جمهوری اسلامی یک باند مافیایی آدمکش است که نسل جدیدی از سرمایه داران ایران را شکل داده است. این رژیم چنان وقیحانه و ضد انسانی عمل کرده است که روی رژیم دیکتاتوری شاه و رضا شاه را سفید کرده است. نسل کشی و غارت اموال مردم، تجاوز و دزدی، فساد و دروغ و هر آنچه مایه شرمساری بشر متمدن است اینها مجری و مدافعش بوده اند. اینها داعشیسم را از همان سال ۵۷ احیا کردند و به اجرا گذاشتند. بعد از پا گرفتن داعش شیعه در ایران بود که موج اسلامگرایی در دنیا وارد فاز جدیدی شد و از اقصی نقاط جهان بویژه کشورهای اسلام زده این جنبش مرده سر از قبر بیرون آورد و به جان جامعه افتاد.
در تمام جوامع اسلام زده، گروههای تروریستی و داعشی افسارشان در دست طبقات دارا بویژه حاکمان این جوامع بوده است و آمریکا و دیگر کشورهای غربی مستقیم و غیر مستقیم ابتدا در تقویت این گروهها نقش اساسی بازی کردند، اما هنگامیکه متوجه شدند این جنبش و گروههای تروریستی برآمده از آن، افسار پاره کرده و هیچ خدایی را بنده نیستند و منافع آنها را اینجا و آنجا رعایت نمیکنند و از کنترل خارج شده اند، به فکر مهار کردنشان افتاده اند. چند سالی است که تلاش دولتهای غربی برای مهار آنها و نه نابودی آنها آغاز شده است. سیاست بوش برای زدن طالبان و القاعده در افغانستان و عراق و سوریه و… مذاکره و صلح ترامپ با طالبان یک استراتژی واحد را تعقیب میکنند. استراتژی آنها مهار این جنبش است و تا هنگامیکه منافع آنها را به خطر نیانداخته بود مهم نبود که اینها چقدر خون به جامعه میپاشند و سر میبرند و جوامع اسلام زده را به خاک و خون میکشند.
فرمولبندی و ادبیات بورژوازی راست ایران تحت تاثیر این سیاستها و این فضای بین المللی متحول شده است. آنها امروز نه مدافع موسوی و خاتمی و رفراندوم و …. بلکه خواهان جایگزینی خود با این حاکمان فعلی از بالای سر مردم هستند. به همین دلیل میگویند:
“این حاکمیت در ایران تبهکار است. قدرتگیری حاکمان فعلی ناشی از ناسپاسی مردم ایران نسبت به رژیم قبلی بود”!
میگویند مردم اشتباه کردند و ایران را از راه تمدن منحرف کردند! میگویند اکنون برای جبران مافات باید از رضا خان و تاج و تخت پهلوی اعاده حیثیت بشود. میگویند برای این هدف ترامپ در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی کار میکند و به همین دلیل مدافع سر سخت ترامپ هستند. میگویند جمهوری اسلامی و دیگر گروههای اسلامی، اسلام را خراب کرده اند اگر نه خود اسلام خوب است والخ.
کل صف ناسیونالیسم مخافظه کار و پرو غرب با هزار اختلاف و تفاوت نظر که با هم دارند، اما یک جا متحد هستند و مثل هم فکر میکنند. همه آنها میگویند نباید اجازه داد چپ و کمونیسم آینده سیاسی ایران را رقم بزند. ضدیتشان با کمونیسم و مارکسیسم ناشی از ضدیتشان با منافع کارگر و مردم تحت ستم است. ناشی از مخالفتشان با دخالت مردم در قدرت سیاسی است و نگران هستند مردم کوچه و خیابان دستشان به قدرت و حاکمیت برسد. همین وحدت نظرشان در ضدیت با کمونیسم و کارگر، آنها را دور سیاست ترامپ جمع کرده است و امیدشان به فاشیستی مثل ترامپ است.
آنها خوب متوجه شده اند اگر بخواهند مدافعی مانند ترامپ داشته باشند باید علنا راسیست و ضد کمونیست و مدافع سرمایه داری بازار آزاد باشند. آنها همین سیاست را در سخنرانیها و سیاستهای خود اعلام کرده اند که مدافع سرمایه داری بازار آزاد از نوع نئولیبرالیسم آن هستند. جمهوری اسلامی و ترامپ و دیگر دولتهای سرکوبگر و استثمار گر هم مدافع همین سیاست هستند.
تجربه تاریخی مردم ایران در سال پنجا و هفت هم نشان داده که آمریکا متحد دیرین خود یعنی شاه را کنار گذاشت تا اسلامیها و خمینی بیایند تا مانع پیشروی چپ و کمونیسم بشوند. بنابر این ضد کمونیست بودن و تقابل با آلترناتیو کمونیستی خمیر مایه و چسب درونی همه این جریانات راست محافظه کار است. چه آنهایی که محجبه آمدند و کشف حجاب کردند و چهارشنبه های سفید راه انداختند، چه آنهایی که خود را سکولار و جمهوری خواه و دمکرات میدانستند و اکنون زیر شنل شاهانه میخواهند صندلی رزرو داشته باشند، چه آنهایی که ضد فارس و قومپرست بودند و اکنون به دنبال گدایی حق ملت خودی از نماینده ملت بالا دست هستند. چه آنهایی که اتیکت دانشجوی مبارز را حمل میکردند و چه آنهایی که ژورنالیست بی طرف تشریف داشتند، چه آنهایی که به کسب دانش و علم تعهد امضا کرده بودند و چه آنهایی که تاریخ نگار بودند و…. همگی از ترس قدرت گیری کارگر و کمونیسم خیز برداشته اند که در یک صف کنار هم باشند تا مورد توجه کسی مثل ترامپ قرار بگیرند. آنها ترامپیست شده اند زیرا سیاست و فرهنگ واحدی را نمایندگی میکنند. افقشان یکی است. ترامپ نماینده بخشی از بورژوازی آمریکا است که در سیاست عملی خود ضد خارجی، ضد زن، و ضد فرهنگ پیشرو و از این منظر ضد چپ است. به همین دلیل ضدیت با چپ و کمونیسم و سوسیالیسم را با اتکا به راسیسم و فاشیسم پیش میبرد. این جریانات وطنی هم نماینده بخشی از بورژوازی ایران هستند که میخواهند نمایندگی راسیسم و فاشیسم ایرانی را عهده دار بشوند. دفاع آنها از ترامپ از ماهیت سیاسی آنها نشات میگیرد. آنها از یک جنس و از یک طبقه واحد هستند.
با همه این اوصاف آمریکا و دولتهای غربی رسما اعلام کرده اند اگر جمهوری اسلامی در چهار چوب سیاست آنها عمل کند میتوانند با هم کار کنند. ولی برای تحت فشار گذاشتن جمهوری اسلامی علاوه بر جریانات راست پروغرب، سازمان مجاهدین خلق را همچنان در آب نمک خوابانده اند که برای هر مکانی و هر ماموریتی لازم باشد بکار گیرند. اگر جمهوری اسلامی در مقابل آمریکا و دولتهای غربی کوتاه نیاید ممکن است روزی ناچار بشوند از این نیروی بی پرنسیب و بی آێنده اما سناریو سیاهی، به عنوان کارت بازی موقت یک دوره معین، استفاده کنند.
بنا بر این با کمی دقت و ارزیابی از تحولات کنونی میتوان گفت سیاست جریانات راست و ناسیونالیست ایرانی از سلطنت طلب گرفته تا سکولار دمکرات، از “مدیریت گذار شریعتمداری” گرفته تا دولت در تبعید نوع مجاهدین خلق از دمکراسی خواهان ناسیونالیست گرفته تا حقوق بشری نوع کورش و داریوش و… تلاش میکنند قبل از هر سیاستی توجه ترامپ و ترامپیسم را به خود جلب کنند. آنها میدانند بدون حمایت دولتهای راست و فاشیستی از نوع ترامپ شانسی در آینده ایران برای قدرتگیری ندارند.
اما جریانات راست ایرانی همگی از یک گنجینه تاریخ مصرف گذشته نشخوار کرده و فکر میکنند دوره خمینی که از پاریس به تهران پرواز کرد میتواند تکرار شود. این بار البته میخواهند به جای عبا وعمامه، تاج و تخت را از نوادگان لویی شانزدهم قرض بگیرند و همراه بوئینگ اختصاصی به تهران ببرند. این نوستالژی تکرار تاریخ به شکل کمدی برای جوانان سطحی نگر و راست افراطی فرشگردی هنوز قابل درک است. آدم میگوید اینها هنوز متوجه نیستند که مکانیسم جامعه چگونه عمل میکند. زیرا تا دیروز دوم خردادی بودند و امیدشان به خاتمی بود امروز هم ناچارند امیدشان را به یک وارث نرینه پادشاهی گره بزنند. اما افراد میانسالی مانند رضا پهلوی و افراد پا به سن گذشته ای مانند نوری علا و عبدالله مهتدی و شریعتمداری و کنگر لو و نوری زاده و…. فقط میتوانند پرونده شکست و افتضاح سیاسی خود را بیشتر کنند.
اجازه بدهید همینجا در یک “پانویس مانندی” اشاره ای به مسیح علینژاد داشته باشم. او از یک خانم محجبه دوم خردادی و مدافع خاتمی و…. به یک شاهپرست و مدافع دمکراسی و سرمایه داری بازار آزاد پرو ترامپی تبدیل شده است. معلوم است این تحول برای علینژاد یک تحول کیفی از اسلامیسم به ترامپیسم با پوشش ناسیونالیسم ایرانی است. بالاخره از صف سبز و سیاه اسلامی به صف آبی پهلوی چی مهاجرت کرده است. خوب این یک تفاوت است از صف ضد آمریکایی گری اسلامی به صف مدافعان آمریکا و ترامپ رفته است. او از جمله افراد با شهامت اصلاح طلبان است. شک نداشته باشید اگر روند سرنگونی جمهوری اسلامی کمی جدی تر بشود فرخ نگهدار و مهاجرانی و حجاریان و گنجی و رمضان زاده و تاجزاده و تعدادی از ایت الله ها و حجت الاسلامها و حزب چپ ایران یا همان سازمان اکثریت و …. هم پا ورچین پاورچین همین راه را خواهند رفت. معلوم است که مسیح علینژاد پیشقراول این صف است.
اما فعالین کارگری و دیگر جنبشهای انقلابی و مردم پیشرو آگاه ایران بسیار واقعی و زمینی مسائل سیاسی و تحولات را میبینند و راست و پوست کنده میگویند اینها به صف راستهای پرو ترامپ پیوسته که آینده ایران را به شکلی رقم بزنند که سیاستهای از نوع ترامپ و ترامپیسم آنرامیخواهد. مهم نیست چه میگویند و چقدر پایگاه توده ای دارند یا به پایین و بالا نگاه میکنند یا نمیکنند. مهم این است هر وزنی داشته باشند و به هر جا اتکا کنند همان لجنزاری را میخواهند شکل بدهند که رژیمهای تا کنونی آنرا امتحان کرده اند. مهم این است کارگر همچنان برده مزدی باشد و مردم تحت ستم همچنان از قدرت دور نگهداشته شوند. مهم این است چپ و کمونیسم دستش به قدرت نرسد. این تمام آلترناتیو نیروهای راست بورژوایی و محافظه کار ایران است.
در این میان چپ چقدر توان عملی و نه ادعا از خود نشان میدهد و چقدر مسائل سیاسی را واقعا آنطور که هست درست تبیین میکند و پوزیسیون درستی میگیرد، بسیار مهم و تعیین کننده است. اما جنبش کارگری و توقعات جامعه ایران و امکانات رسانه ای که هر فرد امروز خودش یک رسانه است، توان این نیروهای راست را بسیار محدود کرده و با به میدان آمدن رهبرانی مانند اسماعیل عبدی، و اسماعیل بخشی و جعفر عظیم زاده، پروین محمدی و صدها و هزاران رهبر کارگری دیگر که هنوز جامعه با چهره ها و توانائیهای آنها آشنایی کامل ندارد، شانس چپ و کمونیسم را بسیار بیشتر میکند. ما امروز در ایران با یک واقعیت اجتماعی و قدرتمند کارگری مواجه هستیم که ضد سرمایه و مدافع اداره شورایی جامعه است. شانس نیروها و احزاب چپ و کمونیست اینجا رقم میخورد که با پلاتفرمی انقلابی و سیاستی درست و هشیارانه توان و ظرفیت پیروز شدن بر جمهوری اسلامی و حاشیه ای کردن جنبش راست ناسیونالیست را بتواند هدایت کند و به ثمر رساند.
هر کس حتی یک نیروی کوچک هشیار و با درایت اگر بتواند از این فضای سیاسی و موقعیت فراهم شده خوب استفاده کند، میتواند یک نیروی قدرتمند و تعیین کننده برای آینده سیاسی ایران بسازد. راه قدرتگیری چپ و کارگر متحد شدن حول یک افق و جنبش و پلاتفرم انقلابی و کمونیستی تحول بخش است. این راهی است که چپ و کمونیسم کارگری برای پیروز شدن گریزی از آن ندارند. در غیر اینصورت راست میتواند آینده سیاهی به جامعه تحمیل کند که ممکن است سکولار و غیر مذهبی باشد، اما بشدت ضد آزادی و استثمارگر است و باز هم ما شاهد تکرار دور تسلسل معیوب اسلامیسم ناسیونالیسم خواهیم بود. این هشداری جدی برای هر حزب و جریان و فعال چپ و کمونیست است. یا این وظیفه تاریخی و مهم را انجام میدهیم و جامعه را از این دور تسلسل خارج میکنیم، یا در پس جمهوری اسلامی باز هم مردم شاهد و قربانی تبعیض و بی حقوقی و سرکوب خواهند بود.
آسنگران