پرسش: در زمانیکه جمهوری اسلامی دریکی از ضعیفترین موقعیتهای خود قرار دارد و جامعه برای سرنگونی رژیم لحظه شماری میکند آیا نقدهای “کانون مباحث کمونیسیم کارگری” نمیتواند بعنوان سدی در مقابل پیش بردن وظایف متعدد یک حزب کمونیستی کارگری عمل کند؟
نسرین رمضانعلی: بهیچوجه، دقیقا بر عکس است. اگر واقعیت را بخواهید، اساسا این جدال و بحث و نقدها ناشی از بخش اول سوال شماست! موقعیت کنونی جمهوری اسلامی، شکننده تر از هر زمان است. چپ و راست جامعه در مقابل هم قرار گرفته و با چنگ دندان تلاش میکنند، پرچم والترناتیو خود را مقابل مردم قرار دهند. طبعا ما نیز بعنوان حزبی که بیش از چند دهه است بحث قدرت سیاسی روی میزمان است، تلاشهای بیکران و فراوان کرده ایم که آلترناتیو خودمان را به درون جامعه ببریم و متکی به نیروی جنبش خودمان باشیم! نتیجتا بحث اتفاقا بر سر چگونگی پیشبرد این وظیفه خطیر و تاریخی است. ما معتقدیم که خطی که امروز بر حزب کمونیست کارگری غالب است، خطی نیست که بتواند جنبش مردم برای سرنگونی رژیم را رهبری و ما را در مقام نیروی هدایت کننده جامعه برای ساختن جامعه ای سوسیالیستی هدایت کند. دعوا اینجاست.
اما آنچه من از منصور حکمت آموختم این است که ما باید نیروی اول جامعه باشیم. مورد انتخاب توده مردم قرار بگیریم. من میخواهم که جنبش ما نیروی اول اپوزیسیون باشد. نیروی دوم یعنی نیروی شکست خورده و کمونیست شکست خورده را به قول منصور حکمت با احترام چندانی باهاش رفتار نمیکنندِ، قتل عامش میکنند. آنچه که امروز در مباحث، مصاحبه های تلویزیونی، نشریات میبینم، حزب ما نه تنها برای شاگرد اول بودن تلاش نمیکند، بلکه بقول یکی از کادرهای در داخل ایران بدنبال میلمیترهای همگرائی با جریانات راست پرو غرب و یا بقایای تو سری خورده جنبش ملی اسلامی است.
شخصا فکر نمیکنم سیاستهای حمید تقوائی یا فلان رفیق دیگری از بد نیتی است که این مواضع را اتخاذ میکنند و یا اینکه از ابتدا سیاستهایشان راست بوده است. انچه که من ازموضعگیریها و بحثهایشان استخراج میکنم این است که افق پیروزی کمونیسم کارگری را گم کرده اند، اعتماد چندانی به قدرتگیری کمونیسم در پس این تحولات ندارند. موقعیت جنبش کمونیسم کارگری را در جامعه نمی بینند. در تبلیغات برخی از این رفقا زیاد میشنوم که چپ قوی است و چنان است، اما در استنتاج سیاسی شما اتفاقا بر عکس اش را مشاهده میکنید. وقتیکه ناچار میشوید چهره ها و فعالین جنبش های دیگری را چهره های انقلاب خود بدانید، معلوم میشود که یک جای مساله ایراد اصلی دارد. انقلاب کارگری را با شیرین عبادی و مسیح علینژادها نمیشود سازمان داد. باید با سازماندهی جنبش رادیکال سوسیالیست کارگری با سازماندهی خیزش ها و اعتراضات شهری، با سازماندهی جنبش اعتراضی زنان و جوانان کار را به سرانجام رساند. اساس بحث همینجاست چگونه و چطور میشود قدرت سیاسی را تصرف کرد. باز رجوع میکنم، به منصور حکمت که مدام تاکید داشت این رادیکالیسم ماست که ما را بقدرت سیاسی نزدیک میکند. تقویت جنبشمان و بر دوش گرفتن رهبران این جنبش است ما را نیرومند و اجتماعی میکند و نه بر عکس. با دفاع از شجریان و امثالهم انقلاب کارگری پیروز نمیشود. این حزب و کادرهای این جنبش نزدیک به سه دهه است تلاش میکنند و زحمت میکشند، برای همین روزهای حساس و سرنوشت ساز. نتیجتا باید پرچم حزبمان و جنبشمان را ملموس تر و روشن تر از هر زمانی در دسترس و مقابل دید همگان قرار داد. ما باید به حزب سازمانده و حزب رهبر اعتراضات تبدیل شویم. ما باید جنبش مان قوی و عمیقا پراتیک باشد. ما باید سازمانده کل جنبش کارگری با پرچم سوسیالیستی باشیم. ما باید بیش از هر زمانی مبانی پایه ای دنیای بدون استثمار و فقر و بیکاری و دنیای که برایش تلاش کردیم و پرچم ما آزادی برابری رفاه برای همگان بیشتر از هر زمانی بعنوان الترناتیو در دست توده های وسیع مردم بطور عموم و طبقه کارگر بطور اخص کلمه باشد. ما با مخرج مشترک گرفتن و دفاع از جنبش های دیگر تنها به نقش درجه دوم که نسخه برای شکست کمونیسم کارگری است، تبدیل خواهیم شد.
اختلاف و جدال ما نه از سر کینه توزی،نه خصومت شخصی است. نقدمان را طرح کرده ایم، بر راه پیشروی تلاش کارگر و کمونیسم تاکید کرده ایم. ما میگوئیم که سیاست ترجمه میشود به پراتیک! اما کدام سیاست؟ سیاست رادیکال کمونیسم کارگری نه سیاستهای سازشکارانه و راست. این سیاست کدام است، خیلی کوتاه و تازه ترین شاهکار این رفقا حمایت پیشتیبانی از چهرهای و شخصیتهای اجتماعی است. اما وقتی می پرسید چهره های کدام جنبش اجتماعی، جدل شروع میشود. وقتی من نگاه میکنم، این چهرهای اجتماعی که بخشی از رهبری حزب مدافع سرسختش شدند، اولا بعضی از این چهرها جواب سلامشان را نمیدهند، حتما اگر جواب میدادند، خیلی خیلی بیشتر از کادرهای جنبش کمونیست کارگری برایشان اعتبار داشت. این سیاست دنباله روی از جنبش های دیگر است. چنان دفاعیه ای از چهرهای اصلاحگرای حکومتی، امثال شجریان و شیرین عبادی شده است که بیا و ببین و در عوض کادر و چهرهای این جنبش بخاطر انتقاد و یا نقد کنار زده شده اند. این یک چرخش سیاسی است. در واقع دارند نشان میدهند که نزدیکی بیشتری به فعالین جنبش های دیگر دارند و این تصادفی نیست.
اگر اشاره کردم سیاست معنای عملیش پراتیک است به این نکات اشاره دارم. در حالی که فلان چهره ناسیونالیست عظمت طلب را به تلویزیون دعوت میکند، تا مثلا به خیال خود از حقوق زنان دفاع کند، همین چهره شب در لایف انستاگرامش هر انچه در شان خودش است نثار کمونیستها و چپها میکند. خوب حالا من کادر کمونیست کارگری بیایم به چنین سیاستی لبیک بگویم، قطعا خواهم ایستاد. نه حزب با این سیاستها توده ای و اجتماعی میشود، نه قدرت سیاسی چنین بدست میایید. این سیاست شکست برای جنبش ماست. سیاست حاشیه ای شدن و دنباله رو شدن جنبشهای دیگر برای جنبش ما است. دعوا اینجاست.
رفقا شوخیشان گرفته، گویا کسی که یه روز با پهلوی عکس میگیره، یه روز با پمپئو را نیروی جنبش ما و انقلاب ما قلمدادش میکنند. اینهم شد سیاست کمونیستی و کارگری. آیا این سیاست اجتماعی شدن است؟ یا اینکه دفاع از شجریان دلیلی شود، که توده ها سرشان را به طرف من برگردانند، خود جمهوری اسلامی و جناحهایش صاحب کسانی همچون شجریان هستند. البته بخشا باید گفت مشت به نمونه خروار از این سیاستها را دیدیم، طرف به اسم اتحاد هر روز کلی به ما اتهام میزند، هر روز در تلویزیون حزب کمونیست کارگری حضور دارد. آنهم پیامهایش و نوشته هایش با هشتک پیمان نوین است. دقیقا این اوضاع سیاسی است، که رفقای رهبری پایشان را روی زمین سفت نمیبینند. ناشی از بد تینتی شخصی نیست. برای همین حمید تقوائی راه اجتماعی کردن حزب را دفاع از چهرها و شخصیتهای اجتماعی جنبشهای دیگر می بیند. نمی پرسد جنبش ما چقدر چهره و فعال دارد. نمی پرسد که ما چقدر میتوانیم در عرصه های مختلف چهره به جامعه نشان دهیم. ما چقدر فعالیت داریم، چقدر دیگر باید فعالیت بکنیم. هر عضو این حزب صدتا وطیفه داشته باشد، و چقدر عضو دارد رسمی و غیره رسمی، چقدر سمپات داریم، تا زمانی که ایمان به پیروزی کمونیسم و کارگر نباشد، در بر همین پاشنه و بر همین جا خواهد چرخید!
رفقای رهبری هم خوب میدانند، اینجا بحث بر سر پراتیک کم و زیاد نیست، اساس بحث بر سر سیاستی است، که صدهها کادر و عضو شبانه روز با دل جان مایه میگذارند.
پرسش: اکثریت حزب و رهبری آن با نقدهای کانون اختلاف دارند و از نظرات حمید تقوایی حمایت میکنند .چرا این نقدها میتواند مهم باشد و تاثیر آن را بر حزب چگونه میبینید؟
نسرین رمضانعلی: دعوا بر سر خط پیشروی همچنان در حزب ادامه دارد. این جدال مدتها ادامه خواهد داشت. در حزب بلشویک تا روز قیام بر سر مساله قیام کارگری دعوا بود. بدون تعارف اگر بخواهم به زبان خیلی ساده ای بگوئیم، مبارزه کردن، کار آسانی نیست، کاری بس دشوار است. پیچیدگی های خودش را دارد، و سختیهای زیاد، منتی هم ندارد، امر دواطلبانه ای است. اما حقیقتا معمولا این اکثریت در طول تاریخ اشتباهات زیادی کردند. و این اقلیت ها بودند، و حتی گاها اقلیتی جبرگرایانه هم نیرویی را به مقصد پیروز رساندند. نمونه بارزش میشود پیروزی انقلاب اکتبر است! هر کسی این تاریخ را خوانده باشد، خوب میداند که اکثریتی در کار نبود، اتفاقا همان اقلیت به رهبری لنین بود که پیروزی کمونیسم را در یک کشور ممکن کرد.
برای اینکه مقداری موضوع را روشنتر کنم و ساده تر و ملموس تر باید پرسید، آیا واقعا برای یک انقلاب کل مردم یک جامعه به خیابان میایند؟ معلوم است که نه، تعداد زیادی تماشاچی میشوند، تعداد زیادی فکر میکنند تعیین سرنوشتشان کاری است که دیگران باید بکنند. حتی وقتی برای انقلابی به خیابان میاد، در فردای روز بعد از اون انقلاب یا هر تغییر تحولی به خانه میرود. برای همین ما از توده های مردم و طبقه کارگر میخواهیم، محلات، کارخانه، شهر، محلات را به کنترل خود در بیاروند. کلا دست توده های مردم زحمتکش از قدرت قطع نشود.
سرمایه داری سیستماتیک میلیاردها دلار روزانه خرج میکند که به مردم بگویید، شما کار بکنید، سود تولید کنید، مالیات بدهید، کافیه شما یک نان بخور نمیر داشته باشد.
راستش اکنون هم میشود ناکامیها را به پای نقد موضعی نوشت، اما در همین جوامع شاهد احزابی هستیم، که بشدت فعالیت میکنند، در عین حال بشدت جدل درونی هم دارند. کسی را هم بخاطر نقد تندش اخراج نکردند. تقریبا ٣٠ ساله آلمان زندگی میکنم، هیچ وقت از هیچ حزبی ندیدم یکی از اعضای رهبریش را اخراج کرده باشد، مگر اینکه اختلاس و دزدیش رو شده باشد، یا اینکه صحبتهایش راسیستی و فاشیستی بوده باشد.
اما تمامی کشمکشها سیاسی و تئوریک و تاکتیکی درون این احزاب را میبینیم اما شاهد اخراج نیستی!
بعنوان نکته آخر ، حزب هم خودش بنوعی یک جامعه است، توازن قوا هم همیشه برای تعدادی مسئله است. اینکه حقیقت قربانی میشود، متاسفانه درون حزب هم شاهد شدیم حقیقت قربانی شد. اگر رهبری حزب به حقیقت پای بند نباشد، اگر با رای نخواهد مخالف سیاسی خود را حذف کند، اگر با رای نخواهد دست گرایش دیگر در حزب را از امکانات حزبی که حاصل تلاش همه ما است قطع کند، آنوقت هنوز میتوان امیدوار بود که اقلیت به اکثریت تبدیل شود. مگر منصور حکمت همیشه در اکثریت بود؟
از نظر من حقانیت سیاسی یک خط سیاسی را با رای نمیتوان تعیین کرد. مسلما با رای میتوان گفت که سکان حزب دست کدام گرایش باشد، اما رای حقانیت نظر و سیاست را تعیین نمیکند. این را هر تازه وارد سیاستی میداند. ببینید مثلا در رای گیری های درون حزبی کسانی حضور پیدا میکنند، که مدتهاست من ندیدم کجا هستند. در هیچ گوشه این حزب نبوده و نیستند، سرنوشت حزب هم و سیاستهایش حقیقتا اصلا برایشان مهم نیست، ازش بپرسی حمید تقوائی چه گفت، یا محمد اسنگران چه گفت نمیداند، کی چی گفته و کی چی نگفته است. اما خوب به توازن قوا نگاه میکنند. حزب هم برایش مثل یک خانه و سرپناه است. راستش در طول تاریخ کمتر دیدم اکثریتی بوده باشد، که اون اکثریت به حقیقت رای داده باشند. انتخابات ریاست جمهوری بود، دیدیم کسانی که با کلی آرایش و دامن و … رفتند تو سفارت این حکومت به این حکومت رای میدهند، خوب آیا ما معترضین زیاد بودیم، یا آنهایی که رفتند و رای دادند. محافظه کار، شاید هزار دلیل داشته باشند، اما محافظه کاری انها و رفتن آنها به سفارت و رای دادند به حکومتی که جنایت میکند، حقانیت این اکثریت در مقابل سفارت را نشان نمیداد. این بخش به هر دلیلی مایل به ریسک نیست، میترسد، ممکنه نتونه بره مادر و پدرش را ببینند، ممکن است دانشجو است، و هزار دلیل دیگر داشته باشد. در مقابل سفارت من اقلیت بودم، اما اقلیتی که حقیقت را میگفت و تحت هیچ شرایطی توهمی نداشت. من شخصا متاسفم که اینجوری بگم، اما درون حزب هم همین عین جامعه است، کسانی که به هزار یک دلیل نمیخواهد بپذیرید، شجریان انقلابی نبود، متاسفم نمیخواهد بپذیرد ، که این سیاست هم استراتژی هم تاکتیک جنبش سرنگونی نیست.
خیلی خلاصه کنم باید بگوئیم برای من گرفتن قدرت سیاسی عین گرفتن این پایگاه است، آیا برای گرفتن قدرت سیاسی، میتونم به هر نیروی غیر از نیروی خودم متکی باشم. قطعا نه! من تلاشم برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و ایجاد جمهوری سوسیالیستی که رفیق حمید تقوائی قطعنامه اش را در کنگره ٣ آورد.
پرسش: آیا گرایش کمونیسم کارگری حکمت در حزب مجاز بود که برخی از نقطه نظرات رهبری این حزب را نقد کند؟
نسرین رمضانعلی: اگر نقد نمیکرد باید مورد سئوال قرار میگرفت. اجازه بدین یک نکته رو اشاره داشته باشم، انصافا باید بگم مدتی بخاطر مریضی سعی کردم وارد خیلی از مباحث نشوم، دکترهای معالجم همین امروز هم خواهش کردند برای سلامتی از کل این فضا فاصله بگیرم. و بیشتر به معالجات و تندرستی و سلامتیم برسم. من هم سعی میکردم، تا جای که ممکن است، به خیلی از بحثها ورود نکنم. البته در جلساتی نقطه نظراتم رو میگفتم، بدون اینکه یکی از این اعضای رهبری از من سوالی بکند، شاهد بهانه گیریهای بودم، که ابدا برام جالب نبود، انتشار یک مصاحبه آنهم در یک مورد خاص تبدیل شد به سردردهای زیادی برای من، و سپس هم بهانه گیری مثلا چرا در مصاحبه تلویزیونی شما بحث مجمع عمومی کردید، این سیاست حزب نیست!
حالا این بهانه گیریها چی بود؟ مبادا یک روزی مجبور شوند نسرین را به مصاحبه دعوت کنند، یا یکبار در میزگردی حضور داشتم، میگفتند چرا اسم حزب را نبردید؟ بنابرین حقیقتا در زندگیم مطیع نبودم، هیچ سیاستی رو چشم بسته قبول نکردم، سریح بگم این میزگرد و این مصاحبه هم برای همین است، که چه متددی سکان حزب را بدست دارد، و میخواهد حزب را بکجا ببرد، مخالفین و منتقدین چرا اخراج میشوند، علی جوادی بخاطر اختلاس و سواستفاده از موقعیت و … بنویس تعلیق بخوان اخراج نشده است. بخاطر اینکه مواضع حمید تقوائی و بخشی از رهبری را نقد کرده است از حزب کمونیست کارگری اخراج شده است. برای نظراتش مجازاتش کرده اند. به همین سادگی.
پرسش: چه مجموعه اقداماتی را در برخورد به این قرار ضد حزبی و ضد سنت کمونیسم کارگری بنظر شما باید دنبال کرد؟
نسرین رمضانعلی: ببینید، شخصا فکر میکنیم، بار سنگینی بر دوش داریم، در چندین میدان باید مبارزه کرد و جنگید، از یک طرف در مقابل نیروهای ضد کمونیست ایستاد و اجازه نداد از این اقدام عجولانه و نابخردانه دفتر سیاسی و کمتیه مرکزی سواستفاده بکنند علیه کمونیسم و منصور حکمت و حزبش! از طرف دیگر اجازه نداد این اخراج علی جوادی تبدیل به سنتی درون حزب شود، هر مخالف و منتقدی را از حزب به اتهام نقد سیاسی اخراج کنند. در واقعه شرایط جوری نشود، که آب از سرگذشت چه یک جوب چه صد وجب شود! نباید گذاشت این آب از سر حزب بگذرد، نباید گذاشت این تصمیم نابخرادنه به پای حزبی نوشته شود، که منصور حکمت بنیاد نهاده است.
پرسش: چه انتظاری از فعالین جنبش کمونیسم کارگری باید داشت؟
من از میخواهم از تمامی کادرهای و اعضای جنبش کمونیسم کارگری چه در داخل ایران، چه در خارج کشور، چه بخشهای تحزب یافته یا به هر دلیلی اکنون در هیچ کدام از احزاب کمونیستی کارگری نیستند این حکم را تقبیح و محکوم کنند! بخواهند نه تنها این حکم را لغو کنند، دفتر سیاسی همان اطلاعیه اعلام تعلیق رفیق علی جوادی با اطلاعیه خطاب به افکار عمومی از اقدام ضد حزبی و ضد کمونیستی اش عذر بخواهد!
پرسش: میتوانید به خوانندگان ما توضیح دهید که بنظر شما چه عواملی در شکل گیری یک خط راست در حزب کمونیست کارگری دخیل بوده اند؟
نسرین رمضانعلی: وضعیت بشدت متحول جامعه، اعتراضات توده ای و کارگری، در عین حال فقر و بیکاری و گرسنگی، ضریب نامنی در تمامی سطوح جامعه، جامعه در حال انفجار و رهبری که دلش قرص نیست که ما کمونیستها شانسی برای پیروزی داریم، قبل از اینکه تلاش بکند برای شاگرد اولی تلاش میکند از هم اکنون با گرایشات راست سازش میکند! قطعا این گرایش سازش با راست بدور از چشم جنبش نمیماند! ما بعنوان کادرهای این جنبش حداقل میتوانیم بگوییم در تمامی این کوتاه امدنها و آوانس دادنها شریک نبودیم! تلاش شبانه روزی خواهیم کرد که جنبشمان تقویت شود، پیروزی کمونیسم را تضمین کنیم! اما وقتی اکثریت رهبری این حزب ایستاد و کف زدند برای دهها چهره از جنبشهای دیگر، میتوانیم بگوئیم تلاشم را کردم زورم نرسید!