نظام های استبدادی برای بقای خویش پیش و بیش از هر چیز بر قدرت سرکوب متکی هستند. اما این قدرت سرکوب نه لایزال و نه دائمی است. سرکوب بخشی از جامعه که به اعتراض بلند می شود همواره امکانپذیر است؛ لیکن زمانیکه کل جامعه به پا می خیزد؛ در شرایطی که جنبش سرنگونی طلبانه با تمام قوا پا به میدان می گذارد قدرت سرکوب نمی تواند بمدت طولانی تداوم یابد. حکومت قادر نیست که کل جامعه را برای مدتی طولانی سرکوب و متلاشی کند. این منطق بی چون و چرای مبارزۀ سیاسی و طبقاتی است. لذا دیر یا زود ریزش نیروهای سرکوب آغاز می گردد. و این پردۀ آخر کلیه حکومت های استبدادی است.
و اکنون جمهوری اسلامی وارد پردۀ آخر شده است. بیش از یک سال است که مردم بجان آمده و فقر زده برای به زیر کشیدن این نظام جنایتکار به میدان آمده اند. از همان روز اول خواست خود را مبنی بر سرنگونی این رژیم بصراحت و روشنی بیان کردند. در همان روزهای اولیه شعار دادند: “جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم!” “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا!” “مرگ بر خامنه ای!” “مرگ بر روحانی!” و کمتر از یک سال بعد: “دولت سرمایه دار حرف سرش نمیشه!” همین چند شعار خصلت رادیکال خیزش اخیر و عمق نفرت و استقامت مردم برای ادامه مبارزه تا سرنگونی را آشکار می کند.
خیزش اخیر سریعا توسعه یافت. طبقۀ کارگر بشکل سراسری و با قدرت وارد عرصه شد. جنبش کارگری مبارزات سرنگونی طلبانه مردم را به سطحی بالاتر ارتقاء داد. خواست بدست گرفتن کنترل جامعه را در چهارچوب “اداره شورایی” جامعه بیان کرد. کنترل کارگری را مطرح نمود. اعلام کرد که امیدی به این نظام نیست و ندارد. نه تنها حکومت، بلکه کلیت نظام سرمایه داری را نشانه گرفت. علیرغم دستگیری های گستردۀ فعالین و رهبران کارگری و رادیکال جمهوری اسلامی نتوانسته است جنبش سرنگونی طلبانه را خاموش کند. از کشتار دهه ۶٠ ببعد هیچگاه فعالین چپ این چنین صریح و علنی خواست هایشان را طرح نکرده بودند. این چنین صریح و روشن اعلام نکرده بودند که “زندان و سرکوب دیگر اثر ندارد!” این چنین با صراحت کلیت رژیم را با تمام دم و دستگاه زور و استثمار و بخور بخورش به استیضاح نکشیده بودند. این چنین چشم در چشم حاکمین به ریشخند شان نگرفته بودند. این واقعیات حاکی از آنست که این خیزش سر خاموشی ندارد. مردم در روانشناسی جمعی شان پذیرفته اند که دیگر راه پس ندارند. تنها گزینه پیشروی است.
سیل خانمان برافکن یکماه است که زندگی چند میلیون انسان را ویران کرده است. اما در میان خانه های ویران شده، مزارع باتلاق شده، گرسنگی و بی آبی ما شاهد نه استیصال و تسلیم، بلکه همبستگی و تلاش برای بازسازی هستیم. رژیم می اندیشید که شاید این سیل نعمت الهی باشد و آبی بر خشم لبریز شدۀ مردم بریزد. اما روشن شد که آنچه در گل نشسته است نه مردم بلکه رژیم اسلامی است. زد و خورد با نیروهای سرکوب و مقامات کثیف اسلامی، همبستگی تحسین آمیز برای ترمیم سیل بندها، موج همبستگی سراسری برای کمک به سیل زدگان، جمهوری اسلامی را هر چه بیشتر به قعر برده است. و اینجاست که نمونه های بارز ریزش نیروی سرکوب پدیدار شد.
تغییر پست های فرماندهان سپاه و اولین پناهنده از میان فرماندهان سپاه به سفارت آمریکا در یک کشور مرزی فقط ابتدای کار است. این روند همچون بهمن با سرعت تصاعدی به پیش خواهد رفت. ورود نیروهای سیاه تروریست از عراق و لبنان تحت بهانه “کمک به سیل زدگان” اگرچه دارای دلایل چند لایه است اما در عین حال ناتوانی سپاه و رژیم را در سرکوب مردم بپا خاسته برملا می کند. حشدالشعبی و حزب الله را به ایران آورده اند که علاوه بر خروج بخشی از آنها از حملات آمریکا، مردم را مرعوب کنند. این نیروهای باند سیاهی نه برای کمک به سیل زدگان، بلکه برای کمک به رژیم اسلامی و سپاه پاسداران لرزانش آمده اند. اما مردم در خوزستان از همان روز اول به آنها نشان دادند که کاری بس دشوار در پیش دارند.
فرار و ریزش ارتش شاه در سال ۵٧ را با چشمان خود دیدیم. اکنون فرار و ریزش سپاه پاسداران را شاهد می شویم. اولین ژنرالی که به دشمن پناهنده می شود راه را برای سایرین باز و هموار می کند؛ لرزش مرگ را در قلب هایشان صد چندان می کند؛ آینده را برایشان تاریکتر می کند. طولی نخواهد کشید که فرماندهان جنایتکار دیگر ابتدا یکی یکی و سپس چند تا چند تا فرار را بر قرار ترجیح دهند. سفارت های کشورهای همسایه هر روز میهمان های مفلوکتر بیشتری را پذیرا خواهند شد. این واقعیت ها را باید دید و قدرت خویش را باید دریافت. بعضا زمانی که درگیر جنگ و گریز هستیم توانایی ارزیابی صحیح از شرایط را از دست می دهیم. باید به کل تصویر نگاه کنیم. تغییرات را ببینیم و ارزیابی کنیم. این رژیم در حال فروپاشی است. باید برای وارد آوردن ضربات نهایی خود را آماده و مجهز کنیم. موفق شده ایم که یک جنبش همبستگی وسیع و عمیق بسازیم. این یک فاکتور مهم، اساسی و لازم است اما کافی نیست. به تشکل نیازمندیم. بدون تشکل قادر نخواهیم بود که این رژیم را به زیر بکشیم و آیندۀ مان را خود رقم بزنیم. جامعه خود الگوی تشکل را بدست داده است: شوراها. کمااینکه دیدیم مردم برای کمک رسانی به سیل زدگان شورا ساختند. شورا نام و پدیده ای آشنا در جامعۀ ایران است. باید جنبش شورایی را در تمام محیط های کار، دانشگاه ها و مدارس و در محلات تشکیل دهیم. باید خود را در شوراها متشکل سازیم. مجامع عمومی مان را سازمان دهیم، تصمیم گیری کنیم، رای گیری کنیم و تصمیمات را به اجرا بگذاریم.
نه جمهوری اسلامی و نه نیروهای دست راستی رژیم چنجی در مقابل مردم آگاه و متشکل هیچ غلطی نمی توانند بکنند. آینده از آن ماست. آینده مان را می توانیم و باید خود و به اراده خویش بسازیم. آینده ای روشن بر ویرانه های یک گذشتۀ سیاه و خونین. یک دنیای بهتر، یک جامعه آزاد و برابر و مرفه دست یافتنی است.