برای طرح چارچوب و مختصات این نگرانی و تهدیدها نمیتوان زیاد به عقب برگشت و روزشمار اعتصابات کارگری و بموازات آن اتفاقات در هفت تپه را لیست کرد چون این بحث به درازا میکشد و بحث اصلی که میباید برای پیشرویهای بعدی از آن استنتاج شود به حاشیه خواهد رفت. در نتیجه مبنای این بحث را بعد از دستگیری اسماعیل بخشی یکی از رهبران پرشور کارگران هفت تپه قرار میدهم.
هفت تپه در ادامه اعتصابات چندین ساله و در یک مقطع مشخص پرچمی را برافراشت که نگاه کل جامعه را متوجه خود کرد. هفت تپه را صرفا اعتصابات و اتحاد و همبستگی کارگران، هفت تپه نکرد. آن اتفاق مهم که جامعه را هم متوجه هفت تپه کرد جهت گیری سیاسی بود که از پشت تریبون سنگر هر روز فریاد زده میشد. این گفته که “الترناتیو ما شوراهای کارگری است، نژاد پرستان، مرتجعین و ناسیونالیستها خودشان را به ما نچسبانند، اینبار جامعه باید از پایین به بالا اداره شود” رعشه مرگ بر اندام رژیم انداخت. رژیم سرمایه داری اسلامی و حامیانش ، در گوشه ای از این کشور و در یک کارخانه از طرف رهبران رادیکال این جنبش صدایی را شنیدند که کارگران هفت تپه پرچم آن را به اعتراضات در سراسر ایران سنجاق کردند.
عوامل رژیم در برخورد به هفت تپه دو پلان را متناوب و بموازات هم و با توجه به محاسبه “خطر”، عملی کردند. پلان سرکوب سخت و نرم. دستگیری، شکنجه، اخراج و بیکار سازی، پرونده سازی و طرحهای از قبل سوخته، پلان نخست رژیم برای مقابله با هفت تپه بود. همزمان با سرکوب سخت، همگان دیدند که عوامل میدانی و سایبری رژیم چگونه تلاش کردند با ابهام پراکنی در مورد واریز دستمزدها و سیاست شل کن سفت کن، وعده وعیدهای توخالی سران رژیم بر فراز فضای رعب و وحشت، یک جنگ روانی علیه کارگران را به اجرا در آوردند. شعار “الله اکبر”، کفن پوشی، پلاکاردهای منقش به عکس سران جنایتکار رژیم، تحریک هویت کاذب قومی و… جزو دست و پا زدنهای از سر استیصال رژیم برای تزریق انحراف و تشتت به اعتصابات در هفت تپه بود که با هوشیاری کارگران عقب می نشست.
اعتراض کارگران هفت تپه در قدم نخست به درست متوجه دروغپردازی های بی حد و حصر “قائم مقام شرکت نیشکر هفت تپه” و همچنین وعده های مکرر دروغ از سوی “مدیریت شرکت” بود که با هر اعتصاب و اعتراض کارگران، ریاست هفت تپه خیل اوباش سرکوبگر رژیم را برای مقابله با اعتصاب کارگران فرا میخواندند. سندیکای هفت تپه از زبان جمعی از کارگران این شرکت به تاریخ شنبه مورخ ۹۶/۹/۱۱ برای دریافت ۴ ماه حقوق عقب افتاده فراخوان اعتصاب داد.
*ایجاد فضای امنیتی که کارفرمای شرکت برای کارگران بوجودآورده وحدود ۹۵نفر از کارگران را در سال ۹۶ اخراج یا ازکار تعلیق کرده بود.
*پرداخت نشدن پاداش بهره برداری سالهای قبل از۱۳۹۶
*تعدیل قرارداد کارگران قراردادی از یک ساله به ۱ماهه
* تمدید و تعویض نکردن دفترچه های بیمه توسط سازمان تامین اجتماعی رژیم به بهانه بدهی شرکت به بیمه ومشکل بیمه تکمیلی و … بخشی از خواسته های اعتراضی کارگران هفت تپه بود که از جانب جمعهای کارگران بصورت اطلاعیه از کانالهای مربوط به کارگران هفت تپه و سندیکای هفت تپه منتشر میشد.
ایجاد فضای امنیتی که کارگران به آن اشاره می کردند، اشاره به همدستی سرکوبگران رژیم با مدیران و ریاست هفت تپه بود که چگونه در این نقطه که سرکوب و خفه کردن صدای کارگر معترض باشد، با هم همسو و ذینفع هستند. احکامی که بعدا برای کارگران معترض صادر شد اشاره ای به یک دعوای ساده میان کارگران و ریاست و مدیریت یک شرکت نبود، بلکه از فرماندار و استاندار و امام جمعه شوش گرفته تا باقی اوباش رژیم از همان ابتدا میدانستند که این جدال، جنگ میان دو طبقه است و تا جایی که ممکن است باید سوای اختلافات جناحی علیه کارگران متحد عمل کنند. هفت تپه و کارگران و رهبران آن در عمل دیدند که اسد بیگی و تیمش با بقیه جناحهای رژیم در این نقطه بهم رسیده اند که صدای کارگران را باید خفه کنند.
پرداخت نکردن حقوق کارگران، تشدید فضای امنیتی، تهدید و ارعاب، گسیل نیروهای اوباش که دور اعتصابات کارگری حلقه میزدند، پیامی روشن از جانب کلیت رژیم به کارگران بود که کلیت باندها و جناحهای رژیم بر سر استثمار کارگر متفق القول هستند. تشدید بی حقوقی، تحمیل دستمزد معوقه، اخراج و بیکارسازی، حمایت همه جانبه بخشهای دیگر رژیم از این سیاست کثیف، تنها میتوانست تشدید مبارزات کوبنده کارگران هفت تپه را درپی داشته باشد. تشدید اعتصابات، همزمانی اعتصاب سایر بخشها از جمله فولاد و هپکو و … فشار بر رژیم را صد چندان کرد، علاوه بر این ، خیزش توده ای دیماه ۹۶علیه رژیم که تماما علیه فلاکت اقتصادی، فقر و گرانی و استثمار شدید و بی حقوقی بود، هم از اعتصابات هفت تپه الهام گرفت و هم بر ان از لحاظ مبارزاتی تاثیر گذاشت. کارگرانی که علیه استثمار و تحمیل شرایط کار ارزان و کارگر خاموش سنگری در مقابل رژیم ساخته بودند، خیزش توده ای علیه فقر و فلاکت سرمایه داری اسلامی، هفت تپه را در چشم مردم معترض به فلاکت اسلامی سرمایه تا قامت رهبر این اعتراضات بالا برد. اسماعیل بخشی رهبر جسور و پرشور کارگران در میان رفقایش خطی میان منافع کارگران و منافع سرمایه داران از هر سو کشید و پرچم منافع مستقل طبقه کارگر را برافراشت. پرچمی که توسط کارگران هفت تپه در خوزستان برافراشته شد، پس لرزه هایش هنوز هم در وحشت سران رژیم و همچنین اپوزیسیون بورژوایی به وضوح قابل روئیت است.
روزنامه ها و دیگر رسانه های رژیم از “خطر” کمونیسم گفتند و نوشتند، برای “روشنفکران” فرش پهن کردند که علیه لنین و مارکس صحبت کنند. فضای حمله به مارکس و لنین تا جایی کشیده شد که امام جمعه عقب مانده شوش را اوردند تا از زبان خود کارگران “اطمینان” حاصل کند که کارگران کمونیست نیستند. البته که این مسئله هم نمایشی دیگر از درماندگی رژیم بود و هم مصارف دیگری داشت، اما رژیم اسلامی تنها به این مانور احمقانه بسنده نکرد. پس از دستگیری کارگران و حامیان آنها رژیم با طرحهای سوخته و اعتراف گیری به عبث در صدد خدشه دار کردن محبوبیت رهبران کارگران برآمد و تلاش کرد اهداف رهبران کارگران را با اهداف کارگران در تعارض با هم نشان دهند. تمام تلاشهای رژیم در این زمینه به عکس خود تبدیل شد. در میدان ماندن کارگران هفت تپه و فریاد “ما همه بخشی هستیم” و شعار علیه طرحهای از قبل سوخته، رژیم را عقب نشاند. جامعه ای که اسلام را زیر پا له کرده و هر روز آن را ریشخند می کند و در حال اعتصاب و اعتراض میلیونی و هر روزه علیه فقر و فلاکت است، برخلاف اتاق فکرهای سربازان کودن “امام زمان” که فکر میکردند سپیده قلیان با گفتن اینکه گرایش من کمونیست مارکسیست است در چشم جامعه به ضدیت دامن میزند، نه تنها آنتی پاتی ایجاد نکرد بلکه برای شنوندهها بسی گوشنواز بود. اشاره به این مسائل و گذاشتن دوباره انها زیر نورافکن، وقایع و مقاطعی از مبارزات کارگران و همچنین عقب نشاندن رژیم در این عرصه ها است تا ببینیم در هفت تپه چه اتفاقی افتاد و فراز نشیب این مبارزه پس نشستنها و پیشرویها چگونه بود، ضعفها و کاستی ها کدامها بودند تا بتوان در دور بعدی از آنها پرهیز کرد.
نزدیک بیست روز پس از دستگیری اسماعیل بخشی کارگران هفت تپه با تداوم اعتصابات خود توانستند تعدادی از کارگران زندانی را ازاد کنند اما وضعیت اسماعیل بخشی تا آن زمان نامعلوم بود. از طرف دیگر، بموازات سرکوب و بگیر و ببندها ، تبلیغاتی حول واریز حقوق یک ماه از جانب برخی رسانه های رژیم شروع شد. رسانه های رژیم یکی از خواسته های کارگران را گرفتند و روی ان مانور دادند. تلاش کردند سایر خواسته های کارگران را که برخی از انها شامل بیمههای درمانی ، پاداشها، روشن شدن تکلیف قراردادها، بازگشت اخراجی ها ، افزایش دستمزد و … است را به حاشیه ببرند. در این میان جناحهای حکومت (اصولگرایان و رقیب شان، جناح روحانی و …) به صرافت افتادند خودشان را بهعنوان حامی و دلسوز کارگران وسط بیندازند تا هم سقف مطالبات را صرفاً «پرداخت دستمزد معوقه» نشان دهند، هم کارگران به این تمکین کنند که سایر خواسته ها فعلا قابل حصول نیست.
رسانه های رژیم هرکدام بنا بر منافع خود گوشهای از خواستههای کارگران را گرفتند و تلاش کردند بقیه خواسته ها را به حاشیه ببرند. این توهم را پخش کنند که گویا همین خواسته ای که انها میگویند، یعنی “پرداخت حقوق های معوقه”، متحقق میشود ولی قدم به قدم. البته که کارگران هفت تپه در این زمان با صدای اعتراض خود با اعتصابات و سخنرانیها پرشور تودهنی محکمی به رژیم و رسانه های دروغ پردازش زدند. کارگران را زندانی کردند اما آنها از زبان کریم سیاحی و با گفتن “ما نه از زندانهای شما واهمه ای داریم نه از اعدام کردنهای شما”، دروغ پراکنی های زبونانه رسانه های رژیم که سعی در به انحراف کشاندن خواسته ها و تکه تکه کردن ان داشتند با فریاد “ننگ بر صدا سیما” در خیابانهای شوش و اهواز و… پاسخ میگرفت.
در تمام طول مدت اعتصابات در هفت تپه، فولاد، هپکو و … رژیم اسلامی دست روی دست نگذاشته بود. خانه ضد کارگر رژیم، شورای اسلامی و سایر گروههای زیر مجموعه ان از طریق عوامل عیان و نهان خود مشغول تبلیغات و به بیراه بردن مبارزات کارگری بودند. رضا رخشان، خانه ضد کارگر و شورای اسلامی نمونه های عیان تر این نهادهای ضد کارگری رژیم برای این منظور هستند. سایر گروههای وابسته به این دو نهاد و دستگاههای امنیتی رژیم نیز هرکدام به گونه ای مشغول بودند.
سمپاشی علیه هفت تپه تاکنون ادامه دارد. این تلاشها ولو کم اما بی تاثیر هم نبوده است. ناروشنی رهبران کارگری در زمینه خواسته های فوری و اولویت آنها، تشکل و مجامع عمومی، اینکه هر کدام از جانب چه نوع مرجعی باید برسمیت شناخته شود، گرایش صنفی گرایی، توهم پراکنی گروههایی تحت عنوان “دانشجویان حامی هفت تپه” در این باره که خانه ضد کارگر و شورای اسلامی تشکلهای واقعی کارگری هستند که گویا از کانال انها هم میشود کارهایی کرد، مسموم شدن تعداد زیادی از حامیان کارگران به گفتمان دولت نئولیبرال و دو قطبی کاذب دولتی – خصوصی، و اینکه دولت سیاست های آشکارا ضد کارگری نئولیبرالی را دنبال می کند و خصوصی سازی یکی از این سیاست هاست، در حالیکه دولتی ماندن واحدهای دولتی به منافع کارگران خدمت می کند … از جمله مشکلاتی هستند که مانند شمشیر داموکلس بالای سر این اعتصابات آویزانند و آنها را تهدید می کنند.
لازمه عبور از این انحرافات “دو قطبی خصوصی- دولتی و..” که بعضا آگاهانه به درون این اعتصابات پمپاژ میشود و سیاست بخشهایی از رژیم است، تکرار بعضا ناآگاهانه و از سر ناروشنی افرادی که وابستگی جناحی ندارند، تمرکز بر خواسته های فوری و در اولویت قرار دادن این خواسته ها نسبت به برخی از خواسته های به اصطلاح صعب الحصول تر و، در مقابل، برافراشتن پرچم آلترناتیو شورایی و تحمیل شورای کارگری به رژیم است. ناگفته گذاشتن ضعفها، افشا نکردن دسیسه ها و توهم پراکنی های برنامه ریزی شده رژیم که بصورت “نرم” پیش برده میشود و بخشی از سرکوب سخت است، خواسته یا ناخواسته همراهی با این فضا است. در نتیجه به جای سرمستی از متحقق شدن یکی از بی ضررترین خواسته های کارگران هفت تپه، یعنی خلع ید، وظیفه کمونیسم کارگری (منظور ”کمونیسم واقعی” است، نه احزاب کمونیسم کارگری)، شناخت کامل از جریانات و گرایشات دخیل در هفت تپه و سایر مراکز تولید و نفع و ضرر آنها به حال مبارزات کارگری، افشاکردن جریانهای زیر مجموعه خانه ضدکارگر و شورای اسلامی و امثالهم، دست گذاشتن بر ضعفها و در صورت لزوم نقد علنی آنها، و در یک کلام رفع موانع ذهنی در مسیر پیشروی سوسیالیسم در جنبش کارگری است نه چیز دیگر.
“خلع ید از بورژوازی خصوصی”
آنتی نئولیبرالیسم یعنی طرفداری از سیاست ”خلع ید از بخش خصوصی” که در مقابل آن بلوک دیگر رژیم با سیاست ”واگذاری به بخش دولتی” قرار گرفته است. آنتی نئولیبرالیسم طیفهای مختلفی را شامل میشود– از آخوند عبدالکریم سروش گرفته تا لایه هایی از جناح اصولگرای رژیم تا کسانی که حتی هیچ وابستگی جناحی ندارند و رسما علیه هردو جناح هستند. دامنه این مخالفت با نئولیبرالیسم که به همسویی با لایههایی از باند “اصولگراها” ختم میشود به طیفها و لایههای حکومت خلاصه نمیشود، بلکه بخشی از اپوزیسیون “مدافع کارگر” را هم شامل شده است. در مورد اخیر با افراد یا سازمانهای اپوزیسیونی مواجه هستیم که یا علیه آنچه که در ایران به سیاستهای نئولیبرالیستی موسوم است موضعی ندارند یا صرفا مواضع محدودی داشته اند، اما در عمل و با قبول دو قطبی “خصوصی – دولتی” و سیاست دنباله روی، میتوان گفت “گفتمان” مذکور را تماما پذیرفتهاند. اینکه گفته میشود هدف از “خلع ید از بخش خصوصی” گذاشتن وظایف یا مسئولیت به عهده دولت است و نه توهم به بخش دولتی، با واقعیت عملکرد آنها خوانایی ندارد. سکوت در قبال “مطالبه خلع ید” یا توجیه کردن این مطالبه در عمل، سیاست دنباله روانه این احزاب را به نمایش میگذارد. بی موضعی یا سکوت در قبال “خلع ید از بخش خصوصی” در عمل هم به خارج کردن اسدبیگی و دار و دستهاش از دایره حکومت ختم میشود و هم به تبرئه حکومت یا جناحی از آن که گویا در زمان ”خصوصی” بودن شرکت بی تقصیر بوده است.
آنتی نئولیبرالیست ها بر برخی ویژگی های سرمایه داری به عنوان نئولیبرالیسم انگشت میگذارند و با پنهان کردن اصل کشمکش “کار و سرمایه” در نظام سرمایه داری، مبارزه با نئولیبرالیسم و سیاستهای منتج از آن، بعنوان مثال خصوصی سازی، را بجای مبارزه با خود سرمایه داری قالب می کنند. آنتی نئولیبرالیست ها با این کار ”سرمایه داری ملی” را تقدیس و از زیر ضرب نقد کمونیستی و کارگری خارج میسازند. اما آنچه در میان مبارزات کارگری و خصوصا هفت تپه تبلیغ میشود و مانند “کفن پوشی” و ”الله اکبر گوئی” به وسط اعتصابات و محافل و جمعهای کارگری و نمایندگان و رهبرانشان پرتاب میشود پایه نظری آنتی نئولیبرالیسم نیست. شعاری که بر فراز سایر خواسته های کارگران برجسته شد شعار “خلع ید از بخش خصوصی” بود، که به حاشیه بردن آلترناتیو شورایی، مجامع عمومی، تشکل کارگری و خواستههای دیگر را در پی داشت. از این رو بود که پس از اعلام خلع ید از بخش خصوصی نفرت و انزجار کارگران هفت تپه که برحق بود متوجه آن سرمایه دار مفتخور رژیم شد و چیزی نمانده بود که در پس این هیجان رژیم بی تقصیر جلوه کند. میخواهم این را بگویم که یک خواسته ناروشن در میان کارگران چگونه پای مداخله جناحهای رژیم را باز میکند تا به اصطلاح پایه نظری برای آن بتراشند، فعالین پیشرو جنبشها را با آن مسموم کنند، و از آن طریق تلاش کنند کل جنبش را به بیراهه ببرند.
اما هنوز هم هستند رفقا و کسانی که از فضای “جشن پیروزی خلع ید” فاصله نگرفته اند، با این تفاوت که اگر دست و دل شان نمیرود قدمهای رو به پیش در جهت خواسته های کارگران هفت تپه و جنبش کارگری ایران را برجسته کنند، اما “روحیه کارگران بالا رفته است” را بعنوان موضوع و محتوای این «پیروزی» به ما عرضه میکنند. این موضع که به “نقطه صفر رسیده ایم”—یعنی این تازه نقطه آغاز مبارزات بعدی ماست— و یا این که “روحیه کارگران بالا رفته است” را تنها میتوان بعنوان اسم رمز قبول یک عقب نشینی دیگر ازآنها قبول کرد نه چیز دیگر. سفره کارگر خالی است، وضعیت کارگران اخراجی نامعلوم است، خبری از دستمزد و افزایش ان در میان نیست، آینده شورای کارگران و مجامع عمومی در ذهنیت بخشی از فعالین کارگری در هاله ای از ابهام باقی مانده است، اما میگویند روحیه بالا است، صف مبارزه با خصوصی سازی و نئولیبرالیسم پر ازدحام است و درخت خلع ید از بخش خصوصی یقینا پربار!
اگر مخالفت با نئولیبرالیسم به عنوان هویت یک جریان یا یک جنبش به معنی دفاع از ملیگرایی سرمایه داری است، مصادیق “مبارزاتی” این مخالفت که در هفت تپه به مبارزه علیه خصوصی سازی، و نه کلا علیه سرمایه داری، ترجمه میشود، در واقع جناحی کردن مبارزات کارگری با اسم رمز “خلع ید از بخش خصوصی” است که پایین تر به آن اشاره میکنم. از این هم بگذریم که در رژیم سرمایه داری اسلامی نئولیبرالیسم نامربوط و بیمعنی است. عنوان درست نظام تولیدی و اقتصاد رژیم در ایران نه نئولیبرالیسم بلکه نظام سرمایه داری بدون پیشوند و پسوند است. بیخود نیست که از آخوند عبدالکریم سروش گرفته تا دوایر وزارت اطلاعات و مرتضی محیط و سایر تودهایستها، آنتی آمپها (مخفف آنتی امپریالیستها) در ”بسیج دانشجویی” و امثالهم همه منتقد نئولیبرالیسم شدهاند! آنتینئولیبرالیسم ”گفتمان”ی است که جناح اصولگرا، ”جناح حاکمیت”، به دروغ بعنوان ”راه حل”، اما در حقیقت بمنظور به بیراهه کشاندن مبارزات توده های کارگر و زحمتکش جامعه که جانشان کلا از سرمایه داری به لب رسیده، در سطح جامعه راه انداخته است. تقابل کارگران در هر کارخانه یا واحد تولیدی اگرچه بدوا با مدیران و کارفرمای هر واحد تولیدی است اما اگر تشدید و تعمیق خواسته های کارگران کلیت نظام سرمایه داری را زیر سوال ببرد حاکمیت سرمایه داران ولو حاکمیت سرمایه داری در دست “بخش خصوصی باشد یا دولتی”، را ناگزیر از حمایت و پشتیبانی از نظام سرمایه داری میکند، اگر یکی از مهرههای خودش را در این تقابل بسوزاند .
این را کمی بیشتر توضیح میدهم. اعتراض کارگر به کارفرما در جوهر خودش اعتراض به نظام سرمایه داری است، ولو این مسئله به آگاهی کارگرتبدیل نشده باشد یا اعتراض به کارفرما در چارچوب یک واحد تولیدی و بدور از دید جامعه باشد. حکومت سرمایه داری اعتراض در هر واحد تولیدی را عین اعتراض به خود این نظام میفهمد. در ایران تحت حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی این یک واقعیت است که اعتراض به کارفرما اعتراض به رژیم سرمایه داری ترجمه میشود نیز به آگاهی بخش قابل توجهی از کارگران تبدیل شده است. شعار “دولت سرمایه دار حرف حالیش نمیشه” و شعارهای دیگر که مستقیما نظام سرمایه داری را هدف قرار میدهد نشانه هایی از پیمودن سمت و سوی درست اعتراضات علیه این نظام است. اعتصابات کارگری در ایران، هم در چارچوب کارخانهها و شرکتها محدود نماند و جامعه را خطاب قرار داد هم اینکه اعتصاب کارگری محدود به کارفرما نماند و نیروهای سرکوبگر رژیم و صدا وسیمای ننگین و کلیت رژیم را هدف قرار داد. رژیم اسلامی برای قطع کردن این مسیر و پیوند تبلیغات حول “ضدیت با کارفرمای نا اهل” تاکتیک حذف یک نااهل را در دستور میگذارد که مثلا مسیر این مبارزه را طولانی تر کند. تبلیغات وسیعی برای مطرح کردن دو قطبی دولتی- خصوصی راه می اندازد و به کارگر معترض “اطمینان” میدهد که علیه اختلاسگران از پای نمینشیند، و حاضر است در این راه حتی مهره یا مهره هایی از این رژیم را هم بسوزاند. و در همین راستاست که در بوق کردن “پیروزی”، ناگزیر تقابل طبقه کارگر با سرمایه داری را به بازی جناحی— بازی میان دو جناح طرفدار خصوصی سازی (نئولیبرالیسم) و دولتی کردن (آنتی نئولیبرالیسم)— بجای مبارزه متحد علیه کلیت سرمایهداری سوق میدهد.
گفتمان آنتی نئولیبرالیسم بخش قابل توجهی از فعالین و حامیان کارگران در ایران را به خود آلوده کرده است. کسانیکه با به جان خریدن زندان و شکنجه رژیم ادمکشان اسلامی در رسانه ها حضور پیدا میکنند و بدرست علیه هردو جناح رژیم صحبت میکنند، وقتی بحث به نئولیبرالیسم میرسد تماما پای چنین بحثی امضاء میگذارند و تحمیل بی حقوقی به کارگران، نابود کردن کارخانه ها و واحدهای تولیدی، اخراج و بیکار سازی، و کوهی از سیاستهای کثیف و ضدکارگری رژیم را صرفا به پای بخش خصوصی می نویسند.
این تشتت سیاسی در حالی از زبان فعال کارگری و مدافع کارگران بر روی آنتن رادیوها و تلویزیونها میرود که هفت تپه پرچم آلترناتیو شورایی را برافراشته است. این فعالین کارگری شاید متوجه این نکته نیستند که با وجود اینکه بخشی از خود رژیم که از تلویزیون و صدا سیمای ننگین صدها برنامه بر علیه و در افشای خصوصی سازی، “حراج” کردن کارخانهها، واگذاریهای “ارزان”، “اختلاسهای بخش خصوصی” پخش میکند، موضع آنتی نئولیبرالیستی یک فعال کارگری دیگر چطور می تواند خط فاصلی میان منافع مستقل طبقه کارگر و جنبش کارگری با کلیت رژیم بکشد؟ در این میان احزاب و اپوزیسیون چپ و افراد غیر متشکل در جنبش کمونیستی هم با سکوت در قبال این مسائل و نقد نکردن آنها، راه دامن زدن به این توهمات را هموار میکنند. نتیجه کلی حاصل از همه اینها اینست که این توهم که این نئولیبرالیسم و بخش خصوصی است که کارگران را به بند کشیده است نه نظام سرمایه داری، به این ترتیب امکان رشد پیدا می کند و در نتیجه این باصطلاح ”نقد” میرود که بعنوان یک نقد واقعا کارگری به نظام سرمایهداری در جنبش کارگری تثبیت شود.
جریان شناسی هفت تپه
شناخت زیر و بالای گرایشها و جریانانها در هفت تپه و سایر واحدهای تولیدی یکی از مسائلی است که کمک میکند جریان ها و گرایش های تاثیر گذار و همچنین تلاشهای رژیم برای به انحراف کشاندن جنبش کارگری را بشناسیم. من مدعی نیستم که حتی در هفت تپه بر جزئیات این جریانها وقوف کامل دارم، اما بدون شناخت ”جریانها” نمیتوان سیر محتمل وقایع را بدرستی پیش بینی کرد. ولی، در عین حال، شناخت جریانها از زبان نمایندگان آنها که از پلاتفرمهای علنی مواضعشان را مطرح میکنند کافی نیست، بلکه باید از زیر مجموعههای آنها یعنی بعنوان مثال نهادهای ضدکارگری رژیم مانند خانه کارگر و شورای اسلامی و غیره هم شناخت دقیقی داشت؛ به این دلیل که نمایندگان این زیر مجموعهها بصورت غیرعلنی و در خفا مشغول پیشبرد خط مشی خود هستند و آگاهانه تلاش میکنند با توهم پراکنی تحرکات کارگری را در جهت دلخواه خود هدایت کنند. در غیر اینصورت، یعنی بدون کسب شناخت وسیع و همه جانبه از جریانهای فعال در جنبش کارگری، ما فعالین کمونیست به دنبالهروان صادقی تبدیل خواهیم شد که اخبار و گزارشات این جنبش را پخش می کنیم، و در نتیجه سهم احزاب کمونیست دنبالبه روی خواهد بود و بس.
رژیمی با مختصات جمهوری اسلامی که سرکوب سیستماتیک طبقه کارگر و ساکت کردن و تمکین این طبقه به فقر و فلاکت را در دستور کار دارد، قرار نیست با تعویض یک کارفرما از میزان سرکوب یا تحمیل فقر به طبقه کارگر کم کند. در نتیجه پس از عوض کردن کارفرما از خصوصی به دولتی، رژیم اسلامی دور دیگری از سرکوب و تحمیل فقر را از سر خواهد گرفت. چیزی که تحت هر شرایطی، ”خصوصی” یا ”دولتی”، این معادله را برای رژیم بر هم خواهد زد تحرک و در میدان بودن طبقه کارگر، اتحاد، همبستگی، روشن بودن خواسته ها، ترسیم راه پیشروی، گره زدن خواستههای هر بخش این طبقه به خواستههای سایر بخشها، تحمیل شوراهای کارگران به رژیم و … است. رژیم ادمکشان اسلامی با علم به این مسئله که نمیخواهد فعلا تسلیم کارگران شود تلاش میکند شرایط فرسایشی را به مبارزه این طبقه تحمیل کند. بعنوان مثال برای خود وقت میخرند. یک سال و نیم حکم “خلع ید” را در کشوی میز قوه قصاییه نگه میدارند تا در ”موقع مقتضی” آن را اعلام کنند. و وقتی اعلامش کردند، تا عملی کردن ان چند سال دیگر کارگر را سر میدوانند، و بعد تازه میگویند عوامل کارفرمای پیشین ”هنوز نفوذ دارند” و کارگران باید “صبر” کنند. در نتیجه رژیمی که به دلایل مختلف فعلا نمیخواهد تسلیم اراده کارگران شود، راهی جز سردواندن، ایجاد توهم، ساختن جریانهای انحرافی ، طولانی تر کردن مسیر مبارزه، و سایر اعمالی که ۴۲ سال است انجام میدهد پیش رو ندارد. اینکه رژیم اسلامی توسط ”دانشجویان بسیجی عدالتخواه” در ۱۹ و ۲۰ آذر سال ۹۹ با پرچم “درود بر سوسیالیسم” در میدان حضور پیدا میکنند بخشی از خاک در چشم کارگران پاشیدنها از جانب رژیم است. اینکه دانشجویان برابری طلب “آزادیخواه و برابری طلب” در روز دانشجو با پلاکاردی در حمایت از جلیقه زردها در فرانسه و علیه “نئولیبرالیسم” حضور پیدا میکنند بخشی از مسموم شدن بخشهایی از این جنبش است اما احزاب احزاب چپ و کمونیست، وظیفه خود نمیدانند که در مقابل ان بایستند و ان را افشا کنند و در نتیجه با سکوت خود با آن همراهی میکنند.
سازمانهای کمونیست و افراد مستقل و همسو با این احزاب، با سکوت از کنار این مسائل رد شدند، اما عوض شدن کارفرمای یک کارخانه از خصوصی به دولتی را به عنوان “پیروزی” به کارگران تبریک گفتند، مبادا از قافله عقب بمانند! اگر کسی فکر میکند استارت “الله اکبر” و ”کفن پوشی” را کارگران زدند اشتباه میکند، اگر کسی فکر میکند کارگری که آب و شکر به جای شیر به بچه اش میدهد پلاکارد “رئیسی و خامنه ای” را وسط اعتصابات کارگری بالا میبرد اشتباه میکند، اگر کسی فکر میکند اطلاعیه هایی که بنام کارگران فولاد و با آیه های کثیف قران در فضای مجازی پخش میشد، ولو در متن ان خواسته هایی از مطرح شده باشد را کارگران فولاد دادهاند اشتباه میکند. اینها به هر میزان که موفق شده باشند بخشهایی از کارگران را به خود متوهم کنند و پشت جریان یا گرایش خود ببرند، باید گفت تلاش های امنیتی رژیم و عوامل آن علیه کارگران به همان میزان موفق بوده است. در تمام این تلاشها رژیم اسلامی کوشید در پس فضای سرکوب و ارعاب و تحمیل فقر و تمکین کارگران به استثمار شدید، مانورهایی بدهد که بعضا با هوشیاری بخشهایی از کارگران حاشیهای شد، همچنین تلاشهای زمختتری که در زمینهها و مقاطع مختلف در جهت طرفداری از رژیم صورت میگرفت با آگاهی و هوشیاری کارگران عقیم ماند.
به این خاطر است که رژیم اسلامی با یک عقب نشینی تاکتیکی میدان را عوض میکند و از کانال “افشاگری علیه خصوصی سازی و نئولیبرالیسم” دوباره به میدان باز میگردد. در این تلاشها هردو جناح رژیم شریک هستند. جناحی میگوید خصوصی کردن بد است چون اینها “اهلیت ندارند” و برای مدتی این نبود اهلیت را به میان اعتراضات کارگری پرتاب میکند، یا میگوید شرکت به یک “اختلاسگر” سپرده شده است و باید به “بیت المال” برگردد و تلاش میکند برای مدتی دیگر فضای اعتراضات را با این مهملات مسموم کند. این یکی از اظهار نظرهای سران جنایتکار رژیم است: “به گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، روحانی در این دیدار گفت: «ابلاغ سیاستهای اصل ۴۴ برای این بود که اقتصاد به مردم واگذار شود و دولت از اقتصاد دست بکشد، اما ما چه کار کردیم؟ بخشی از اقتصاد دست یک دولت بی تفنگ بود که آن را به یک دولت با تفنگ تحویل دادیم. این اقتصاد و خصوصیسازی نیست” (سایت دویچه وله – صدای آلمان).
حال اگر کسی همچنان در پی یافتن تفاوت میان اظهارات روحانی جانی با سایر سران رژیم در خصوص “خصوصی سازی” است، این دیگر ربطی به منافع کارگر ندارد.
هفت تپه و مقابله با تهدیدها
فعالین و پیشروان کارگری در هفت تپه و سایر بخشهای کارگری در واقع خط مقدم و سنگر نخست مقابله با تهدیدهای رژیم هستند. آگاهی فعالین و پیشروان کارگری از خواستههای کارگری و بسط و گسترش خواسته های کارگری فاکتور مهمی در تشریح و توضیح و فرعی کردن خواسته های انحرافی در مسیر این مبارزه پر پیچ و خم است. در این مسیر اگر فعالین و پیشروان کارگری خود با سمومی که از جانب نهادهای ضدکارگری و سایر نهادهای امنیتی پخش میشود مسموم نشوند، میتوانند جلوی تبلیغات انحرافی و دروغین رژیم رژیم را سد کنند. در این راستا فعالین کارگری باید خود از کانالهایی که برای این منظور تعبیه شده باشد چند و چون خواسته هایی که مطرح میشود را بررسی کرده، ابهامات را پاسخ بدهند، بحث تشکیل شورا، مجامع عمومی و اهمیت انها را به میان کارگران ببرند و تثبیت کنند. برخی از فعالین کارگری هنوز فکر میکنند در هفت تپه تشکلی وجود ندارد و اگر وجود دارد “رسمیت ندارد”. بنابراین فعالین پیشرو و آگاه باید توضیح بدهند که رسمیت یک تشکل کارگری منوط به پذیرش هیچ دولتی نیست بلکه تشکل کارگری رسمیتش را مستقیما از اراده کارگران میگیرد. حضور کارگران در مجامع عمومی یا در شوراهای کارگران هفت تپه و استمرار در تشکیل جلسه و اتخاذ تصمیم در آنها عین رسمیت داشتن همان تشکل و مجمع است. ارتباط مدوام و مستمر شبکهای از فعالین پیشرو و آگاه کارگران با هم میتواند از تزریق ناسیونالیسم به درون مبارزات، تلاشهای راستروانه انحرافی برای محبوس کردن مبارزات کارگر در چارچوب مطالبات صنفی، نفوذ سیاستهای جناحی رژیم و نهادهای وابسته به آن جلوگیری و سمت و سوی اعتصابات کارگری را در مسیر منافع مستقل انها هدایت کند.
هفت تپه و مسیر پیش رو
پس از اعلام خلع ید از بخش خصوصی در هفت تپه فضای “شادی و جشن” سر تا پای اپوزیسیون و بعضا افراد مستقل از اپوزیسیون که داعیه دفاع از منافع مستقل طبقه کارگر دارند را گرفت. این افراد و احزاب شعار “نه رستمی نه بیگی، شرکت بشه دولتی” را گرفتند و به تقدیس دولتی کردن پرداختند. هم میگویند دولتی کردن به معنی تحقق خواستههای کارگران نیست، هم میگویند مسئولیت به دولت برگشته است، هم “رستمی و اسدبیگی” را از دایره وابستگان رژیم خارج میکنند، و هم میگویند این ابتدای راه است! بعنوان مثال، حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) میگوید دولتی و خصوصی معنایی ندارد چرا که عوامل رژیم خود از “خصولتی” اسم میبرند. اما همان حککا بازگشت شرکت هفت تپه به دولت و همچنین “اعطای جایزه حقوق بشر” به جعفرعظیم زاده را پیشرفت “موقعیت هژمونیک طبقه کارگر و افق جامعه شورائی و سوسیالیستی” معرفی میکند. موضع حککا منتهی الیه این بیراهه و ناکجاآباد است. این اظهار نظرها و مواضع سیاسی در واقع مختصات جریانات بیربط به سوخت و ساز حیات حرفه ای – اجتماعی – سیاسی طبقه کارگر است. هر کسی از ظن خود در این مسابقۀ موضعپراکنی شرکت و بیانیه لازم در این باره را صادر می کند! اینها طبق سبک و سیاق رسانههای بورژوایی پس از اعلام موضع به محاق میروند تا باری دیگر هفت تپه ای دیگر موضوع صحبت روز شود، و ما دوباره اعلام موضعهایی که گوئی از روی دست یکدیگر نوشتهاند را مشاهده کنیم. اما راه پیشروی هفت تپه از مسیر توهم به دولتی شدن نمیگذرد. هفت تپه با پیگیری آلترناتیو کارگری، تمرکز بر خواستههایی که هفت تپه را در چشم خیزش تودهای سالهای ۹۶ و ۹۸ بعنوان پرچم این خیزشها بالابرد میگذرد. هفت تپه یا این مسیر را طی میکند و به رهبر اعتراضات و خیزشها تبدیل میشود یا خط مشی صنفی گرایی و “حل مشکل مدیریت هفت تپه”، هفت تپه را دو دستی تسلیم شعار “شرکت بشه دولتی” خواهد کرد.