جنبش سرنگونی، انقلاب، کدام انقلاب؟،رئوس یک سیاست کمونیستی – کارگری در تحولات حاضر- علی جوادی

Uncategorized مقالات


پرسش: اجازه دهید با این سئوال کلی شروع کنیم، اوضاع سیاسی، تعادل قوا و موقعیت جنبش سرنگونی علیه جمهوری اسلامی را در شرایط کنونی را چگونه می بینید؟
علی جوادی: رژیم اسلامی در سراشیبی سقوط قرار دارد. راهی برای بقاء و ماندگاری ندارد. سقوطش حتمی است. این حکم مردم است. مساله تنها بر سر زمان و چگونگی سقوط رژیم است. مردم در تلاشی همه جانبه برای عملی کردن این خواست دیرینه خود هستند. پروسه برچیدن حکومت اسلامی مدتهاست که آغاز شده است. در این مسیر مسلما رویدادهای مختلفی میتواند رخ دهد. پروسه سرنگونی رژیم یک مسیر خطی و عاری از بالا و پائین های مختلف نیست. در این راستا میتوان شاهد کودتا، ضد کودتا، فلج سیاسی، عقب نشینی های مقطعی و یا تعرض و بگیر و ببند و رجز خوانیهای مختلف بود. اما یک واقعیت مسجل است جامعه اکنون در پله آخر تعیین تکلیف با رژیم اسلامی قرار دارد و چرخه تحولات به هر طرف که بچرخد، مسلما از حرکت باز نخواهد ایستاد و بدون تردید پله بعدی قرار گرفتن در فردای شیرین سرنگونی رژیم اسلامی است.
خیزشهای انقلابی سالهای اخیر راه عملی و چگونگی سرنگونی حکومت اسلام و سرمایه را پیشاروی جامعه قرار داده است. جامعه در خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ گامهای بلندی بسوی سرنگونی رژیم اسلامی برداشت.
یک ویژگی این خیزشها سراسری بودن آن بود. نشان از این واقعیت است که با رژیم اسلامی باید در پهنای جامعه تعیین تکلیف کرد و بساط این اوباش را از هر گوشه جامعه جارو کرد. تاکیدی بر درک این واقعیت در دوران اخیر (پس از عروج جنبش و تروریسم اسلامی و تجربه طالبان و داعش) است که شکست حکومت و جنبش اسلامی در مرکز کشور الزاما به معنای کناره گیری و دست شستن این جنبش تروریستی از قدرت در گوشه و کنار جامعه نیست. حکومت اسلامی را باید در هر گوشه ای از جامعه سرنگون و ناکار کرد.
یک ویژگی دیگر خیزش آبان تلاش برای کنترل محلات بود. این مشخصه رژیم اسلامی را وادار میکند که برای حفظ قدرت نیروهایش را در سطح محلات آرایش دهد و ضرورتا رژیم را ناچار به پخش قوای سرکوبش در هر محله و منطقه ای میکند. شرایطی که رژیم را طعمه آسانتری برای مردم بپاخاسته میکند.
آبان ۹۸ نشان داد که اوباش اسلامی را در تحلیل نهایی تنها میتوان با یک خیزش و قیام انقلابی مردم و به شیوه ای قهر آمیز سرنگون کرد. این رژیم نه به زبان آدمیزاد گورش را گم میکند و نه به تدریج و مسالمت آمیز به پدیده دیگری تبدیل میشود. پروژه گذار مسالمت آمیز از رژیم اسلامی به اندازه پروژه اصلاح رژیم اسلامی پوچ و کودنانه است. در آبان بخشهایی از مردم بپاخاسته بمنظور حفاظت از مردم معترض و مقاومت در برابر ماشین کشتار رژیم اسلامی دست به اسلحه بردند. اسلحه و مبارزه برای از کارانداختن ماشین آدمکشی رژیم وارد سیاست و پروسه سرنگونی رژیم اسلامی شده است.
در نهایت باید به این واقعیت اشاره کرد یک احتمال واقعی این است سرنگونی رژیم اسلامی میتواند مترادف و همزمان با استقرار حکومت بعدی، از نقطه نظر ما یک حکومت کارگری، نباشد. پیدایش حکومت بعدی میتواند یک روند پیچیده و کشدار و شاید هم دشوارتر از سرنگونی خود رژیم اسلامی باشد. باید برای تمامی این پروسه ها از هم اکنون آماده شد.
حلقه کلیدی پیشروی این جنبش در حال حاضر شکل گیری یک رهبری رادیکال، آزادیخواه و برابری طلب در بخش عمده این جنبش است. این مساله در گرو انتخاب کلیدی جامعه است. به این مساله بطور ویژه ای باید پرداخت.
پرسش: ترمینولوژی “جنبش سرنگونی” را برای اولین بار منصور حکمت در ادبیات جنبش کمونیسم کارگری مطرح کرد. چرا؟ چه هدف سیاسی خاصی از طرح این مقوله داشت؟ تفاوت و تمایز این مقوله با انقلاب چیست؟
علی جوادی: طرح و نشان دادن جایگاه این مقوله در تمایز با انقلاب و مشخصا انقلاب کارگری یک درافزوده سیاسی مهم منصور حکمت در مارکسیسم و کمونیسم معاصر است.
یک نگرش پایه ای چه در چپ سنتی چه در ایران و چه در بسیاری از جوامع کنونی یکسان گرفتن جنبش برای سرنگونی رژیمهای حاکم و انقلاب علی العموم و انقلاب کارگری علی الخصوص است. در این نگرش معمولا هر تحولی که به شیوه ای قهرآمیز و با دخالت مردم منجر به سرنگونی رژیم حاکم شود از آن بعنوان انقلاب یاد شده است. این شیوه ارزیابی و تفکر شاید برای ژورنالیسم هوچی و جنجال بر انگیز کنونی مطلوب باشد، اما برای کمونیسم کارگری و یک ارزیابی مارکسیستی از تحولات سیاسی جامعه تماما سم است. واقعیت این است که از هر تحولی که منجر به سرنگونی رژیمهای حاکم شود نمیتوان بعنوان یک انقلاب یاد کرد و هر انقلابی هم الزاما یک انقلاب کارگری نیست.
در دنیای معاصر تحولات بسیاری انقلاب نام گرفته اند. انقلاب اسلامی، انقلابات در شوروی و کشورهای بلوک شرق، انقلاب تونس، انقلاب مصر نمونه های متعدد چنین تحولاتی هستند. برخی از این تحولات چیزی بیش از ارتجاع صرف نبوده اند. برخی تنها به اصلاحاتی در جامعه منجر شده اند. اما مساله بر سر نامگذاری یک پدیده معین و سیاسی نیست. مساله اساسا بر سر تلاش و هدفی است که از نقطه نظر کارگر و کمونیسم در جامعه ضروری و حیاتی است و تعیین و تکلیف با رژیم و کلیت مناسبات اقتصادی و سیاسی حاضر در گرو حل و فصل آن است. مساله این است که گرایشاتی تلاش میکنند، “انقلاب” خودشان را با مخدوش کردن و خاک پاشیدن بر خصلت طبقاتی و اجتماعی انقلاب کارگری به طبقه کارگر و کمونیسم بفروشند. کلاغ را رنگ میکنند و میخواهند به جای بلبل به ما بفروشند.
واقعیت این است که رژیم اسلامی میتواند سرنگون شود بدون اینکه الزاما انقلابی صورت گرفته باشد. بدون اینکه الزاما ریشه تمامی مصائب و نابرابری های موجود که نفس وجود مناسبات و حاکمیت سرمایه داری است، نابود شده باشد. برای ما مسلما مطلوبترین شرایط سرنگونی رژیم اسلامی در پس یک انقلاب کارگری است. اما این تنها یکی از احتمالات سیاسی آتی است.
ما کمونیستهای کارگری برای یک انقلاب معین تلاش میکنیم. انقلاب کارگری! ما شیفته هر انقلابی نیستیم. کمونیسم کارگری برای پیروزی کامل و همه جانبه انقلاب اجتماعی طبقه کارگر علیه سرمایه داری و پیاده کردن کلیت برنامه کمونیستی و رهایبخش طبقه کارگر مبارزه میکند. و این یعنی سازمان دادن یک جامعه آزاد و عاری از استثمار و ستم و نابرابری، جامعه ای بدون شکاف طبقاتی. انقلاب کارگری به تقسیم طبقاتی جامعه پایان میدهد و نظام مزدبگیری و بازار و مبادله کالایی و پول را حذف میکند. بجای تولید برای سود و انباشت سرمایه، تولید برای رفع نیازمندیهای متنوع همه مردم و رفاه هر چه بیشتر همه آحاد جامعه قرار میگیرد. از هر کس به اندازه قابلیتش و به هر کس به اندازه نیازش هدف ما و یک اصل پایه ای انقلاب کارگری است. یک وظیفه مهم و فوری انقلاب کارگری در شرایط حاضر، سرنگونی تمام و کمال رژیم اسلامی است.

پرسش: آیا جنبش سرنگونی یک پدیده “تک بنی”، “همه با هم” است، گرایشات طبقاتی – اجتماعی بازتابی در این جنبش ندارند؟ این گرایشات کدامند؟ وجوه مشترک و افتراق این جنبشها کدام است؟
علی جوادی: هیچ پدیده ای در جهان معاصر نیست که مهر جدالها و کشمکش طبقاتی، وارونگی جامعه طبقاتی را برخود نداشته باشد. به قول برنامه یک دنیای بهتر، “از عشق و انسانیت تا حق و عدالت، از هنر و خلاقیت تا علم و حقیقت، مقوله ای در جهان سرمایه داری وجود ندارد که مهر این وارونگی را برخود نداشته باشد.” جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم هم از این قاعده مستثنی نیست. برعکس این جنبش در عین حال صحنه جدال و کشمکش جنبش های اجتماعی موجود در جامعه است. هر کدام از جنبشهای موجود اجتماعی تلاش میکنند که هژمونی خود را در این جنبش تامین کنند.
نه! جنبش سرنگونی یک پدیده “تک بنی” نیست. پدیده ای “همه با هم” نیز نخواهد بود، چرا که نیروهای سیاسی حاضر در این جنبش بزیر پرچم واحدی نخواهند رفت. ببینیند حتی درحزب کمونیست ایران که دارای برنامه ای کمونیستی و انقلابی بود ما شاهد حضور گرایشات اجتماعی و طبقاتی متفاوت و نه الزاما گرایشات اجتماعی موجود در یک جنبش اجتماعی بودیم. در آن حزب و با تمام قدرت گرایش کمونیسم کارگری، گرایش ناسیونالیستی و دمکراسی خواه به زیر رهبری کمونیسم کارگری قرار نگرفتند و با تحولات عراق و آشکار شدن سرانجام کمونیسم بورژوایی در شوروی ساز خود را آشکارا کوک کردند و تلاش ویژه ای برای پیشبرد سیاست و افق جنبش خود در آن حزب در دستور کار خود قرار دادند. این ویژگی و وجود گرایشات متفاوت اجتماعی را شما حتی در یک تشکل کارگری و یا تلاش برای شکل دادن به تشکل کارگری مشاهده میکنید. بگذارید مثال دیگری بزنم، ما جنبشی که هستیم که تمایز ویژه ای میان سندیکا و شورا قائل هستیم. هر کدام از این تشکلات را سازمانی متعلق به دو جنبش اجتماعی متفاوت در صفوف طبقه کارگر میدانیم. دو جنبش که دو افق متفاوت را برای سازماندهی در صفوف طبقه کارگر دنبال میکنند.
ما در تحولات آتی بر خلاف تحولات ۵۷ شاهد درجه بالایی از بلوغ و درایت سیاسی در جامعه هستیم. آن خام فکری و سطحی گری ۵۷ اکنون حاشیه ای شده است. “همه با همی” هم دیگر تکرار نخواهد شد. حتی در تحولات ۵۷ هم ما شاهد “همه با هم” به معنای واقعی آن نبودیم. شعار “کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما” نشان حرکت سوسیالیسم کارگری در آن جامعه بود که بزیر پرچم اسلامی نرفته بود و خواهان شکل دادن و سازماندهی صفوف خود بود. حرکتی که جنبش اسلامی و جریان ملی – اسلامی به سرعت برای عقیم کردنش دست به کار شدند. در تحولات ۵۷ “همه با هم” اساسا ائتلافی میان نیروهای متعدد جنبش ملی – اسلامی و جنبش اسلامی و روشنفکران شرق زده و اسلام زده بود.
یک ویژگی مهم دیگر تحولات حاضر این است که طبقه کارگر تنها نیروی حاضر در صحنه مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی در جامعه نیست. نیروی عمده آن است، اما سرنگونی طلبی و یا تلاش برای برچیدن بساط رژیم اسلامی سیاستی منحصر به جنبش کمونیسم کارگری نیست. جنبش ناسیونالیسم پرو غربی و همچنین بخشهایی از جنبش ملی اسلامی در حال حاضر و به قول خودشان در تلاش برای “عبور” و یا “گذر” از رژیم اسلامی اند. این جنبشها پیش از رژیم اسلامی موجود بودند و پس از آن نیز کماکان میتوانند به درجات متفاوت در جدال بر سر سرنوشت جامعه حضور داشته باشند. ندیدن کشمکشها و جدالهای میان جنبشهای متفاوت اجتماعی بر سر هژمونی در جنبش سرنگونی سیاستی است که منجر به خلع سلاح کمونیسم و طبقه کارگر در تحولات سیاسی پیشارو خواهد شد. عین خاک پاشیدن بر چشم کارگر و کمونیسم است!
واقعیت این است که جنبشهای دیگری علاوه بر کمونیسم کارگری سرنگونی رژیم را حلقه ای در پروسه تحقق آلترناتیو حکومتی و سیاسی و اقتصادی خود میدانند. سیاستی که میخواهد از این نقطه “اشتراک” میان جنبشهای اجتماعی و طبقاتی متمایز در جامعه مخرج مشترک بگیرد، سیاستی در خدمت راست پرو غربی و طبقات دارای جامعه و سیاستی برای عقیم کردن کارگر و کمونیسم است.

پرسش: یک رکن تبلیغاتی اپوزیسیون راست پرو غربی تاکید بر “اتحاد همگانی” و شعارهایی از قبیل “امروز فقط اتحاد” است. و یا اینکه نیروهای اپوزیسیون هیچکدام به تنهایی نمیتوانند رژیم را سرنگون کنند. ارزیابی شما چیست؟ نقدتان چیست؟
علی جوادی: من میپذیرم که نیروهای راست به تنهایی نمیتوانند رژیم را سرنگون کنند. راستش باید اضافه کنم که با کمک آمریکا و متحدین منطقه ای اش هم نمیتوانند رژیم اسلامی را مانند رژیم صدام سرنگون کنند. ایران عراق نیست. تکرار سناریوی خونین و خانمانسوز عراق در ایران به سادگی ممکن نیست.
اما نقطه گرهی جنبش سرنگونی، اتحاد نیروهای نا متجانس اپوزیسیون نیست. چنین اتحادی همانطور که بارها گفته ایم نه مطلوب است و نه ممکن است.
مطلوب نیست چرا که هر گونه اتحادی میان این نیروها منجر به عدول از مواضع پایه ای و آب ریختن در اهداف پایه ای جنبش کمونیسم کارگری و بسنده کردن به سرنگونی رژیم اسلامی است. چنین پروژه ای تنها به نفع جنبش راست پرو غربی تمام خواهد شد. تاکیدشان از این بابت بی جهت نیست. کودنانه به دنبال تکرار پروژه خونین “همه با هم” خمینی هستند.
ممکن نیست، چرا که تجربیات تاکنونی در جامعه نشان داده است که حتی در صفوف این جنبشهای متفاوت هم مساله سیاست و هژمونی سیاسی و اینکه کدام گرایش دست بالا را دارد خود یک محور کشمکش و جدال است. کافی است نگاهی به نیروهای جنبش راست پرو غربی بیندازید. در این صفوف شما سه نیروی سیاسی را مشاهده میکنید، سلطنت طلبان، مشروطه خواهان و بخشهایی از جمهوری خواهان که هر کدام برای هژمونی سیاسی خود در این جنبش تلاش میکنند. این جنبش هر چند که بخشهای قابل ملاحظه ای از آن به سر رضا پهلوی سوگند میخورند اما هر کدام خط خود را پیش میبرند و میکوشند این “خمیر” را از جنس خودشان کنند. این “آقازاده” هم یک روز فرزند ذکور وارث تاج و تخت است و در قاهره سوگند یاد کرده است، یک روز کاندید سلطنت مشروطه و “انتخابی” (این آخری پدیده جالب و کمیکی است، سلطنت انتخابی؟!) و روز دیگر شهروندی است که هم حاضر است شاه باشد هم رئیس جمهور. تازگی ها هم حزب مشروطه و حزب سکولار دمکراسی بیانیه مشترکی امضا کرده اند که ایشان را به مخرج مشترک شاه و رئیس جمهور تبدیل میکند. دیدنی است، بازار معرکه ای است.
ممکن نیست، چرا که حتی در صفوف جنبش عظیم کمونیسم کارگری ما شاهد تشکلات متعددی هستیم که علیرغم تعلق واحد برنامه ای، سیاستهای تاکتیکی روشنی در این جنبش آنها را تاکنون از هم متمایز نگهداشته است.
مطلوب نیست، چرا که تلاش برای آزادی و رهایی انسان و جامعه را نمیتوان با تلاش برای حاکم کردن بلامنازع بازار و رقابت سرمایه و رها کردن شهروندان به دست بی رحم بازار و فروش کار مزدی هم جمع کرد. آب و روغن را نمیشود مخلوط کرد.
آنچه ممکن و مطلوب است، اتحاد صفوف نیروهای کمونیسم کارگری و کسب موقعیت هژمونیک در جنبش سرنگونی در جامعه است.
پرسش: اگر نیروهای متفاوت اجتماعی در جنبش سرنگونی حضور دارند، آیا ما شاهد شکل گیری رهبری واحدی در سیر تحولات این جنبش خواهیم بود؟ کلا مساله رهبری در این جنبش در گرو چه مولفه هایی است؟
علی جوادی: شکل گیری یک رهبری واحد یک توهم مخرب است. سراب است. راست و چپ رهبری واحدی را نخواهند پذیرفت. نه راست به زیر پرچم چپ بسیج خواهد شد و نه چپ به زیر پرچم راست! واقعیت این است که هر چه ما به سرنگونی رژیم اسلامی نزدیک تر میشویم، شاهد پلاریزاسیون بیشتر در صفوف جنبش سرنگونی طلبی جامعه خواهیم شد. کشمکش میان جنبشهای اجتماعی بر سر آلترناتیو حکومتی و کلا بر سر اقتصاد و سیاست در فردای رژیم اسلامی از هم اکنون در حال شدت گیری است. شکل گیری جریاناتی از جنس “فرشگرد” نمونه ای در این راستا است. یک مولفه مهم دیگر در این راستا خصلت ضد کمونیستی آشکاری است که راست بورژوازی در آمریکا و جهان بخود گرفته است. ترامپیستهای ایرانی خصلت ضد کمونیستی شان با قدرت گیری ترامپ به نقطه اوج خود رسید.
یک احتمال واقعی این است که راست جامعه بمنظور جلوگیری از قدرتگیری کارگر و کمونیسم در تحولات جامعه به تلاش ویژه ای برای بند و بست با بخشهایی از خود رژیم اسلامی متوسل شود و تلاش کند تا از موضع قدرت، قدرت سیاسی حاکم، به جنگ کارگر و آزادیخواهی بشتابند. ما شاهد شکل گیری پروژه هایی در این راستا هستیم. یک رکن اساسی پروژه های رنگارنگی مانند “گذار مذاکره محور”، ” کودتای سپاه” و “مدیریت دوران گذار” و غیره … تلاشی در این راستا است. این جریانات پس از نا امید شدن از تکرار پروژه خونین عراق در ایران اکنون به دنبال این هستند که با اتکاء و بند و بست با بخشهای نظامی و سپاهی هیات حاکمه پروژه ای برای رسیدن به اهداف خود دست و پا کنند. آقای رضا پهلوی به این میبالد که با برادران سپاهی و ارتشی همواره در تماس است. قاسم سلیمانی هم که از قرار “سردار” مظلومشان بود.
بنظر من جنبش سرنگونی طلبی جامعه دچار انشقاق خواهد شد، چپ و راست این جنبش از هم دور خواهند شد. مساله این است که کدام نیرو قدرت هژمونیک خواهد داشت؟ کدام نیرو میتواند بخش فعال و پر سر و صدا و سازمانده این جنبش را با خود داشته باشد. مساله این است که رهبران عملی موجود در جامعه و در جنبشهای اجتماعی چه ظرفیتی از خود برای بسیج توده ای و سازماندهی این جنبش بروز خواهند داد. تمام تلاش ما باید معطوف به این باشد که توده های مردم را به اردوی خود، به اردوی آزادی، برابری، و رفاه همگان دعوت کنیم. این تنها سنگر آزادی و رهایی در جامعه است. افشاء و طرد پروژه های راست یک وظیفه تعطیل ناپذیر ما است.
اما شکل گیری رهبری کمونیسم و آزادیخواهی در جامعه در درجه اول در گرو یک انتخاب تاریخی و دورانساز است. آیا جامعه، بخش قابل ملاحظه ای از جامعه، چپ را، کمونیسم کارگری را برای خلاصی از وضعیت حاضر انتخاب خواهد کرد؟ آیا “نه” این کمونیسم به استبداد و استثمار و اسلام و نابرابری و زن ستیزی و تحجر به “نه” مردم تبدیل خواهد شد یا “نه” راست، گذر از خامنه ای و ولایت فقیه اما با حفظ بنیادهای نفرت انگیز جامعه سرمایه داری موجود را به “نه” مردم تبدیل خواهد کرد. کدامیک؟ این انتخابی سرنوشت ساز است!
اما این انتخاب در خلاء صورت نمیگیرد. شرط لازم برای انتخاب کمونیسم و آزادیخواهی حضور قدرتمند و سازمانگر جنبش کمونیسم کارگری در تحولات معاصر است. جامعه باید کمونیسم کارگری را در جدال بر سر تصرف قدرت سیاسی بمثابه یک نیروی قابل اعتماد، روشن بین، سازمانگر و با درایت ببیند. یک مولفه دیگر این است که چقدر کمونیسم کارگر توانسته است طبقه کارگر را با پرچم سوسیالیستی و مستقل خود به میانه میدان و در جدال بر سر قدرت سیاسی بکشاند.

پرسش: جنبش ملی – اسلامی که زمانی در زیر چتر دوم خرداد بسیج شده بود با شکست این جنبش و کل پروژه اصلاح حکومت اسلامی دچار سردرگمی و پراکندگی شده است. آینده این جنبش چیست؟ فعالین این جنبش به کدام سو خواهند رفت؟ چه فعل و انفعالاتی را در این جنبش شاهد خواهیم بود؟
علی جوادی: اجازه دهید قبل از پاسخ مستقیم به سئوال شما به مساله اهمیت این مساله در جدال جنبشهای اجتماعی در تحولات آتی اشاره ای بکنم.
مساله این است که جنبش ملی – اسلامی در حال تغییر و تحول اساسی است. این جنبش و نیروهای رنگارنگ آن از جمله حزب توده و جبهه ملی و کل صف روشنفکران شرق زده و اسلام زده و امثالهم در تحولات ۵۷ به حمایت از جنبش اسلامی به رهبری خمینی موضع گرفتند. برخی از آنها بعضا برای مدت کوتاهی در قدرت سیاسی شریک شدند. اما به سرعت و با استقرار کامل حکومت اسلامی بخشهای اصلی این جنبش از قدرت به کناری زده شدند و در موقعیت تو سری خورده و فرودست در حاشیه رژیم اسلامی به بقاء و غرولند علیه سیاستهای “تمامیت خواه” رژیم ادامه دادند. و با هر تکه استخوانی که به طرفشان پرتاب میشد، به این طرف و آن طرف میدویدند. با عروج جنبش ارتجاعی دوم خرداد گویا دمی مسیحیایی در وجودشان دمیده شد، جملگی به زیر چتر دوم خرداد جمع شدند. اما با شکست این پروژه اصلاح طلبی مجددا به اجزاء پراکنده و سردرگم تقلیل پیدا کردند.
این جنبش تا مغز استخوان ارتجاعی و دست راستی و شرق زده و عقب مانده است. تصور اینکه نیروها و چهره های اصلی این جنبش تغییر ریل داده و به صف آزادیخواهی و برابری طلبی و خلع ید سیاسی و اقتصادی از سرمایه برخیزند، تصور و سیاستی پوچ است.
در حال حاضر بخش عمده این جنبش از اصلاح رژیم اسلامی دست شسته است و ناچارا و نه الزاما قائم به ذات به پروژه “عبور از رژیم اسلامی” روی آورده اند. بخش کوچکی نیز در هراس از گذشته به حفظ تمام و کمال رژیم اسلامی کمر همت بسته اند. ویژگی شان شرط بندی بر روی اسب بازنده است. این جنبش در تحولات آتی نقش “شاگرد شوفر” جنبش راست پرو غربی را ایفا خواهد کرد. اگر در تحولات ۵۷ جنبش ملی اسلامی بر دوش این جنبش به قدرت رانده شد، این بار هم جنبش راست پرو غربی خواهان ایفای چنین نقشی از جنبش ملی – اسلامی است. بخشهایی از این جنبش از هم اکنون به خط شده اند. اما در پس هر تغییر و تحولی بخشی ازنیروها و قدرت سیاسی خود را در جامعه از دست میدهند. با به سراشیبی افتادن رژیم اسلامی آینده مستقل خود را کاملا از دست رفته می بینند.
آینده این جنبش تکرار گذشته شان است. از پناهجویی در زیر شنل سلطنت به سجده در زیر عبای اسلام خزیدند. با تکرار این سیکل هر چه بیشتر رو به زوال میروند و از هم می پاشند.

پرسش: یک سیاست رادیکال کمونیستی در حال حاضر در قبال جریان راست اپوزیسیون دارای چه مولفه ها و حلقه هایی است؟
علی جوادی: نقد ما به جریانات راست در اپوزیسیون یک نقد پایه ای، عمیق، رادیکال و کارگری است. این جریانات خواهان حفظ و تداوم مناسباتی هستند که مسبب و عامل بقاء کلیه مصائب و درد و رنجهایی است که زندگی بشر معاصر را به اسارت گرفته است. هر کودکی که گرسنه میخوابد. هر انسانی که امید و آرزوهایش به فنا داده میشود. هر انسانی که برای بقاء ناچار به فروش نیروی کار خود در قبال مزد است. هر انسانی که مورد تجاوز و تعدی قرار میگیرد، ریشه تمام این مصائب در نظام اقتصادی و سیاسی سرمایه داری حاکم است. فقر و گرسنگی و تبعیض و بی خانمانی و فحشا و عقب ماندگی و جهل و خرافه تماما ریشه در مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم دارد. ما برای نابودی این شرایط ضد انسانی مبارزه میکنیم. این جریانات حافظ و مدافع چنین شرایطی هستند. این اساس و جوهر جدال ما بر سر آینده با این جریانات است.
ما به حکم شرایط عینی و سیاسی جامعه نشان میدهیم که هر جریانی که خواهان حفظ و گسترش مناسبات سرمایه داری در ایران است، لاجرم و بنا به تعریف به سرکوب سیاسی جامعه و استقرار یک نظام مستبد روی خواهد آورد. چرا که آزادی های سیاسی و انباشت سرمایه در ایران قابل جمع نیستند.
ما تاکید میکنیم که انباشت سود و سرمایه ضرورتا به تشدید شکاف طبقاتی و نابرابری های اجتماعی منتج خواهد شد. سوسیال دمکراسی آلترناتیو و الگوی سرمایه داری در اقتصاد متکی به کار ارزان و کارگر خاموش نیست. نابرابری اقتصادی ریشه نابرابری های اجتماعی و سیاسی در جامعه است.
ما نشان داده ایم که عملکرد سرمایه در ایران فقر و محرومیت همه جانبه و گسترده است. جامعه ای با منابع گسترده زیر زمینی و نیروی انسانی ماهر و کارآ اما نظر به حاکمیت مناسبات اقتصادی سرمایه داری سهم اکثریت عظیم توده مردم تنها فقر و محرومیت است.
ما بنا به واقعیت تاریخی عملکرد بورژوازی در ایران نشان داده ایم که سرمایه بدون کمک مذهب نمیتواند بساط استثمار و انباشت سرمایه خود را راه اندازی کند. بی دلیل نیست که تمام نیروهای راست به درجات مختلف نگران سرنوشت اسلام و مذهب در جامعه هستند.
این جریانات بمنظور حفظ حاکمیت و مناسبات ضد انسانی خود در جامعه نیازمند سازماندهی نیروی نظامی و دستجات اجیر شده حکومتی تحت نام ارتش و سپاه و بسیج و امثالهم هستند. ما خواهان برچیدن و انحلال تمامی این نیروها هستیم. جامعه آزاد و برابر نیازمند نیروی سرکوبگر و مافوق مردم نیست.
ما در عین حال تمامی و تک تک پروژه ها و ایستگاههایی که این جریانات در پروسه سرنگونی رژیم اسلامی در برابر توده مردم بپاخاسته قرار میدهند، نقد و افشاء میکنم.
ما از مردم دعوت میکنیم که به کم رضایت ندهند. به یک ذره آزادی رضایت ندهند. به یک ذره رفع نابرابری رضایت ندهند. به یک ذره رفع ستم رضایت ندهند. تمام آزادی را بخواهند. تمام برابری و رفاه را طلب کنند. ما در یک کلام مردم را به صفوف خود دعوت میکنیم. اردوی آزادی و برابری و رفاه همگان. این تنها اردوی مدافع نظامی است که برای آزادی و رهایی سیاسی و اقتصادی در جامعه تلاش میکند.