روز شنبه ۱۲ مرداد اسماعیل بخشی، نماینده کارگران هفت تپه و از رهبران کارگری، امیر حسین محمدی فر، ساناز الهیاری، امیر امیرقلی و عسل محمدی از تحریریه نشریه گام که مبارزات کارگران را منعکس و از مبارزات آنها دفاع می کرد و علی نجاتی از نمایندگان و از رهبری سندیکای هفت تپه محاکمه می شوند. چرا؟ جرمشان چیست؟ چه جنایتی مرتکب شده اند؟ از حقوق طبقه گارگر دفاع کرده اند؛ علیه فقر و فلاکت خانمان برانداز اعتراض کرده اند؛ خواهان ایجاد تشکل مستقل کارگری شده اند؛ به دزدهای سرگردنه و اختلاس های نجومی اعتراض کرده اند. در نظام سرمایه داری، بویژه جامعه ای که تحت سرکوب یک مشت جنایتکار قرار دارد، چه جرمی از این بالاتر؟ عده ای بپا خاسته اند و به ساحت “مقدس” سرمایه توهین کرده اند و به بخور بخور یک مشت دزد و قاچاقچی اعتراض نموده اند. از نظر رژیم اسلامی این بزرگترین کفر است و باید سریعا خاتمه یابد.
جرم این اسیران دفاع از طبقه کارگر، مردم زحمتکش، از آزادی و برابری و رفاه همگانی است. از اینرو این دادگاه نه تنها سیاسی بلکه بشدت ایدئولوژیک نیز هست. این رژیم از روز اول که بقدرت رسید، رسالتش کشتار و سرکوب آزادیخواهان، برابری طلبان و کمونیست ها بود. سر کارشان آوردند تا انقلاب را تحت نام انقلاب سرکوب کنند. رسالتشان را تمام و کمال به انجام رساندند و کارشان را خوب آموختند. از نظر رژیم اسلامی اگر این انسان های شریف و مبارز سر جایشان نشانده نشوند، کنترل جامعه از دستشان خارج می شود. از اینرو اسیرشان کردند، چند ماه تحت شکنجه وحشیانه کوشیدند از آنها “اعترافات” جعلی بگیرند؛ برایشان پرونده سازی کرده اند تا بتوانند از آنها نمونه بسازند؛ تا به جامعه، به طبقه کارگر، به جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی درس بیاموزند. اما کور خوانده اند!
از دیماه ۹۶ جامعه دچار تحولات برگشت ناپذیری شده است. توازن قوای طبقاتی بشدت تغییر کرده است. حتی اصلاح طلبان حکومتی دیگر از پشت این رژیم کنار رفته اند. همه می دانند که این رژیم رفتنی است. یکی از مهمترین تحولات این دوره عروج یک کارگر در مقام رهبری بخش وسیعی از جامعه است؛ برای اولین بار در تاریخ ایران یک کارگر به یک چهره محبوب و سرشناس اجتماعی بدل شده است. حرمت کارگر در جامعه آنچنان ارتقاء یافته است که حتی رهبران اپوزیسیون راست “رژیم چنجی” برای او پیام می فرستند و می کوشند او را برای جنبش شان مصادره کنند؛ جنبشی که تصورش از کارگر “یک آدم پاره پورۀ بی سر و پا” است. کمی بیاندیشید! این شرایط جدید محصول تغییرات مهم و پایه ای عمیقی در مناسبات اجتماعی و توازن قوای طبقاتی است؛ آسان بدست نیامده است. آسان هم از دست نمی رود. و دقیقا این شرایط است که رعشۀ مرگ بر اندام رژیم اسلامی و تمام جنبش راست ارتجاعی اپوزیسیون انداخته است.
این محاکمۀ طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی است. این محاکمه در تاریخ به ثبت خواهد رسید. در این دادگاه طبقۀ کارگر و تمام فعالین آزادیخواه و برابری طلب بر صندلی اتهام نشسته اند. بیخود نیست که رهبران جنایتکار اسلامی اظهار تاسف می کنند که تمام کمونیست ها را از پا نیانداخته اند؛ ندامت دارند که چرا بیشتر نکشتند؛ بیشتر گور دستجمعی نساختند؛ انچنان احمق اند که فکر می کنند با کشتن بیشتر می توانستند مانع عروج طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی شوند. ذهی خیال باطل!
چهل سال است که دچار بحران اند؛ چهل سال است که می زنند و می کشند و می چاپند، اما نتوانسته اند ریشۀ اعتراض طبقاتی آزادیخواهانه را خشک کنند. این جنبش در جامعه ریشه های محکم و مقاومی دوانده است. خشک شدنی نیست. این منطق مبارزۀ طبقاتی است. محاکمه کسانی که تحت نام پروندۀ هفت تپه به آنها ارجاع می شود، محاکمه ای بس وسیعتر از شش نفر است. محاکمه ای است برای سرکوب و به سکوت کشاندن یک جنبش وسیع و کل جامعه. بیدادگاه هفت تپه یک صحنۀ تاریخی از مبارزۀ طبقاتی است؛ یک نقطه عطف مهم در مبارزات نزدیک به دو سال اخیر است.
از اینرو حیاتی است که یک اعتراض وسیع، همبسته و متحد علیه این دادگاه و رژیم اسلامی سازمان یابد؛ حیاتی است که در روز محاکمه، فعالین در کنار خانواده ها و دوستان این “متهمین” در برابر دادگاه تجمع کنند. این یک نبرد مهم و تعیین کننده است میان حق و باطل، آزادیخواهی و سرکوب، طبقۀ کارگر و دشمنانش. باید این بیدادگاه را به سکوی پرشی برای پیشروی جنبش طبقۀ کارگر و آزادیخواهی و برابری طلبی بدل کنیم.