تصاویر در این منطقه از خاورمیانه بسرعت در حال تغییرند. آنچه را که در هفته گذشته میشد یک جنگ و کشمکش محدود میان اسرائیل و نیروهای اسلامیستی در غزه نامید، بسرعت و اکنون به یک جنایت آشکار و یک فاجعه انسانی تمام عیار علیه مردم غزه تبدیل شده است. تصورش سخت است. پدری خوشحال است که کودک نوزادش را زنده از زیر آوار بیرون کشیده است در حالی که میداند همسر و خانواده خود را در زیر همان آوار در برابر چشمان بهت زده خود از دست داده است. بشریت متمدن برای پیشروی خود نیازمند پایان دادن به این لکه ننگ بر جامعه بشری است.
جنگ یا تروریسم هوایی
در جنگ معمولا، و با اغراق بسیار باید گفت معمولا، نیروهای نظامی طرفین و اهداف نظامی هدف عملیات جنگی قرار میگیرند. جنگ محدوده ها و محدودیتهایی دارد. جنایت جنگی معنی دارد. کشتار غیر نظامیان و مشخصا کودکان در زمره بالاترین اقلام جنایت جنگی است. اما دولت فوق ارتجاعی اسرائیل غزه را، کل غزه را، هدف نظامی اعلام کرده است. از خانه و مدرسه و بیمارستان و ساختمان اداری و … هرجایی که زندگی و حیات جاری است، هدف حمله نظامی قرار میدهد و برخلاف آدمکشان اسلامی، حماس و جهاد اسلامی، توان اجرا، اراده و تجهیزات نظامی لازم برای انجام آن را نیز دارند. به ازاء هر کودک، هر شهروند عادی، هر مدرسه، هر بیمارستان، هر ساختمان مسکونی که به خاک و خون کشیده میشود، باید هزار بار دولت فاشیست اسرائیل را به جرم جنایت علیه بشریت و مردم به اسارت گرفته شده فلسطین محکوم کرد. آنچه در غزه درجریان است جنگ به معنای کلاسیک آن نیست. تروریسم هوایی است. جنایت، فقط جنایت است.
توجیهاتی بدتر از جنایت
تبلیغات ماشین نظامی و کشتار دولت اسرائیل بر این نکته تاکید دارد که حماس و جهاد اسلامی از اماکن عمومی، مدارس، بیمارستانها و ساختمانهای مسکونی و اداری بمنظور سپر دفاعی خود بهره برداری کرده و از مردم غزه به عنوان یک سپر دفاعی استفاده میکنند. در عین حال بی شرمانه تاکید میکنند که تلاش میکنند از صدمات انسانی بکاهند. از قرار بشریت باید به این جانیان بخاطر چنین تلاشی مدال هم بدهد!؟
اما غزه بزرگترین زندان بدون دیوار جهان است. این مردم سالیان سال است که زندگی و آرزوهایشان به گروگان گرفته شده است. دولت اسرائیل زندگی را برای این مردم به کابوسی باور نکردنی تبدیل کرده است. به این فاجعه باید حاکمیت سیاه اسلامیستها را نیز اضافه کرد. اگر ستم مضاعف معنای دیگری داشته باشد، آن را در زندگی مردم فلسطین و غزه باید جستجو کرد.
در این واقعیت تردیدی نیست که جریانات اسلامی ذره ای ارزش برای جان شهروندان فلسطینی گروگان گرفته شده در غزه قائل نیستند، چه در غزه چه در ایران، و چه در هیچ نقطه دیگری. هنوز تمام اجساد کودکان افغانی که در یک مدرسه توسط طالبان به خاک و خون کشیده شدند، دفن نشده است. برای حماس جان این مردم به گروگان گرفته شده هیچ است. صفر است. بسادگی میتوانند سپر دفاعی شوند. به سادگی اماکن مسکونی و زندگی شان میتواند به پوششی برای تجهیزات این اوباش اسلامی تبدیل شود. اما این تنها بخشی از یک واقعیت دهشتناک است. مساله مهمتر سیاست آن نیرویی است که علیرغم اطلاع از چنین وضعیتی و دقیقا با اطلاع از چنین سیاستی دست به تهاجم نظامی علیه این اماکن و مراکز میزند و دانسته زندگی و حیات انسانها را به نابودی میکشاند. معمولا، باز هم این معمولا لعنتی، در جنگ اهداف غیر نظامی شاید بطور “تصادفی” و شاید در اثر “اشتباه” مورد حمله قرار بگیرند، اما در اینجا هیچ چیز، حداقل تا آنجا که به جنایت و کشتار برمیگردد، “تصادفی” و یا ناشی از “اشتباه” محاسبه نیست. همه چیز عامدانه و هدفمند است. از روی نقشه از پیش آماده شده، میزنند. در زمان تهاجم دوربینها گویی از جشنواره ای فیلمبرداری میکنند، آماده اند. نور صحنه دقیق تنظیم شده است. قرار است جهان ببیند که چگونه دارند به خاک و خون میکشند. میخواهند درس عبرت بدهند، برای حال، برای آینده! این نسل کشی را باید عمیقا محکوم کرد.
غزه را محاصره اقتصادی و سیاسی کرده اند. نان و غذا و دارو را به گروگان گرفته اند. در این زندان رفت و آمدی ممکن نیست، هوا خوری مجاز نیست و تمام این اقدامات را امروز به بهانه حماس و دیروز به بهانه الفتح و … انجام میدادند. حماس این مردم را سپر بلا کرده است اما این دولت اسرائیل است که ماشین کشتار خود را روانه این زندان بزرگ کرده است و این مردم سپر شده را به خاک و خون میکشد. آنکه فرمان تیر خلاص به این مردم سپر بلا شده را صادر میکند، هزار بار بیشتر مقصر است. هیچ بهانه و توجیهی نمیتواند مجازات وحشیانه و قتل عام این مردم را توجیه و مجاز کند.
به خاطر حماس، به بهانه حماس؟
تمام تبلیغات اسرائیل و مدافعانش بر مبنای موشک پراکنی های حماس و اسلامیستها استوار شده است. اما هیچ جنایتی جنایت دیگری را توجیه نمیکند. نه عملیات تروریستی اسلامیستها توجیه کننده عملیات تروریستی دولت اسرائیل است و نه عملیات تروریستی و اقدامات جنایتکارانه دولت اسرائیل مجوزی برای تروریسم اسلامی است. اما اگر محاسبه و اندازه گیری فاجعه هم مجاز بود، بیش از نود درصد کشته شدگان، از کودک و سالمند فلسطینی گرفته تا عابر اسرائیلی، این فجایع بدست ماشین نظامی و کشتار اسرائیل صورت گرفته است.
از ابتدا معلوم بود که سیاست پاکسازی قومی در شرق اورشلیم سیاستی در خود و با اهداف محدود نیست، بلکه بخشی از یک نقشه عمل گسترده تر است. هم پاکسازی اعراب ساکن این منطقه را مد نظر دارد و هم اقدامی تحریک آمیز برای شروع یک جنگ و کشمکش در شرایط حساس کنونی در خاورمیانه است. راست اسرائیل، چه در حاکمیت و چه در خارج حاکمیت، نیازمند خلق چنین زنجیره ای از فجایع است.
واقعیت این است که راست اسرائیل در صدد است که هرگونه امید و امکان ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی را غیر ممکن کند. اسحاق رابین را به همین اعتبار کشتند. پرووکاسیونهای آریل شارون در این راستا بود. تهاجمات فصلی به غزه به این منظور است. گسترش خانه سازی در مناطق اشغالی در این راستا است. تلاش برای پاکسازی ساکنان عرب زبان در اورشلیم شرقی با این اهداف است.
در این چهارچوب سیاست موشک پراکنی جنایتکارانه حماس و جهاد اسلامی تنها یک حلقه و بهانه مناسب برای پیشبرد و عملی کردن چنین سیاستی از جانب جریانات اولترا راست در اسرائیل است. راست اسرائیل برای پیشبرد این نقشه خود نیازمند جریانی مانند حماس است. اگر حماسی وجود نمیداشت خلق اش میکردند. همانگونه که عملا حماس را بدین منظور خلق کردند. حماس در این چهارچوب یک سرباز پیاده در نقشه عمل راست اسرائیل است. این ارزش مصرف حماس برای اسرائیل است.
به خاطر حماس، به بهانه حماس، واقعیت این است که حماس و جنایتکاری اش تنها حلقه ای ضروری در پیشبرد سیاست عمومی راست اسرائیل است. کشتار و نسل کشی مردم فلسطین بخشی در این نقشه عمل ضد انسانی است.
ناسیونالیسم ایرانی، فریادهای “مرگ بر فلسطین”
مولفه های سیاست ناسیونالیسم ایرانی در قبال مساله فلسطین روشن و در عین حال کریه و ضد انسانی است. تاریخا این جریان در کنار دولت دست راستی اسرائیل قرار داشته است. هر تهاجم و کشتاری را توجیه کرده اند. تبلیغاتشان دقیقا کپی برداری شده از بروشورهای و ابلاغیه های وزارت دفاع اسرائیل است. ذره ای همدردی با مردم به خاک و خون کشیده فلسطین جایی در سیاست این جریانات ندارد. برعکس خواهان سرکوب و به خاک و خون کشیدن این مردمند. عمق کراهت این سیاست را در فریادهای انزجار آور “مرگ بر فلسطین” در خیابانهای تهران میتوان مشاهده کرد. این سیاست به میزان شعار “مرگ بر اسرائیل” اسلامیستها کثیف و ضد انسانی است. روی دیگر همان سکه است. نشان همسانی جوهر فکری این جنبشها در قبال انسان و توده مردم است.
رکن دیگر سیاست ناسیونالیسم در قبال مساله فلسطین یکی کردن توده مردم این جامعه با جریانات اسلامی و کثیف ترین جریانات مرتجع است. در تبلیغات این جریانات حماس نماینده این مردم زخم خورده و تحت ستم است. هر جنایت حماس و سایر جریانات این چنینی را به حساب این مردم می نویسند. “فلسطینی ها” چنین کردند. “فلسطینی ها…فلسطینی ها”. مساله این نیست که این جریانات نمیدانند که همانقدر رژیم اسلامی نماینده مردم در ایران است که حماس نماینده فلسطین است. نه! ضدیت کور با مردم عرب زبان و فلسطینی یک رکن نگرش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است. ریشه ای است. تاریخی است.
گامهای یک راه حل اصولی
اولین گام در پایان دادن به این فاجعه عظیم، برسمیت شناسی کشور مستقل فلسطینی در کنار کشور اسرائیل است. اما کشور، نه پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی. کشور مستقل و متساوی الحقوق با تمام حقوق شناخته شده بین المللی. تحقق این سیاست مستلزم وادار کردن راست در اسرائیل به این حق انسانی مردم در فلسطین است. شکست راست در اسرائیل میتواند حلقه تعیین کننده ای در راستای تحقق این سیاست باشد. برسمیت شناسی حق مردم فلسطین در برخورداری از یک کشور مستقل قید و شرط ندارد. این حقی قائم به ذات است. با حل مساله ملی در فلسطین کارگر و آزادیخواهی با دست بازتری میتوانند برای رهایی و خلاصی مردم این سرزمین تلاش کنند.