برای امیر حسین، زنده بمان رفیق! – سیاوش دانشور

مقالات

مبارزه طبقه کارگر، درست مانند کار و زندگی مشقت بارش، همواره پر پیچ و خم و مملو از تناقضات است. شاید اعتراض و اعتصاب برای خرده بورژواها هیجان انگیز باشد، اما برای کارگر اینطور نیست. کارگر ناچار است وارد اعتصاب شود چون برای زندگی همیشه در گرو بردگی اش مبارزه میکند. کارگر برای اعاده حرمت و حقوق پایمال شده اش تنها با سرمایه دار و استثمارگرش روبرو نیست، فقط نباید جواب پلیس و بازجو را بدهد، صرفا نباید فقر مُشدد و بیخانمانی خانواده اش را ببیند، باید جواب دم و دستگاه ایدئولوژیک طبقه حاکم که هر روز بردگی اش را “طبیعی” جلوه میدهند نیز بدهد. باید جواب روشنفکرانی که سخنگویان باجیره و مواجب و بی جیره و مواجب منافع کارفرمایان هستند را نیز بدهد. برای کارگر درگیری رو در رو با سرمایه دار و کارفرما و پلیس داده مبارزه است، اما در باره کسانی که ژست چپ میگیرند و به بازجویان خط میدهند چه باید گفت؟ کسانی که از اختناق سوبسید میگیرند و برای زندانی زیر شکنجه پرونده سازی میکنند و یا مُهر تائید بر سناریو سازی بازجویان میزنند چه باید گفت؟ “آدم فروشی” البته اصطلاح عامیانه و رایج میان زندانیان با جرائم عادی است که هنوز پرنسیپی دارند، هنوز رفاقت سرشان میشود، بقول خودشان “خلافکار”ند اما “نامرد” و “آدم فروش” نیستند.

سیاست وقتی مبتذل میشود سیاسیون دوران ابتذال تولید میکند؛ سلبریتی های بی درد شاید کم دردسرترین ها هستند، اما آنهائی که چاک دهنشان را با شلاق و باتوم بازجو و بیدادگاهی که در خدمت منافع سرمایه برای اسماعیل بخشی ها و هفت تپه ای ها و فولادی ها پرونده میسازد، باز و بسته میکنند، دیگر اوج ابتذال اند. این روزهای سخت نیز میگذرد، هیچوقت زمان منجمد نمیشود. آنچه که متاسفانه در اشکال و ظرفیتهای علنی و محفلی و پچ پچ و فضا سازی علیه زندانیان هفت تپه و رفقای گام رخ میدهد، تحلیل هائی که خود را بر فرض “شکست اعتصاب” سوار میکنند و چرائی این “شکست” را در انتساب این و آن فعال اعتصاب به گرایش خاصی توضیح میدهند، و حتی قدم رنجه نمی کنند تا از زندانیان هفت تپه حمایتی بکنند، امرشان مبارزه کارگری نیست، میخواهند به دیگر کارگران و جوانان پرشور و انقلابی بگویند که هر راهی میروی برو، اما برخی راهها ممنوعه است، حکومت هم ممنوعش نکند از نظر آنها هنوز ممنوعه است. درد این رفتار سیاسی، اگرچه انتظاری بیشتر از این سکتاریسم و خودپسندی و جهالت سیاسی نداری، اما از درد شلاق و توهین و بی حرمتی بازجو بدتر است.

امیر حسین و ساناز بدون تردید مخالف اعتصاب غذا هستند. آنها بدون تردید حاضر نیستند که کارگران را به اعتصاب غذا دعوت کنند. آنها میدانند که اعتصاب غذا با سنت های مبارزه کارگری انطباق ندارد. آنها خواستند سکوت را بشکنند، علیه روزمرگی بجنگند و به فراموشی بعنوان دردی مزمن تلنگر بزنند. علی نجاتی و اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و ساناز و امیر حسین و امیر قلی و دیگران فرزندان جنبشی هستند که حتی اگر بخواهد نمیتواند سکوت کند، نمیتواند بردگی را خوشبختی بنامد، نمیتواند راضی باشد، نمیتواند دروغ بگوید، نمیتواند برای کارگری که خودکشی میکند اشک نریزد، آنها درد دارند و خیلی ها نه فقط درد ندارند بلکه ناراحت اند که چرا اینها “گُنده” می شوند! برخی ها واقعا باید نوبل و کاریر بگیرند چون آنچه را که شکنجه نتوانسته اثبات کند دارند علنی و غیر علنی پخش میکنند. انسان میتواند از خطی و کسی بدش بیاید، نقدش کند، روی تناقضاتش خردش کند، اما در معادله رژیم کارفرمایان و بازجویان با کارگر و دانشجو و معلم، تحت عنوان “مخالفت سیاسی”؛ آگاهانه و عامدانه جانب آنطرف را گرفتن، فقط زیاده روی نیست بلکه همکاری ایدئولوژیک با رژیم است!

۳ اوت قرار است زندانیان هفت تپه را به بیدادگاه سرمایه ببرند تا نتیجه جد و جهد و پرونده سازی های متفرقه را جمعبندی کنند. هر کسی که طرف کارفرماها و استثمارگران نیست، هر کسی که پرنسیپ هایش با رژیم فاسد و جنایتکار اسلامی خوانائی ندارد، از نظر سیاسی موظف است در دفاع از این رفقا بایستد. از زندانیان هفت تپه حمایت کنید و علیه پرونده سازی ها بایستید!

امیرحسین، رفیق نادیده، زنده بمان! تو جوانتر از آنی که به جنگ آخرت بروی! تو باید هنوز بسیار وظیفه در دفاع از جنبش کارگری و آرمان کارگری بدوش بگیری. تو باید از صداهای کارگران اعتصابی و امواج توفنده قریب الوقوع کارگران باشی! صدای تو و ساناز را همه شنیده اند، حتی آنهائی که در گوششان پنبه فرو کرده اند! زنده بمان رفیق!

۲۰ جولای ۲۰۱۹