آیا آموزش همه علوم (به) زبان مادری یک حق جهانشمول است؟ نقدی بر طرح جریانات قومی و محسن ابراهیمی محمد آسنگران

مقالات

این روزها در میان بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی از جریانات راست عظمت طلب گرفته تا ناسیونالیستهای قومی وبخشی از چپها و کمونیستها و حزب کمونیست کارگری، بحث حول “حق” آموزش (به) زبان مادری داغ شده است. در یک نگاه کلی و ماکرو ما با سه قطب سیاسی و جنبشهای متفاوت مواجه هستیم. شاهد طرحها و آلترناتیوهای متفاوتی در این زمینه هستیم.
کسانی با سهل انگاری و صرفا از منظر تعصب قومی یا سیاسی مطالبی را در این زمینه مطرح کرده اند که جای تامل جدی دارند. این بحث اما یک موضوع ساده و تبلیغی نیست. واقعیت این است که تاریخ بشر، امروز از صفر شروع نمیشود. بلاخره همه ما و مردم در جوامعی زیسته و با زبانهای مختلفی تکلم کرده و تبعیضاتی را شاهد بوده ایم. جنبشهای سیاسی متفاوتی که در این جامعه فعال هستند هر کدام از منظر خود مطالبه خاصی را مطرح میکنند. اما طرح هر مطالبه ای را قبل از هر چیز باید از منظر منافع جنبشها مورد بررسی قرار داد. سهل انگاری نسبت به این موضوع جایز نیست. زیرا بحث حق و زبان مادری به احساس و عواطف و آینده و زندگی مردم مربوط میشود و احتیاج به تعمق و احساس مسئولیت دارد.
قبل از هر قضاوتی ما باید متوجه یک موضوع مهم و داده تاریخی جوامع بشری باشیم. علیرغم میل و اراده ما جوامع بشری تاریخی را طی کرده است. حاکمان و مردم موقعیت امروز را با همه خوبیها و کاستیهایش را بوجود آورده اند. ما از صفر شروع نمیکنیم بلکه با یک داده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و در دل شرایط ویژه تاریخی داریم به یکی از معضلات و مشکلات آن میپردازیم. با این فرض باید به سراغ راه حلها و طرحهای مختلف رفت.
راه رشد به سوی سعادت و ترقی جامعه و جدال قومی و مرز کشیهای سیاسی و اجتماعی و عقب گرد به گذشته و… میتوانند نتایج مباحثی باشند که امروز به آن میپردازیم. بنابر این بدون تعمق و بدون شناخت از جامعه موجود نباید به سراغ راه حل رفت. ما میدانیم که هر راه حل مطرح شده ای، اهدافی را دنبال میکند. پس باید مترقی ترین و مناسبترین راه حل را در مورد جامعه ایران مد نظر قرار داد و با استدلال نشان داد کدام یک از راه حلها به نفع ترقی ، سعادت و بهتر زیستن جامعه است. اگر معیار ما این مسائل باشند آن وقت ما با استدلال سروکار خواهیم داشت نه با جعل و سطحی نگری و تعصب کور. متاسفانه از میان راه حلهای تاکنون ما اغلب شاهد اهدافی بغیر از ترقی و سعادت و اهداف انسانی و رهایی جامعه از تبعیض هستیم.
یکی برای تسلط طىقاتی خود تمام مردم ایران را یک زبانه فرض میکند که ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی این ترند را نمایندگی میکنند، آن یکی برای تسلط بر قوم منتسب به خود و رقابت با جریانات منتسب به اقوام دیگر مسئله زبان را برجسته میکند. کسانی هم برای پیدا کردن روزنه ای برای مطرح شدن و رقابت با جریانات سیاسی رقیب، وارد این مبحث شده اند که کادرهایی از حزب کمونیست کارگری و از جمله محسن ابراهیمی جزو آنند. آنها با کفشهای ناسیونالیستهای قومی راه میروند و از منظر کمپ سیاسی آنها به مسله میپردازند. طبعا این یک دگردیسی در مباحث محسن ابراهیمی است که از مقطع انتشار بیانیه ای که هیئت اجرایی حزب در سر تیتر آن نوشته است “حق آموزش به زبان مادری حقی جهانشمول است”.!، آغاز شده است. اما راه حل انسانی و برابری طلبانه و مترقی و سیاست جنبش کمونیسم کارگری در درجه اول به حقوق مردم و در ادامه به راه سعادت و پیشرفت جامعه فکرمیکند.
طبیعی است که مباحث متعصبانه و کور قومی و ملی با اهداف سیاسی محدودنگرانه، منجر به گسترش تفرقه قومی و پرخاشگری سیاسی میشود و مردم از آن متضرر میشوند که تا کنون چنین هم بوده است. در حالیکه اصل موضوع بر سر نشان دادن راه حل مترقی انسانی و رفع تبعیض است. در این زمینه همانند عرصه های دیگر، طرحها وسیاستهای متفاوت از منافع سیاسی و طبقاتی و جهانبینی جنبشهای متفاوت ناشی میشوند. جریانات قومی و ملیگرایان زبان را محمل بیان اهداف سیاسی طبقاتی خود کرده اند. رهبری فعلی حزب کمونیست کارگری اساسا از منظر سیاسی وبا اهدافی محدودنگرانه وارد این مسئله شده است. اما جنبش کمونیسم کارگری راهی بجز این ندارد که با احساس مسئولیت و دقت تمام و بدور از هر نوع تعصبی از منظر رهایی و سعادت جامعه و برای رفع تبعیضات موجود و همبستگی مردم به این مهم بپردازد.
مقدمتا باید دید که جنبشهای سیاسی و جریانات مختلف در ایران چه رویکردی و چه نوع طرح و آلترناتیوی برای این معضل اجتماعی دارند.
ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی: این جنبش و جریانات متعلق به این جنبش طبق سنت تاریخی خود که شروع ان به ابتدای قدرت گیری رضا شاه برمیگردد، بر سیاست زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و اجباری در ایران، پای فشرده اند. از همین رهگذر، آنها آموزش بقیه زبانهای رایج در ایران را ممنوع و نالازم اعلام کردند. هدفی که برای خود تعریف کرده اند حفظ تمامیت ارضی با اتکا بر سرکوب مردم منتسب به ملیتهای دیگر و ممنوع کردن زبانهای دیگر غیر از زبان فارسی است. همه این جریانات شکلگیری و ادامه حیات “دولت مرکزی” قدرتمند با فرمول “دولت ـ ملت” را با اعمال این سیاست ممکن میدانند. بعد از سرنگونی رژیم شاه در سال ۵٧ جمهوری اسلامی همین سیاست را ادامه داده است.
ناسیونالیسم قومی: این جنبش و جریانات متعلق به آن ستم ملی و زبانی را به محور رقابت خود با ناسیونالیسم ایرانی تبدیل کرده است و پرچم سهم خواهی خود را از این راه دنبال میکند. جریانات قومی برای شریک شدن در قدرت این معضل سیاسی اجتماعی را وجه المصالحه و معامله قرار داده و برای تسلط بر ملت و قوم منتسب به خود و سهم خواهی از قدرت سیاسی و اقتصادی تعصبات قومی را باد میزنند و زبان را هویت “ملت خود” میدانند. جدال ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی بر سر زبان و “حق ملت” به تفرقه قومی منجر شده و این تفرقه برای دو طرف دعوا یک ناندانی محسوب میشود.
جنبش کمونیسم کارگری: این جنبش بر خلاف دو قطب ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و ناسیونالیسم قومی با سیاستی آزادیخواهانه و برابری طلبانه در مورد رفع تبعیض علیه زبانهای رایج در ایران اعلام کرده است که زبان رسمی و اجباری باید در کشور ممنوع بشود. همه زبانها باید از حقوقی برابر برخوردار باشند. از میان زبانهای رایج دولت میتواند یک زبان اداری و آموزشی در سطح سراسری تعیین و بقیه زبانها باید امکان اینرا داشته باشند که در مدارس آموزش داده شوند و کسی از آموزش زبان مادری خود محروم نشود. در برنامه یک دنیای بهتر آمده است:
“ممنوعیت زبان رسمى اجبارى. دولت میتواند یک زبان از زبان هاى رایج در کشور را بعنوان زبان ادارى و آموزشى اصلى تعیین نماید، مشروط بر اینکه امکانات و تسهیلات لازم براى متکلمین به سایر زبانها، در زمینه هاى زندگى سیاسى و اجتماعى و آموزشى، وجود داشته باشد و حق هر کس به اینکه بتواند به زبان مادرى خود در کلیه فعالیت هاى اجتماعى شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعى مورد استفاده همگان بهره مند شود محفوظ باشد.”
علاوه بر این در برنامه یک دنیای بهتر با سیاستی انترناسیونالیستی و کارگری اعلام داشته:” به منظور کمک به پایان دادن به عقب ماندگى جامعه از صف مقدم پیشرفت علمى و صنعتى و فرهنگى در جهان امروز و براى کمک به بهره مند شدن توده مردم ایران از مواهب این پیشرفت ها و امکان شرکت مستقیم تر و فعالانه تر آنها در حیات علمى و فرهنگى جهان معاصر، الفباى رسمى زبان فارسى باید طى یک برنامه سنجیده به الفباى لاتین تغییر کند.
۲۹۴
بعلاوه، در همین راستا حزب کمونیست کارگرى همچنین خواهان آنست که:
۲۹۵
زبان انگلیسى، با هدف تبدیل گام به گام آن به یک زبان آموزشى و ادارى متداول در کشور، از سنین پائین در مدارس آموزش داده شود.”
روشن است از نظر ما برابرى امرى نه صرفا حقوقى، بلکه همچنین و در اساس، سیاسی ـ اقتصادى – اجتماعى است. ما میدانیم که نه تنها مرزهاى ملى و کشورى بلکه تفرقه و جدایی قومی و مذهبی در چهارچوب یک کشور هم مانع اتحاد و پیشرفت جامعه بشری است. بنابر این هویت جهانشمول انسانى برای ما در تقابل با هویتهای کاذب ملی، مذهبی و نژادی و جنسی معنی میدهد. این یک اصل پایه ای و مبنای هر سیاست و عملکردی است که مبشر آن هستیم. جامعه مورد نظر ما کمونیستهای کارگری جامعه اى است بدون مذهب، بدون خرافه، بدون ایدئولوژى و بدون زنجیر سنن و اخلاقیات کهنه بر اندیشه آزاد انسان ها و رسمیت یافتن حقوق برابر همه آحاد کشور.
هیئت اجرایی حزب کمونیست کارگری برای اولین بار در تاریخ این حزب و جنبش کمونیسم کارگری اعلام کرده است که “آموزش به زبان مادری حقی جهانشمول است”.! اولین سوال این است معنی این حق و قانونی بودن آن در عمل به چه معنی است. کدام مکتب فکری و سیاسی یا کدام مرجع قابل قبولی این حق را رسمیت داده است. پاسخ این سوالات میتواند ما را به نفی این حق برساند نه اجرای آن. به این موضوع خواهم پرداخت.
*******
با در نظر گرفتن موارد فوق اکنون باید به مسئله آموزش زبان مادری در هر منطقه و زبان آموزشی کشور در سطح سراسری پرداخت. ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی تا به امروز همچنان بر سیاست تبعیض و سرکوب پا فشاری میکنند و تنها زبان رسمی را زبان فارسی میدانند. جمهوری اسلامی هم همان سیاست تبعیض آمیز دوره سلطنت را اجرا کرده است. این تبعیض زبانی و ستم ملی در کنار بقیه تبعیضات سیاسی، طبقاتی و اجتماعی جامعه ایران را آماده یک انفجار عظیم کرده است. این انفجار دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد و رژیم اسلامی را در خود میسوزاند. اما بعد از جمهوری اسلامی اگر با سیاستی مسئولانه و آزادیخواهانه پاسخی به تبعیضات تلنبار شده تاریخی داده نشود امکان همزیستی و اتحاد مردم برای برپایی یک جامعه آزاد و مدرن و برابر را دچار مشکلات جدی خواهد کرد.
مسئله تبعیض زبانی یکی از مسائل مهم جامعه ایران است که باید با احساس مسئولیت به آن پاسخ داد. جریانات قومی و ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی هر کدام از نظر خود راه حلهایی تا کنون طرح کرده اند که هر دو باعث تفرقه و عقب نگهداشتن جامعه میشوند. جریانات ناسیونالیست ایرانی و جمهوری اسلامی مدافع یک زبان اجباری و رسمی (فارسی) هستند و جریانات قومی هر کدام زبان قوم و ملت منتسب به خود را زبان آموزشی میدانند. اخیرا و برای اولین بار در تاریخ جنبش کمونیستی و تاریخ جنبش کمونیسم کارگری گرایش راست حاکم بر حزب کمونیست کارگری ایران بیانیه ای صادر کرده است که مطالبه ناسیونالیستهای قومی و ملی را تایید کرده و آموزش به “زبان مادری” را حقی جهانشمول اعلام کرده است. ” حزب کمونیست کارگری، خواهان ممنوعیت زبان رسمی اجباری است و مبارزه برای آموزش به زبان مادری را یک وجه دائمی مبارزه خود میداند”.
سیاست حزب و جنبش کمونیسم کارگری بر عکس این سیاست راست و دنباله روانه از قومپرستان، بیان روشنی در برنامه یک دنیای بهتر دارد که بالاتر به آن اشاره شده است. سیاست گرایش راست حاکم بر حزب کمونیست کارگری ایران در تضاد کامل با برنامه حزب است. این سیاست برخلاف تمام مواضع تا کنونی حزب و برنامه یک دنیای بهتر تحت تاثیر سیاستهای راست حاکم در حزب و دنباله روی از سیاست ناسیونالیستهای قومی است. این سیاست ربطی به تاریخ و برنامه و سنت جنبش کمونیسم کارگری ندارد.
دولت آینده ایران بعد از جمهوری اسلامی اگر سیاست قومپرستان و بیانیه گرایش راست حزب کمونیست کارگری را مبنای قانون و سیاست دستگاه اجرایی قرار بدهد، ما با دهها زبان آموزشی روبرو خواهیم بود. زیرا جریانات قومی و گرایش راست حاکم بر حزب کمونیست کارگری اکنون با یک متد و یک استدلال واحد اعلام کرده اند همه زبانهای رایج کشور باید زبان آموزشی باشند. یعنی ما در جامعه مورد نظر آنها همه علوم سیاسی و روانشناسی و ریاضی و فیزیک و شیمی و… را باید به دهها زبان در ایران تدریس کنیم. نه تنها این بلکه فقط در کردستان باید پنج زبان آموزشی در مدارس داشته باشیم. زیرا هر کدام از زبانهای محلی که زبان مادری نام گرفته اند، تفاوتشان با همدیگر بیش از تفاوتشان با زبان فارسی و… است.
سیاست جدید رهبری حزب کمونیست کارگری بر خلاف برنامه مصوب یک دنیای بهتر است. اما اشکال این سیاست تنها تناقضش با برنامه نیست، بلکه این سیاست تحت تاثیر جریانات قومی همان مطالبه آنها را تکرار میکند. در دفاع از این سیاست “جدید” توجیهاتی را باعث شده است که تماما عقب مانده و خلاف یک سیاست مترقی و پیشرو است.
این دوستان در مقابل نقدی که به سیاست اخیرشان شده است مدعی شده اند تدریس به زبان مادری پذیرش طرح و سیاست فدرالیست چیها نیست. مدعی شده اند این سیاست ریشه ملیگرایی و فدرالیستی را میزند و اسلحه را از دست آنها میگیرد. انگار تفاوت سیاست کمونیستها و قومپرستان فقط تصاحب ایده و طرح است نه مضمون آن سیاست. اگر این سیاست درست است جناح راست حزب باید رسما برود از سیاست احزاب قومی دفاع کند زیرا نیت فدرالیست چیها هر چی باشد بلاخره طرحشان در مورد زبان مادری همان است که بیانیه اخیر اعلام کرده است. همچنانکه در مورد بیانیه “نه به جمهوری اسلامی” حمید تقوایی در مصاحبه با تلویزیون اعلام کرد “این نه گفتن و این کمپین در جهت آزادی و برابری و رفاه است” من در این نوشته کاری به نیت گرایش راست حزب و نیت جریانات قومی و فدرالیست ندارم. اصل طرحشان علیرغم نیتشان عقب مانده و به ضرر جامعه است. اما طرح این بحث که گویا آموزش به زبان مادری ریشه قوم پرستی و ملیگرایی و …. را خشک میکند یک ادعای پوچ و غیر علمی است. زیرا این نوع راه حل تجربه شده و شکست خورده است. احتیاج به تکرار و باز آزمایی آن نیست. برعکس ادعای مدافعین این طرح قوم گرایانه و بر عکس استدلال سطحی محسن ابراهیمی که نوشته است: “برسمیت شناختن روشن و بی اما و اگر حق “آموزش به زبان مادری” یک گام مهم برای پایان دادن به ستم ملی و تامین برابری انسانهاست.”، این طرح یعنی حق آموزش به زبان مادری در کردستان عراق اجرا شده و نتایج آنرا همگان دیده اند. اجرای چنین سیاستی باعث عقب نگهداشته شدن جامعه و تفرقه قومی شده است. جدال ناسیونالیسم کرد و عرب به علت اجرای این سیاست هر روز تشدید شده است. این یک فاکت غیر قابل انکار است.
نمونه کردستان عراق:
در کردستان عراق بجز سه سال از ١٩٨٠ تا ٨٣ زبان کردی به عنوان زبان آموزشی در کردستان عراق قانونی و و رسمی بوده است. زبان کردی از دوران امپراطوری عثمانی که امیران اسلامی حکومت میکردند در هر امیر نشین از جمله در امیر نشین کردستان زبان محلی مناطق مختلف کردستان زبان آموزشی در مکتب بوده است. آن دوره هنوز مدرسه نبود و مکتب خانه وجود داشت. در کنار زبان محلی در مناطق مختلف کردستان زبان عربی به عنوان زبان قرآن در مکتب ها تدریس میشد. از جنگ جهانی اول و دوم به بعد زبان کردی رسما زبان تدریس در کردستان عراق بوده است. در دوره صدام حسین هم قانونا زبان کردی و زبان عربی زبان آموزشی بوده است. اما نه باعث رفع ستم ملی شد و نه قومگرایی و ملی گرایی را تضعیف کرد و نه ریشه آنها را خشکاند. بر عکس این ادعای سطحی و من درآوردی محسن ابراهیمی، علیرغم قانونی بودن زبان مادری به عنوان زبان آموزشی، تفرقه قومی در عراق به جایی رسیده است که بجز برسمیت شناختن حق جدایی برای مردم کردستان امکان برقراری صلح وآرامش و یا همزیستی مسالمت آمیز با بقیه مردم منتسب به ملیتهای دیگر ممکن نیست. آیا او میخواهد این تجربه تلخ و عقب مانده را در کل ایران باز هم تجربه کند؟ یا از روی ناچاری و راست روی سیاسی به دامن تعصب قومی غلطیده و از منظر یک ناسیونالیست قومی به این امر پرداخته است؟
همین امروز در کردستان عراق سه زبان آموزشی عربی، کردی و انگلیسی به عنوان زبان تدریس و آموزشی در مدارس ابتدایی و متوسطه و عالی وجود دارد. اما آن بخش از تحصیلکردگان که به زبان انگلیسی تحصیل کرده اند امکان کار و موفقیت و رشد تخصص بیشتری داشته اند. زیرا با زبان جهان علم و دانش و فرهنگ و موسیقی و… بیش از بقیه ارتباط نزدیکتری برقرار کرده اند. بنابر این ادعای پوچ پرچم را از دست ناسیونالیستها و قومپرستان میگیریم، بیشتر به شوخی شبیه است. واقعیت این است که گرایش راست در حزب کمونیست کارگری در این عرصه پرچم مدرن و برابری طلبانه برنامه یک دنیای بهتر را کنار گذاشته و پشت پرچم فدرالیست چیها و ملیگرایان سنگرگرفته است. شک نکنید اگر این سیاست رسما پذیرفته شود فردا ناسیونالیستها بر اساس آن لباس و پرچم و سرزمین را هویت مردم اعلام خواهند کرد و محسن ابراهیمی و همفکرانش باز هم دنباله رو آنها خواهند شد.
بر عکس ادعا و سیاست جدید گرایش راست در حزب بر اساس سیاست تدوین شده در برنامه یک دنیای بهتر مسئله آموزش باید بر این اساس پیگیری شود:
برای زبان آموزشی و اداری سراسر کشور، باید یک زبان از میان زبانهای رایج کشور تعیین شود و حق آموزش و یادگیری همه زبانهای رایج دیگر محفوظ باشد. این بحث اصلی است.
ـ آموزش زبان مادری متاسفانه بجز زبان فارسی در ایران همیشه ممنوع بوده و این حق از جانب دولتهای استبدادی پهلوی و اسلامی سرکوب شده است. هیچکدام از زبانهای رایج کشور بجز فارسی و بخشا عربی آن هم به دلیل زبان قرآن، زبان در مدارس ایران تدریس نمیشده و نمیشود. در زمان پهلوی حتی لباس محلی در مدارس و ادارت هم ممنوع بود. زبان رسمی و اجباری زبان فارسی بوده و هست که این تبعیص آشکاری نسبت به زبانهای دیگر است.

در نتیجه راه حل برنامه یک دنیای بهتر این است که تدریس و آموزش دادن زبان مادری باید قانونی باشد و امکانات و تسهیلات آموزشی آن از طرف دولت تامین بشود. در یک چهار چوب کشوری که یک جغرافیا و یک قانون و یک دولت و یک مناسبات واحد دارد، باید دولت و مراجع قانون گذاری تصمیم بگیرند از میان زبانهای رایج کشور یک زبان آموشی و اداری سراسری تعیین کنند. در عین حال آموزش همه زبانهای رایج در ایران باید قانونی اعلام شود. متکلمین زبانهای رایج کشور حق دارند بتوانند ادبیات و هنر و تاریخ و رسانه خود را به زبان خود داشته باشند و آموزش بدهند و آموزش ببینند.

آموزش زبان انگلیسی از همان دوره ابتدایی قانونی اعلام و زبان انگلیسی که در جهان بیشترین امکانات علمی و تکنولوژی به آن زبان نوشته و منتشر میشود باید در یک بازه زمانی معین به عنوان زبان آموزشی کشور متداول بشود.

اما وقتیکه جریانات قومی و گرایش راست در حزب کمونیست کارگری میگویند “آموزش به زبان مادری” یعنی همه زبانها ی رایج کشور زبان آموزشی هستند و ما در ایران چیزی حدود ٢٠ تا ٣٠ زبان رایج داریم. بر خلاف ادعایی که اینجا و آنجا طرح شده است برای مثال ما در جایی مانند کردستان فقط یک زبان واحد کردی نداریم، بلکه پنج زبان مختلف در میان مردم مناطق کردنشین غرب کشور رایج است. این زبانها عبارتند از کرمانجی، سورانی، هورامی، کلهری، گورانی هر کدام از این زبانها زبان مادری مردم محسوب میشوند و وجه اشتراکشان با همدیگرکمتر از وجه اشتراکشان با زبان فارسی است. برای مثال زبان کلهری تقریبا میتوان گفت حدود پنجاه تا هفتاد درصد کلماتش با فارسی یکی است. اما اشتراکات زبان کلهری با زبان کرمانجی که هر دو در کردستان رایج هستند، شاید بیست درصد هم نباشد. تازه این پنج زبان را باید با تسامح پذیرفت زیرا خرده زبانهای دیگری هم هستند که من در این آمار به حساب نیاوردم. این تنوع زبانی و این نوع مشکلات بدون شک در دیگر مناطق ایران مانند آذربایجان و لرستان و بختیاری و قشقایی و مناطق ترکمن نشین و خوزستان و بلوچستان و…. هم کم و بیش وجود دارد.

بنابر این کسیکه آموزش به زبان مادری را حقی جهانشمول میداند! آگاهانه یا ناآگاهانه دارد حقی را تعریف میکند که در جایی مانند کردستان ایران ما باید پنج تا هفت زبان آموزشی داشته باشیم و تمام علوم را به این زبانها آموزش بدهیم. با شناخت معینی که از زبانها و جمعیت شناسی داریم میتوان گفت استفاده از این حق و قانونی کردنش به ضرر مردم و حتی غیر ممکن است. زیرا در میان مردم ایران این تنوع زبانی وجود دارد و عـملا با این “حق” من درآوردی و فکر نشده و سطحی که با اهدافی سیاسی محدودنگرانه و عقب مانده طراحی شده است، جامعه را از دایره پیشرفت و سعادت و استفاده از امکانات علمی و آموزشی مترقی و پیشرفته محروم میکند. از منظر این دیدگاه عقب مانده فقط در شمال ایران گیلکی و مازنی و تالشی را باید به عنوان زبان آموزشی قانونی کرد و در دیگر مناطق هم این مسئله همینطور است. با این حساب ما در ایران به حدود ۲۰ تا ۳۰ زبان آموزشی خواهیم رسید. مدافعین این “حق” دارند حق جامعه در تصمیمگیری را نقض میکنند. زیرا بحث آموزش و زبان آموزشی امری منطقه ای نیست، بلکه امری کشوری و سراسری است. در هر کشوری تعیین این حق یک قرارداد اجتماعی است که باید به تایید همه آحاد کشور برسد.

اما طرحی که من با اتکا به برنامه یک دنیای بهتر از آن دفاع میکنم این مشکل را حل میکند. زیرا میتوان از میان زبانهای رایج کشور یکی را به عنوان زبان اصلی آموزشی تعیین و بقیه زبانهای رایج کشور حق و امکانات مساوی برای آموزش دارند. یعنی مردمانی که به زبانهای هورامی، سورانی و کرمانجی و کلهری و گورانی و گیلکی و مازنی و طالشی وآذری و عربی و فارسی و ترکمنی و لری و لکی و بلوچی و همه زبانهای رایج دیگر حرف میزنند میتوانند آن زبان را در محل خود آموزش بدهند و هیچ کس از حق آموزش زبان مادری محروم نشود.
در کنار همه اینها از همان دوره ابتدایی باید زبان انگلیسی وسیعا آموزش داده شود تا بعد از یک دوره جامعه بتواند آنرا به عنوان زبان آموزشی سراسری تعیین کند. این طرح برخلاف طرح عقب مانده “حق آموزش به زبان مادری” هم حق برابر همه زبانها را تامین میکند و هم وجود یک زبان آموزشی سراسری را ممکن میکند‌. هم اتحاد مردم و همبستگی مردم را آسان میکند هم شرایطی فراهم میکند که مردم به دلیل زبان مادری متفاوت در رقابت و تفرقه با هم قرار نگیرند. در عین حال با وجود زبان انگلیسی به عنوان زبان آموزشی، مردم را به زبانی بین المللی وصل میکند.
با شناخت و بررسی این دو طرح اگر بدون تعصب نگاه کنیم واضح است کدامیک ممکن، عملی و به نفع جامعه است. هیچ زبان رسمی و اجباری هم نخواهیم داشت. همه زبانها معتبر و از امکانات و تسهیلات برابر برخوردار میشوند و یک زبان رایج بعلاوه زبان انگلیسی هم زبان آموزشی میشود.

استدلال مدافعین آموزش به زبان مادری:
استدلال اصلی فدرالیست چیها و گرایش راست در حزب کمونیست کارگری این است که کودک به زبان مادری راحت تر آموزش میبیند. محسن ابراهیمی نوشته است:
“در کل این بحث موضوع مورد توجه و تاکید “آموزش به زبان مادری” است و نه “آموزش زبان مادری” که روشن است تفاوت اساسی دارند. “آموزش زبان مادری” یعنی اینکه مثلا در مدارس بلوچستان به لطف ناسیونالیسم حاکم یک ماده درسی برای چند ساعت در هفته برای آموزش زبان مادری دانش آموزان این منطقه اختصاص داده شود. برعکس در “آموزش به زبان مادری” دانش آموز میتواند به همان زبان مادریش تاریخ و جغرافیا و درسهای دیگر را آموزش ببیند. زبان مادریش را آموزش نمی بیند بلکه به زبان مادریش آموزش می بیند و البته در کنارش زبان اصلی یعنی زبان انتخاب شده به عنوان زبان سراسری را در سطحی یاد میگیرد که به آن زبان تسلط داشته باشد”
همچنانکه میبینید بحث محسن و بیانیه حزب که سیاست “جدیدی” را نمایندگی میکنند، بر سر آموزش زبان مادری نیست. زیرا آموزش دادن زبان مادری امروز مورد مناقشه نیست. بحث بر سر تعیین زبان آموزشی است و تاکید شده است آموزش همه مواد درسی و همه علوم و تکنولوژی و درسها باید به زبانهای مادری باشد. زبان سراسری هم زبان آموزشی نیست بلکه در کنار زبان اصلی (مادری) فقط آموزش داده میشود.! به عنوان یک زبان که مردم همدیگر را بفهمند. همین و بس. بنابر تمام استدلال او این است که کودک باید به زبان مادری آموزش ببیند.
این نوع استدلال و این نوع طرح آموزشی نه تنها تبعێض را رفع نمیکند بلکه جامعه ایران را به جوامع مجزا از هم و جزایر جداگانه تبدیل میکند که هیچ زبان آموزشی مشترکی ندارند. لاجرم در رقابت با هم قرار میگیرند. و نمونه آنرا در کردستان عراق به عینه میبینیم. تازه در کردستان عراق زبان آموزشی سراسری را پذیرفته اند.

با این طرح ارتجاعی مورد نظر محسن ابراهیمی هر زبانی کلمات و اصلاحات علمی و تکنولوژی خاص خود را یاد میگیرد. بعدا در یک کشور ما با دهها زبان مجزا از هم و دانش به زبانهای متفاوت را خواهیم داشت که هیچکدام آن یکی را نمیفهمد. تنها وجه اشتراک مردمان این جامعه یک زبان واحد است که در حد یادگیری زبان و نه زبان تخصص و تکنولوژی و علم، کودکان و مردم با آن آشنا میشوند. چنین طرحی تحمیل یک عقبگرد تاریخی و علمی و اجتماعی به جامعه است. این همان فدرالیسم قومی و زبانی است چه بسا حتی عقب مانده تر از فدرالیست چیها، محسن در این بحث ارتدکس تر از پاپ شده است. جالب این است چنین طرح ارتجاعی را معنی و تفسیر برنامه یک دنیای بهتر معرفی کرده است.

چنین طرحی پاسخ مشکل جامعه ای مانند ایران و برای رفع تبعیض نیست. زیرا اولا ما در ابتدای تاریخ نیستیم. دوما طبق تحقیق و پژوهشی که شده است و مورد توافق عمومی قرار گرفته است هر کودکی میتواند همزمان سه تا پنج زبان را یاد بگیرد و امروزه در همه جوامع پیشرفته این امکان وجود دارد که علاوه بر زبان اصلی آموزشی، زبانهای دیگر را هم تدریس و کودکان با آن مشکلی ندارند.

علاوه بر این در ایران هم هر زبانی به عنوان زبان اصلی آموزشی تعیین بشود در کنار آن میتوان زبان مادری را آموزش داد و هر کس بخواهد میتواند از آن استفاده کند. روشن است جریانات قومی و گرایش راست در حزب کمونیست کارگری حق کودک را بهانه و استدلال “قوی” برای خود یافته اند در پشت حق کودک پنهان شده اند که طرح فدرالیستی را معقول جلوه بدهند. مدافعین این طرح ارتجاعی در جایی مانند کردستان و شمال ایران و دیگر مناطق که با زبانهای متفاوتی حرف میزنند چه پاسخی بجز این دارند که بگویند مثلا از میان زبانهای رایج در کردستان یکی از زبانها را به عنوان زبان آموزشی تعیین میکنند. استدلال جریانات قومی کردستان این است که میگویند از میان پنج زبان رایج در کردستان ایران یکی از آن زبانها را انتخاب و زبان آموزشی مردم کردستان تعیین میکنیم. اگر این راه حل در سطح منطقه درست است چرا در سطح سراسری آنرا غلط میدانند؟ روشن است که این تناقض غیر قابل حل است.
جالبترین بخش استدلال محسن ابراهیمی این است که مدعی شده است: ” از هر ۱۰ دانش‌آموزی که به مدرسه نمی‌روند ۹ نفرشان مربوط به مناطقی هستند که در آنها زبان رسمی اجباری آموزشی مانع آموزش به زبان مادریشان میشود. از۱۱ میلیون کم‌سواد و حدود ۹ میلیون بی‌سواد، بیشترین آمار بی‌سوادی متعلق به استانهایی است که زبان آموزش زبان مادری نیست.در سال ۹۴، از ۱۷۰ هزار کودک که از تحصیل در مقطع ابتدایی بازمانده‌اند اکثریتشان از این مناطق است. همچنین کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی به ترتیب استان‌های دارای بیشترین آمار ترک تحصیل دانش آموزان است.”
همه این استدلالها را قبلا از قومپرستان و فدرالیست چیها شنیده و دیده بودم و جای تعجب نبود. زیرا آنها ریشه تمام تبعیضات را ستم ملی و زبانی میدانند. کاری به تبعیضات طبقاتی و فقر و محرومیت مردم در این مناطق ندارند. مشکلشان این نیست که در جایی مانند بلوچستان بخش عمده ای از کودکان حتی شناسنامه ندارند و مدرسه ای نیست که در آن درس بخوانند و معلمی نیست به آنها تدریس کند.عڵت را مناسبات سرمایه دارانه حاکم و سیاست سرمایه داری ایران نمیدانند. متاسفانه سیاست “جدید” محسن ابراهیمی از اعضا رهبری حزب کمونیست کارگری هم با همین نرم و با همین دستگاه فکری به سراغ تبعیضات رفته است. این تنها راست روی نیست این یک جعل بر اساس سیاست قومی و ملی است. او نمیتواند با استدلال قومپرستان به میدان بیاید و همزمان خود را چپ و کمونیست و مخالف قومپرستی معرفی کند. بنابر این معلوم میشود قایم شدن پشت حق کودک زیادی ناشیانه و سطحی است.

محسن ابراهیمی باید بداند اولا امروز دیگر ثابت شده است که هر کودکی میتواند همزمان سه تا پنج زبان را یاد بگیرد. دوما با طرح یک زبان آموزشی سراسری و آموزش زبان مادری در هر منطقه همان کودک مورد نظر او میتواند زبان مادری را آموزش ببیند. اما همین مدافعین حق آموزش به زبان مادری در جایی مانند کردستان و شمال ایران و…. میگویند از میان زبانهای آن مناطق یکی را به عنوان زبان آموزشی تعیین میکنند. بنابر این از منظر خود آنها کودکانی که زبان مادریشان غیر از زبان آموزشی در آن منطقه است از حق آموزش به زبان مادری محروم میشوند.!؟ روشن است که این استدلال “حق آموزش به زبان مادری یک حق جهانشمول است” زیادی سطحی و ریاکارانه است. طرف با اهداف سیاسی عقب مانده وارد بحث حق شده است و چیزی از حق و پیچیدگی اجرای آن نمیداند. اما در پشت حق کودک پنهان میشود که سیاست قومی را به جامعه تزریق کند.

ناسیونالیستهای قومی با طرح قومی کردن جامعه نمیتوانند قانون کل کشور که یک قرار داد اجتماعی در جامعه است را بر اساس منافع قومی خود تعیین کنند. زیرا ما در جامعه امروزی زندگی میکنیم و باید به نیازها و امکانات موجود اتکا کنیم و راه حلها را بر اساس منافع کل جامعه و نزدیکی این جامعه با جامعه جهانی تعیین کنیم نه منافع این یا آن گرایش سیاسی و قومی.

به دلایل زیادی ما در شرایطی قرار گرفته ایم که زبان انگلیسی به یک زبان بین المللی تبدیل شده است. بنابر این اختیاری نیست و توان اینرا هم نداریم که ما زبان دیگری را جایگزین آن بکنیم. در ایران هم باید زبان شناسان و جامعه شناسان و نمایندگان مردم در این مورد با آگاهی به تمام جوانب این مسئله طرحی را به قانون کشور تبدیل کنند که به نفع پیشرفت و سعادت جامعه و در جهت اتحاد و همبستگی انسانی مردم ایران با بقیه جهان باشد. این طرح باید از یک اصل مهم تبعیت کند و آن اینکه همه زبانهای رایج کشور معتبر و از حق مساوی برخوردار هستند و یکی از آنها به عنوان زبان آموزشی سراسری در کنار زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم آموزشی تعیین شود و امکانات آموزش همه زبانهای دیگر فراهم شود. طرح فدرالیست چیها و ناسیونالیستهای عظمت طلب روشن است از دو جهت متفاوت باعث تبعیض و تفرقه قومی و عقب نگهداشتن جامعه میشوند. محسن ابراهیمی هم دنبال طرح ناسیونالیستهای قومی راه افتاده است و باید فکری به حال خود و طرحش بکند. زیرا او در تمام مطلبش از منظر یک ناسیونالیست ترک ظاهر شده است نه یک کمونیست مدرن و امروزی.
محمد آسنگران
۲۴ مارس ۲۰۲۱