هجمۀ “چپ علنی داخل کشوری” علیه چپ و کمونیسم خارج کشور در خدمت کیست؟ – آذر ماجدی

مقالات

اخیرا عده ای باصطلاح “چپ داخل کشوری” هجمه هایی را علیه اپوزیسیون چپ و کمونیست در خارج کشور آغاز کرده اند. لحن شان لمپنی و کلاه مخملی است. ظاهرا به صنف هنرمند، نویسنده، شاعر و مترجم تعلق دارند؛ از جنس و تبار آل احمدیون، عقب مانده، کلاه مخملی، و شرق زده. کمونیسم کارگری این جماعت را بخوبی توصیف کرده و اعلام کرده است که اینها اگر شهرتی دارند، آنرا مدیون سانسور جمهوری اسلامی، خفه کردن صدای هر متفکر و معترض، هر گونه ترقیخواهی و مدرنیسم و کمونیسم اند. (نقل قول در پایین مطلب.) ظاهرا خیلی هم به هنرشان می بالند. پر از ادعا هستند ولی کمی که فشارشان می دهی هزار جور تعفن مرد سالارانه، عقب مانده و شرق زده از دهانشان بیرون می ریزد. ما اینها را خوب می شناسیم. اما باید یکبار دیگر آنها را شناساند.
بدنبال خیزش توده ای مردم علیه رژیم جنایت اسلامی و عروج طبقه کارگر در دفاع از یک جامعه آزاد و برابر و نظام شورایی این دار و دسته تاریک فکر و واپسگرا به جنب و جوش افتاده اند؛ علیه کمونیسم کارگری حکمت افاضه می کنند؛ دست به دامن مقولات کهنه و از بازار خارج شدۀ پوپولیستی می شوند: “چپ داخل و خارج” یکی از این مقولات است. مدتیست در سوسیال مدیا افاضاتی از برخی از آنها پدیدار شده است. از جنس توده ای – اکثریتی ها هستند؛ جریانی که در تمام این چهل و اندی سال تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم و مقابله با غرب زدگی در کنار جمهوری اسلامی رکاب زده است.
خروس بی محل یا نان به نرخ روز خور؟
سوال اینجاست که چرا حالا؟ چرا در شرایطی که جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط و سرنگونی است، این جماعت فیل شان یاد هندوستان کرده است؟ وجود اینها ضروری شده چون کمونیسم در جامعه جان گرفته و به وسط میدان آمده است؛ منصور حکمت محبوب است و آثارش با دقت مطالعه می شود؛ زیرا شبح انقلاب در بالای سر جامعه در گشت و گذار است؛ برای اینکه مردم به خیابان آمده اند تا این رژیم را به زیر کشند. اینها حکم نجات غریق این کشتی طوفان زده را دارند.
طنز اینجاست که در جامعه ای که کارگر را برای طلب حقوق معوقه شلاق می زنند؛ در کشوری که کارگر را برای دفاع از شورا اسیر و شکنجه می کنند؛ در جامعه ای که به قلب و مغز کودک و نوجوان و جوان در تظاهرات علیه بی عدالتی و فقر و برای آزادی و برابری شلیک می کنند و جنازه شان را در قعر آب ها می اندازند؛ در کشوری که برای اعتراض علیه حجاب اسلامی باید سال ها زندانی کشید و شکنجه شد، اینها باسم “چپ” فعالیت می کنند؛ راست راست راه می روند، افاده می‌فروشند و کسی دست بهشان نمی زند؟
اگر بخواهیم ارفاق کنیم و مودبانه خطابشان کنیم، اینها “چپ های قانونی” هستند. به گفتۀ خودشان: “راه فعالیت علنی در جامعۀ اختناق زده را آموخته اند و این راه می پیمایند.” اگر نقد شان کنی، داد و هوار راه می اندازند که شما “خارج نشینان موقعیت ما را درک نمی کنید که تحت چه شرایطی باید فعالیت کنیم!” اما کدام فعالیت؟ و در خدمت چه کسی؟ کارشان نه دفاع از آزادی و برابری، نه اعتراض به بی عدالتی و فقر، بلکه دفاع خجولانه از جمهوری اسلامی است؛ آدرس عوضی به مردم می دهند. حتی رفرمیست نمی توان خطابشان کرد؛ چه رسد به چپ و سرنگونی طلب!
اقتصاد دان شان مشاور رژیم می شود که اقتصاد را بازسازی کنند؛ هنرمندشان اگر قابل و در بالای لیست باشد به افطار دعوت می شود؛ کتابش را می نویسد، شعرش را می سراید و به یمن حاکمیت سانسور، بازاری چند هزار نفری دست و پا می کند. کارگردان شان فیلم و تئاتر می سازد و در آن بیغوله که “لنگ کفش کهنه غنیمت است” تماشاچیانی دارد. از این راه نان می خورند و خود نمایی می کنند. تا این حد مفلوک و حقیرند.
اگر به خارج عزیمت کنند و از حمایت های جمهوری اسلامی، آیت الله بی بی سی و رسانه های رژیم چنجی برخوردار نشوند تیراژ آثارشان به زور به صد تا خواهد رسید و تماشاچیان آثار هنریشان از تعداد انگشت های دست نیز بیشتر نخواهد بود. شما خودتان خوب می دانید که از کدام توبره می خورید. باید نسل جوان جامعه نیز شما را بشناسد. نقش شما را در دفاع از اصلاح طلبان حکومتی و رژیم اسلامی درک کند. این جماعت مدعی فعالیت حساب شدۀ علنی در یک کشور اختناق زده با اسم و رسم و عکس خود در دنیای مجازی می پلکند؛ از پیگرد و بازداشت و دستگیری نیز هراسی به دل راه نمی دهند؛ چرا؟ چون چیزی علیه این رژیم جنایتکار نمی گویند؛ دفاعی از اسیران شکنجه شده، کارگران شلاق خورده، زنان اسیر شده نمی کنند؛ کارشان چیست؟ هجمه علیه اپوزیسیون چپ خارج کشور و کمونیسم کارگری حکمت. برای این خوش خدمتی نه تنها لازم نیست هراسی به دل راه دهند، بلکه باید جیره و مواجب بگیرند.

در اینجا جا دارد از نوشته “ماهواره و آل احمد های پلاستیکی” نوشته منصور حکمت نقل قولی بیاوریم. بیست سال گذشته است و اینها در همان لجنزار مشغول افاده فروشی اند:
“صنف روشنفکر هنرمند و اهل ادب ایرانى سه چهار دهه اخیر پدیده جالبى است که مطالعه روحیات و خلقیات و مشغله هایش براى کسى که وقت و حوصله اش را داشته باشد خالى از لطف نیست. نزد اینها خود بزرگ بینى و خود محور پندارى که شاید یک عارضه حرفه اى این صنف در همه جاست، به یک موتاسیون ژنتیکى تمام عیار بدل شده است. کمتر کسى چون صنف روشنفکر ادبى ایرانى دوره اخیر در ارزیابى اندازه و ارج و قرب و جایگاه اجتماعى خویش اینچنین به بیراهه رفته است. پسقراولان جامعه و جامانده هاى هر تند پیچ تاریخ معاصر، مدام خود را ناجیان و راهنمایان آن انگاشته اند. بیمایگى و لکنت اندیشه با هنر و آفرینش عوضى گرفته شده. کمتر قشرى اینچنین واپسگرا و دست و پا چلفتى چنین رسالتى براى ارشاد و هدایت براى خود قائل بوده است. کمتر جماعتى اینچنین فراموش شده و در حاشیه رها شده، چنین خود را مرکز عالم پنداشته اند. کمتر فرقه اى اینچنین اسیر گذشته، چنین سهمى از آینده را حق خود دانسته است.
این صنف، این فرقه، یک پدیده مردانه، ملى، اسلام زده، تمدن ستیز، گذشته پرست، سیاه پوش، ضد علم و آخوند مسلک و کلاه مخملى مآب است. سنتى است که فقط به اعتبار اختناق آریامهرى و اسلامى و بسته بودن چشم و دست و دهان مردم و تکفیر شعور در آن مملکت تا امروز دوام آورده است. میگویم فرقه و صنف، چون اگرچه قطعا همه را نباید به یک چوب راند و لابد میتوان معدودى از شاعران و نویسندگان را خارج این دایره بشمار آورد، اما افق و نگرش چندش آور این فرقه است که به باصطلاح محیط ادبى ایران حاکم است.”
… “مطمئن باشید که همان آزادى فرهنگى اى که با سقوط رژیم اسلامى شکوفا میشود و بساط حماقت مذهبى و ملى را بکلى بر مى چیند، این “فرهنگ سازان” را هم از دور خارج خواهد کرد. این سنت ادبى و فرهنگى همزاد ارتجاع سیاسى در ایران است و از همان تغذیه میکند، همفکر آن است و به همان هم خدمت میکند. با همان هم محو خواهد شد. مردم شایسته هنر و ادبیات و فرهنگ دیگرى هستند.”