداشتیم؛ اگر جریانات انقلابی و کمونیست در جامعه جایی نداشتند؛ اگر طبقۀ کارگر با صفوف فشرده و رادیکال بمیدان پای نگذاشته بود؛ اگر مبارزات نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز شکل نگرفته بود؛ اگر مردم در شعارهایشان این چنین سرمایه داری را هدف نگرفته بودند؛ اگر اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیان ها وجود نداشتند یا این چنین محبوب دلهای مردم نبودند.
ایران میانمار (برمه) نیست تا بتوان فرزند رژیم سابق را با اعطای جایزۀ نوبل و نشاندن بر تخت مبارز زجر کشیده سیاسی وارد هیات حاکمه کرد. جالب اینجاست که همین سناریوی آنسان سوچی که دارند برای نسرین ستوده بازنویسی می کنند در همان میانمار دو سال نکشید تا به فضاحت کشیده شد. دو سال بیشتر طول نکشید تا “قهرمان آزادیخواهی” برنده نوبل در قامت یک نسل کش در مقابل چشمان جهانیان قرار گرفت. اگر در دنیا عدالت وجود داشت؛ اگر دنیا دست ما آزادیخواهان و برابری طلبان انقلابی قرار داشت؛ اگر حاکمیت سرمایه و جنایتکاران به زیر کشیده می شد؛ آنسان سوچی بهمراه تمام ژنرال های همکارش باید بجرم جنایت علیه بشریت محاکمه می شد. طنز تلخ اینجاست که بخش زیادی از دست اندرکاران پروژه رژیم چنج در ایران نیز فی الحال دارای پرونده جنایی هستند و در شرایط آزادی ایران باید به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شوند.
ما کمونیست های کارگری با تمام قوا خواهیم کوشید تا تمام نقطه سازش هایی که این نیروهای سیاه رژیم چنجی در مقابل مبارزات مردم می گذارند افشاء و دفع کنیم. اجازه نخواهیم داد که طرح شوم ۵۷ را تکرار کنند. مردم ایران یکبار چهل سال پیش انقلاب کردند تا بساط تبعیض و نابرابری، فقر و فلاکت، سرکوب و اختناق، شکنجه و اعدام و ساواک را جمع کنند؛ انقلاب کردند تا یک دنیای عادلانه تر، آزاد تر، برابرتر و مرفه تر بسازند. همین دولتهای غربی توطئه کردند و یک جریان سیاه و کثیف عقب ماندۀ کپک زده را بر مردم تحمیل کردند. این جنایتکاران ودزدان بالفطره انقلاب عظیم مردم را باسم انقلاب سرکوب کردند و بمدت چهل سال زدند و کشتند و خوردند و بردند. ما اجازه نخواهیم داد تا تاریخ دوباره تکرار شود.