هرکس این امکان را داشته باشد که از خلال نشریات و رادیوهاى اپوزسیون بورژوایى جمهورى اسلامى در مناقشات متقابل آنها، مناقشاتى که بنظر میرسد بازار سیاست در خارج کشور را کاملا بخود مشغول کرده است. دقیق شود نمیتواند متوجه یک امر نشده باشد، و آن، مسابقه یا بهتر بگوئیم مناقصه سیاسىاى است که سلطنت طلبان و شوراى ملى مقاومت طرفین آنرا تشکیل میدهند. این جو رقابت هر روز حدت بیشترى مییابد. بنظر میرسد رقباهمه نیروى خود را علیه یکدیگرآرایش دادهاند و هر یک دیگرى را با حساسیت تمام زیرنظر گرفته است. این رقابت با نگرانى حساسیت هیستریک نشریه مجاهد درقبال ایده تشکیل جبهه لیبرال- سلطنت طلبى نزیه وشرکاو وصلت اعقاب ازتخت افتاده مظفرالدین شاه و سردار اسعد بختیارى تحت لواى مشروطه سلطنتى، و باتلاش مجاهد درچند هفته قبل براى اثبات اینکه بورژواهادر روز ١۴ مرداد ابدا بوق اتوموبیلهاى خود را به صدا در نیاورده اند و چلچراغها را روشن نکردهاند، بالا گرفته است.
جایزه یا بهرحال آنچه در انتظار برنده است، مقام شامخ تنها آلترناتیو مقبول بورژواى در برابر جمهورى اسلامى است. قاضى و داور این مسابقه نامقدس را نیز افکار عمومى (بورژوایى) درایران و اروپا و دول و محافل امپریالیستى اروپاى غربى و امریکا تشکیل میدهند. دیر زمانى است که خواست سرنگونى جمهورى اسلامى به یک خواست عمومى تبدیل شده است. تب سرنگونى حتى بورژوازى را نیز فراگرفته است. این یک ویژگى اوضاع سیاسى کنونى است. که باید در تعیین تاکتیکهاى حزب انقلابى طبقه کارگر ملحوظ باشد.
جمهورى اسلامى یک رژیم بورژوایى است. انقلاب را براى بورژوازى به خون کشیده است. کمونیستها، جنبش کارگرى و مبارزات دمکراتیک تودههاى مردم را آماج ضربات دائمى خود ساخته است. هر روز صدها میلیون دلار به کیسه طبقه بورژوا بطور کلى و کارتلها و تراستهاى صنعتى و مالى امپریالیستى میریزد. هر جا در منطقه نامى از انقلاب و مبارزه تودهها در میان باشد سایه سیاه ارتجاع پان اسلامیستى و تفرقه مذهبى را چون تهدیدى مرگبار بر بالاى سر تودهها میگستراند. با این وجود على الظاهر منزوى است. با این وجود هنوز نتوانسته است موجودیت خود را نزد امپریالیسم و بورژوازى بیمه کند و روزى نیست که این یا آن حزب و دولت و سیاستمدار بانفوذ از میان بورژوازى او را بى آینده و متزلزل نخواند، و امثال رفسنجانى را با این ناسپاسى و بى انصافى خود بر منابر به شیون و زارى و هذیان گویى نکشاند. هیچ دولت امپریالیستىاى نیست که در عین گستردهترین کمکهاى مالى و تسلیحاتى به جمهورى اسلامى، در خفا و آشکار به حدادى آلترناتیوى براى جایگزینى آن مشغول نباشد و جمهورى اسلامى را از اینکه نتوانسته است علیرغم همه خدمات ننگیناش به سرمایه و امپریالیسم، چون رژیم شاه در نزد اربابانش از تامین و ثباتى برخودار باشد، در غبطه و تشویش دائمى نگاه ندارد. نیازى به تاکید نیست که در پایهاى ترین سطح آنچه بخشهاى گوناگون بورژوازى در ایران و جهان را اینچنین به امر سرنگونى و جایگزینى جمهورى اسلامى معطوف ساخته است، قبل از هر چیز صدور حکم نابودى رژیم از جانب کارگران و زحمتکشان انقلابى و تودههاى مردم محروم جامعه است. این کابوس قیام محتوم تودههاست که بورژوازى را به تدارک براى جایگزینى حکومت خادم خویش سوق میدهد و نیروها و احزاب بورژوایى را براى ارائه آلترناتیو به میدان میکشاند. تجربه قیام بهمن این را به هر مدافع مالکیت خصوصى و استثمار سرمایهدارى خاطر نشان کرد که قیام تودههاى ناراضى، استثمار شده و بخون کشیده شده، هر قدر هم که بتوان بر آن لگام زد، ماشین دولتى بورژوازى یعنى موثرترین و حیاتىترین ابزار حفظ حاکمیت کل طبقه بورژوا را دچار اخلال میکند، کارگران را دهها گام به جلو میکشد و سودآورى و انباشت سرمایه را تا مدتها با مخاطرات جدى روبرو میسازد. ترس از قیام، ترس از تودهها، ترس از کارگران، این مبناى تکاپوى امروز احزاب بورژوا در جایگزینى جمهورى اسلامى است .
بر زمینه این تهدید دائمى انقلاب و احتمال سرنگونى جمهورى اسلامى از پائین، عوامل دیگرى نیز بورژوازى را به تدارک آلترناتیوهایى در برابرجمهورى اسلامى ناگزیر میسازد.
عدم کارآیى اقتصادى و ادارى جمهورى اسلامى براى تامین ملزومات کارکرد و انباشت متعارف سرمایه، نامشخص بودن عاقبت سیاست علم کردن ارتجاع پان اسلامیستى در برابر انقلاب اسلامى ایران و منطقه علیرغم کارآیى نسبى تاکنونى آن، تضادها وکشمکشهاى درونى شدید در حکومت ایران که بویژه بامرگ خمینى آینده این رژیم را کاملا به زیر سئوال میبرد، بالاخره رقابت قدرتهاى مختلف امپریالیستى براى کسب تعادل قواى مطلوبترى در ایران و خاورمیانه، اینها از جمله مهمترین عواملى است که نه تنهاسرمایه امپریالیستى بطورکلى بلکه تک تک دول و بلوکهاى امپریالیستى را ناگزیر میسازد تا براى جایگزینى جمهورى اسلامى از هم اکنون خود را آماده کنند. تمام تلاش بورژوازى اینست که جمهورى اسلامى بدون آنکه تودههاى مردم فرصت دخالت و اعمال اراده بیابند، از بالا به رژیم سیاستى مطلوب او تحول یابد و یا با چنین رژیمى جایگزین شود.
در عین حال همه این عوامل به این معنى است که بحران انقلابى در ایران خاتمه نیافته است. جمهورى اسلامى اعتلاى انقلابى در کشور را به زور سرنیزه فرونشانده است، اما ما در ایران با یک شکست کلاسیک انقلاب روبرو نیستیم. بر مبناى بحران اقتصادى دائما عمق یابنده سرمایهدارى ایران و تمایلات دمکراتیک فروکوفته، خواستهاى اقتصادى عقیم مانده مشقات و محرومیتها و بیحقوقى مطلق سیاسى میلیونها کارگر و زحمتکش، خواست سرنگونى جمهورى اسلامى به یک خواست سراسرى، فراگیر و مبرم تودهها بدل شده است. بحران انقلابى پیکر جامعه را فراگرفته است. بحرانى که با هر شکاف جدى در بالا و یا با هر تحرک مبارزاتى سازمان یافته، آگاهانه و ادامه کار در پائین، به سرعت زمینه ساز یک اعتلاى نوین انقلابى در سراسر کشور خواهد گشت.
این وظیفه و فلسفه وجودى احزاب و سیاستمداران بورژوازى است که در شرایط بحرانى به طبقه خود آلترناتیو ارائه کنند. به این ترتیب آلترناتیوهاى سلطنتى و دمکراتیک اسلامى فقط آلترناتیوهایى در برابر جمهورى اسلامى بمثابه یک هیات حاکمه معین نیستند، بلکه آلترناتیوهایى براى کل وضعیت اجتماعى و سیاسىاى هستند که جمهورى اسلامى سمبل و چکیده آن است. مقبولیت این یا آن آلترناتیو براى بورژوازى و امپریالیسم نیز جز بمعناى مطلوبیت این یا آن راه حل آلترناتیو براى خروج از بحرانى که گریبان سرمایهدارى و حکومت بورژوازى در ایران راگرفته است، نیست.
جمهورى اسلامى خودفعالانه میکوشد تا کارآیىاش را درفائق آمدن بر این بحران به امپریالیسم گوشزد کند. جمهورى اسلامى میکوشد تا ثبات اقتصادى خود و قابلیت خود در دخالت ضدانقلابى در منطقه و سرکوب هر گونه جنبش انقلابى تودهها را به اشکال مختلف به نمایش بگذارد و به همان آلترناتیوسازانى که امروز شوراى ملى مقاومت و سلطنت طلبان دست به دامن آن شدهاند بقبولاند. اما واقعیات جایى براى چنین اطمینان خاطرى براى بورژوازى باقى نگذاشته است.
موقعیت امروز جمهورى اسلامى از یک جهت مشابه موقعیت رژیم شاه درسال ۵۶ است. همان دستهایى که بر سر کار نگهاش داشته اند در جستجوى جانشینى براى آنند. اما حتى این تشابه نیز مطلق نیست. اولا، رژیم شاه با ضربات یک جنبش رو به اوج تودهاى روبرو بود. جمهورى اسلامى هنوز با چنین شرایطى فاصله دارد و ثانیا، در برابر رژیم سلطنت، تمام آلترناتیو جناحهاى مختلف بورژوازى امپریالیستى، بناگزیر در وجود جریان خمینى و شرکاء خلاصه شده بود. شوراى ملى مقاومت و سلطنت طلبان نیز هنوز از چنین موقعیت ممتازى بدورند… و این آن عامل اساسى است که رقابت شورا و سلطنت طلبان را بطرز اجتناب ناپذیرى شدت بخشیده است.
کدامیک از این دو جریان قادر خواهد شد تا دیگرى را ازمیدان بدر کند و خود به نقطه سازش جدیدى براى بخشهاى مختلف بوژوازى تبدیل شود؟ از زاویه منافع توده کارگر و زحمتکش در ایران این مسالهاى ثانوى است. مساله اساسى اینست که زحمتکشان در مقیاس وسیع بیاموزند که این جدال، جدال درونى بورژوازى است، جدالى براى تعیین آن نیرو و جریان بورژوایى است که باید در آینده رو در روى انقلاب توده مردم قرار گیرد.
سلطنت طلبان بقایاى آن ضدانقلابى هستند که تودههاى مردم ایران پنج سال قبل با شعف بسیار بگور سپردنند. اینها بقایاى ارتجاع آریامهرىاند. رژیم نظامى- پلیسىاى که اختناق سیاه، پلیس مخفى مخوف و سرسپردگى آشکار به آمریکا مشخصه اصلى آن بود. اگر سلطنت طلبان پس از سالها دیکتاتورى سیاه و قریب دو سال مردم کشى در طول انقلاب، مجداد جرات یافتهاند تا خود و رژیم رسواى خود را بعنوان آلترناتیو عرضه کنند، این تنها گواهى بر سیر قهقرائى انقلاب درایران است. براستى چگونه است که فراریان رسواى ۵ سال قبل امروز مجددا به بازپسگیرى قدرت و به قابلیت خود در به تمکین کشانیدن تودهها امیدوار شدهاند؟ پاسخ روشن است. اولا، جمهورى اسلامى قریب ۵ سال است که انقلاب و انقلابیگرى را میکوبد و مسخ میکند. سلطنت طلبان قبل از هر چیز با عقب نشینى انقلاب و قلع و قمع تودههاى قیام کننده از گور برخاسته اند. آنها این حیات مجدد خود را بیش از هر چیز مدیون جمهورى اسلامىاند. ثانیا، سلطنت طلبان به تمایلات تسلیم طلبانه و مستاصلانه عقب ماندهترین اقشار جامعه امید بستهاند که با مشاهده جنایات بى حد و حصر جمهورى اسلامى و فقر و فلاکت بى سابقه، به اعاده رژیم آریامهرى، که در نزد آنان با رونق سرمایهدارى ایران در سالهاى قبل از انقلاب تداعى میشود، رضایت دادهاند و بالاخره ثالثا، سلطنت طلبان نیز به اقتضاى موقعیت به قباى جدیدى ملبس شدهاند آنها مشروطه طلب شدهاند. امروز بسیارى از رهبران سران جبهه ملى در طیف سلطنت طلبان جاى گرفتهاند و کمک کردهاند تا تصویر تیمساران ابله، خشک مغز و قلدرمآب اعلیحضرت بانقش و نگار حضرات لیبرال پارلمانتاریست جبهه ملى تلطیف و تزئین شود. این چرخش بسوى مشروطهطلبى لااقل در این مقطع کمترین انعطاف اجبارى از جانب مدافعان رژیم آریامهرى در برابر تودههاى خشمگینى است که اگر انقلابشان به یغما رفته است، مشاعر سیاسىشان و خاطراتشان از اویسىها و ازهارىها ورحیمىها بر سر جاى خود باقى است. مشروطه طلب شدن فعلا لازمه آلترناتیو شدن هواداران ارتجاع آریامهرى است.
اما شوراى ملى مقاومت چگونه به زعم خود بعنوان تنها آلترناتیو دمکراتیک رژیم خمینى و یا به بیان واقعى و غیرتبلیغات، بعنوان یک آلترناتیو بورژوایى صاحب آینده در برابر جمهورى اسلامى، پدیدار شده است؟ در پس این سوال، سوال اساسىترى نهفته است و آن سیر حرکت سازمان مجاهدین خلق است. زیرا شوراى ملى مقاومت در واقع عنوانى براى فصل آخر داستان گرویدن تمام و کمال مجاهدین به اپوزیسیون بورژوایى است. شوراى ملى مقاومت بطور کلى گویاى سرنوشت رقتبار خرده بورژوازى در شرایط فقدان یک حزب سیاسى قدرتمند پرولترى و صف مستقل پرولتارى انقلابى در انقلاب است. اما بطور مشخص، ٣٠ خرداد زاد روز واقعى شوراى ملى مقاومت است. زمینهها و مصالحى که در طول دو سال و نیم، از قیام بهمن تا ٣٠ خرداد بتدریج فراهم آمده بود، در ٣٠ خرداد حاصل ناگزیر خود را ببار آورد.
٣٠ خرداد چه بود؟ مجاهدین آن را آغاز انقلاب نوین ایران و مقطع تحول فاز سیاسى به فاز نظامى مبارزه نام نهادهاند. اما مگر انقلاب قدیم ایران در بهمن ۵٧ فرومرده بود؟ مگر زحمتکشان ایران شلیک گلوله ضدانقلاب اسلامى را برسینه ناصرتوفیقیانها و فوادمصطفى سلطانىها خواب دیده بودند؟ آیا براستى فاز نظامى مبارزه با امتناع بخش وسیعى از تودهها از باز پس دادن سلاحها در فرداى ٢٢ بهمن عملا و بطور ضمنى آغاز نشده و در ٢ سال مبارزه مسلحانه در کردستان (تا همان مقطع ٣٠خرداد) یعنى در همان فاز سازش سیاسى مجاهدین با خمینى نشکفته بود؟ به راستى آیا مجاهدین مجازند که میان ٢٨ مرداد ۵٨ و ٣٠ خرداد ۶٠، یعنى جلوههاى مختلف یک رویارویى واحد میان انقلاب و ضدانقلاب، دیوار چین بکشند – آنهم تنها به این مجوز که در اولى مجاهدین خود در کنار جمهورى اسلامى و در دومى در برابر آن قرار گرفتند؟
خوشپندارى است اگر کسى این مرحلهبندى تحریف آمیز مجاهدین خلق در تاریخ انقلاب را یک شگرد تبلیغاتى و یا یک تکاپوى ساده براى پوشاندن اشتباهات پیشینشان بپندارد. این نیز نادرست است اگر به این تفسیر رضایت بدهیم که گویا مجاهدین، بر مبناى بینش ایدهآلیستى و بنا بر سنن کسالت آور مذهبى خود، بار دیگر تاریخ تحول جهان مادى و حرکت نیروهاى واقعى طبقات اجتماعى را با شاخص هجرتها، میلادها و آوارگیهاى قائدین فرقه و شریعت خود سنجیدهاند و مرحلهبندى کردهاند. مجاهدین در محاسبات سیاسى خود آنچنان که وانمود مىکنند مذهبى نیستند.
٣٠ خرداد براى مجاهدین داراى یک معنى واقعى سیاسى- تشکیلاتى است. ٣٠ خرداد مقطعى است که در آن مجاهدین بالاخره خود را از جمهورى اسلامى گسستند و بطور رسمى در اپوزیسیون فعال آن قرار گرفتند. خلع درجه خمینى در ادبیات مجاهدین، از”پدر ملت” و “تنها فرد صالح درکشور براى احراز مقام ریاست جمهورى” تا حد “خمینى دجال” و ” جلاد جماران”، به یکباره در فاصله ٢٩-٣١ خرداد ۶٠ تاریخ اعلام موجودیت مجاهدین خلق بعنوان یک نیروى مخالف “رژیم خمینى” است.
اما مجاهدین در این گسست بسمت انقلاب نچرخیدند. جدایى مجاهدین و آغاز تلاش بالفعل آنان براى کسب قدرت، معناى قدرت و روش دستیابى به آن را در بینش مجاهدین افشا کرد. آنان که در تبلیغ سازش رو به تودهها داشتند، در جدال قدرت چشم به بالا دوختند، و به تکمیل اعتبارنامه سیاسى و دیپلماتیک خود براى جلب حمایت بورژوازى برخاستند. این اعتبارنامه را خود جمهورى اسلامى براى مجاهدین پرتاب کرد. “بنى صدر”، بمثابه سمبل رودررویى با توده انقلابى و ضدیت با انقلاب با عنوان رئیس جمهور قانونى و منتخب، تمام آن “آینده”اى بود که مجاهدین براى ایجاد آلترناتیوى قابل اعتنا و مقبول براى سرمایه و امپریالیسم بدان نیاز داشتند. به این ترتیب مجاهدین از ائتلاف ضمنى با جناحى از بورژوازى دست کشیدند، تا به ائتلاف قطعى با جناحى دیگر بپیوندند. آنان دست از توهم پراکنى نسبت به رژیم ارتجاعى جمهورى اسلامى کشیدند تا در گام مشخص بعدى خود آشکارا به اپوزیسیون بورژوایى آن بپیوندند و به این ترتیب، زمینه را براى رفع آخرین توهمات تودههاى انقلابى نسبت به خود فراهم سازند. در تفکر مجاهدین مفاهیم و پدیدههایى چون “جامعه بى طبقه توحیدى”، “خلق” و یا حتى میلیشاى دانش آموزى خود سازمان، جاى خود را به مقولات زمینى، فوق العاده عقب مانده و لذا از نظر بورژوازى مشروع و صاحب “آینده”اى چون جمهورى دمکراتیک اسلامى، تمامیت ارضى ایران و ارتش غیور میدهد، توهم پراکنى شبه سوسیالیستى و شبه انقلابى، با واقع بینى بورژوایى و مانورهاى دیپلماتیک (و حتى دراماتیک) براى جلب نظر محافل بورژوا- امپریالیستى جایگزین میشود. این بهائى است که مجاهدین با رغبت براى قبولاندن و شناساندن شوراى ملى مقاومت به عنوان یک آلترناتیو عملى براى تخفیف بحران دامنگیر بورژوازى در ایران پرداخته اند. و این پایان مناقصه نیست.
هر رقابتى تنها برمبناى مفروضات و زمینه مشترکى در میان رقبا امکان پذیر است. تولیدکنندگان یک کالاى واحد، سرسختترین رقباى یکدیگرند. هر مسابقه اى نیز بر مبناى قواعد و موازین مشترک و پذیرفته شدهاى برگزار میشود. رقابت شوراى ملى مقاومت و سلطنت طلبان نیز دقیقا چنین است. مفروضات و زمینههاى مشترک چیزى جز حفظ اساس و بنیاد حکومت بورژوایى و ارکان حقوقى قضایى و نظامى آن نیست. قواعد و موازین مشترک نیز در اصل جلوگیرى از دخالت انقلابى تودهها از پائین و ممانعت از تکرار تجربه انقلاب خلاصه و جمعبندى میگردد. هر قدر شوراى ملى مقاومت در تعهد به این اصول و موازین بورژوایى راسختر میشود، رقابت میان این دو آلترناتیو یک طبقه حدت و شدت بیشترى مییابد.
اما تفاوتهاى این دو جریان در کجاست؟ سلطنت طلبان ۵ سال قبل در ٢٢ بهمن حکم شایسته خود را از تودهها دریافت کردند، حال آنکه شوراى ملى مقاومت هنوز براى توده مردم یک نیروى اپوزیسیون آزمایش نشده است. سلطنت طلبان نماینده ارتجاع خالص آریامهرىاند که توده مردم را بخاطر انقلابشان مقصر و مستوجب انتقام میخوانند. شوراى ملى مقاومت هنوز خود را به انقلاب میچسپاند و براى آن دست تکان میدهد. سلطنت طلبان احتمالا مورد تمایل بیشتر امپریالیسم آمریکا هستند. شوراى ملى مقاومت، درمقابل، حامیان خود را در سوسیال دمکراسى اروپاى غربى جستجو میکند. سلطنت طلبان تنها بر مبناى تسلیم، تمکین و بى تحرکى کامل تودهها امید به قدرت دارند، شوراى ملى مقاومت، در مقابل، هنوز از قابلیت سوارى خود بر موج یک برآمد نوین تودهاى ناامید نشده است…
اما این تفاوتها براى طبقه کارگر اساسى نیست و تنها در جزئیات و ظرایف سیاستها منظور میشود. هر کس “تفاوت” خمینى و بنى صدر در تهران را با انطباق کاملشان در کردستان یکجا مد نظر بگیرد به خصلت کمابیش ظاهرى و بى دوام اینگونه تفاوتها در میان احزاب بورژوایى پى میبرد. طبقه کارگر باید بدوا تشابه و اشتراک منافع این احزاب را در سیاست خود ملحوظ کند.
تمام سیاست حزب ما معطوف به حفظ استقلال سیاسى و عملى طبقه کارگر ایران است. حزب ما باید در برابر کل بورژوازى به مثابه یک طبقه، بدیل طبقاتى خود، یعنى حکومت پرولتاریاى انقلابى را بنشاند. حزب ما باید از رقابت و تناقضات احزاب مختلف بورژوایى براى آموزش تودههاى طبقه خود به ضرورت یگانه خویش و ساختمان نوین جامعه سوسیالیستى بهره گیرد. حزب ما باید در برابر ارتجاع عریان آریامهرى، لیبرالیسم و یا رفرمیسم عوام فریبانه اپوزیسیون مذهبى، پرچم دمکراسى پیگیر و انقلابى را بیافرازد و کارگران، توده هاى مردم زحمتکش، زنان، خلقهاى تحت ستم و کل محرومان جامعه را به برپایى جمهورى دمکراتیک انقلابى فراخواند.
کارگران آگاه ایران این درس اساسى مارکسیسم را که طبقه کارگر تنها به نیروى خود و تحت پرچم مستقل خود به پیروزى میرسد، از انقلاب ۵٧ آموختهاند. حزب ما باید تضمین کند که این درس تا اعماق طبقه کارگر رسوخ کند و توده میلیونى کارگران را بعنوان رهبر و مجرى آگاه انقلاب به میدان بکشد. امروز، تنها با تحکیم هرچه بیشتر حزب کمونیست ایران در درون طبقه کارگر میتوان رویاى ضد انقلابى تبدیل تودهاى کارگر و زحمتکش به عامل انتقال قدرت میان احزاب مختلف بورژوایى را به رویایى پوچ و تحقق نیافتنى تبدیل نمود. نه جمهورى اسلامى، نه جمهورى دمکراتیک اسلامى، نه اعاده حکومت آریامهرى در لفافهاى جدید و نه هیچ آلترناتیو دیگر بورژوایى از نقطه نظر طبقه کارگر ایران صاحب “آینده”اى نیست. کارگران تحت پرچم حزب کمونیست ایران در مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى، هر آینده بورژوایى دیگر را نیز مصممانه در هم خواهند کوبید.
سرمقاله کمونیست ارگان مرکزى حزب کمونیست ایران – شماره ٣، ٣٠ آذر ١٣۶٢