فاجعه فروپاشی برج دوقلوی متروپل آبادان نه اولین و نه آخرین مورد فساد و جنایت حکومت است. مردم ایران بیش از چهار دهه است که حکومت منحوس اسلامی را در زمان زلزله، سیل، پاندمی کرونا، فجایع مسکن مهر و امثالهم تجربه کرده اند. این مردم هر روز شاهد ویران کردن منازل زحمتکشان توسط قلدرهای شهرداری برای زمینخواران حکومتی و بساز و بفروش ها هستند. این مردم کرور کرور هر روز در جاده های ناامن، بدلیل هوای آلوده و یا فقر و تنگدستی تلف می شوند. این مردم هر روز و هر دقیقه مورد تحقیر و بیحرمتی و سرکوب قرار دارند. این آگاهی عمومی که از حکومت نباید طلب حق و عدالت کرد بلکه باید ریشه بیحقوقی و بیعدالتی را زد، در شعارهای کارگران و مردم خوزستان امروز هویداست.
نکته اینست که حکومتهائی مانند جمهوری اسلامی مکانیزمی برای بقای خویش دارد و تلاش میکند این رویه را به روانشناسی عمومی بدل کند. ماشین سرکوب حاضر به یراق و آماده باش است اما تنها سرکوب جوابگو نیست. باید راه های دیگری باشد که مردم فکر کنند “از این که هست بدتر نشود بهتر است”! این آن شاه کلید است که قرار است مردم را به کم راضی کند، توقع شان را پائین بیاورد، خواست شان را محدود و بدوی کند، در غم و گیرودار تامین نیازها و حقوق اولیه باشند تا نتوانند آرزو کنند، تا نتوانند به آرمانهای بزرگ، به طرحی نو و ویژن جدیدی از زندگی و مناسبات اجتماعی، به دنیائی بهتر فکر کنند. بقولی “به مرگ می گیرند تا به تب راضی شویم”.
عادی سازی جنایت براین رکن استوار است که رویدادهای مختلفی پشت سرهم روی میدهند تا ما را بطور مستمر در موقعیت دفاعی قرار دهند. از سیاست سرکوب مستمر رهبران عملی کارگران و فعالین سرشناس حرکتهای اعتراضی و اسارت و گروکشی تا احکام زندان و پرونده سازی و ترور. از ایجاد شوک اقتصادی در جامعه با تعرض به سطح معیشت و زندگی کارگران تا شانه بالا انداختن در مقابل وقایعی مانند انفجار تاسیسات نظامی نزدیک محل زندگی مردم و فروپاشی پروژه های در حال اجرا مانند متروپل. در سیستم عادیسازی جنایت، وقایع پشت سر هم رخ میدهند و نقش هر واقعه اینست که فشار اجتماعی در مورد یا موارد قبلی را دشارژ و یا دستکم از مرکز توجه دور کند. بنابراین با هر واقعه و به لطف صنعت خبرتراشی ما وارد مبحث و مسئله ای جدید می شویم که گوئی بشدت بدیع و تازه است و تاکنون با آن روبرو نشده ایم! در حقیقت اما اینطور نیست، این تکرار کسل کننده توحش و سودجوئی و مال اندوزی است که در سیر خود و بنا به طبیعت وحشی خود منجر به جنایت میشود. یک هدف اینست که تعرض و سرکوب مستمر هر بار ما را در جائی عقب تر از قبل بنشاند و هر بار تعرض حکومت به مردم تکه دیگری از زندگی را نابود کند.
بحث جراحی اقتصادی و گرانی کالاها و تصمیمات سخت دولت رئیسی، مهمترین اقدام پیش روی حکومت است. رئیسی سیاست دولتهای رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی را ادامه میدهد. قرار است صدها مرکز تولیدی و خدماتی که دولت خود را بیخود و بیجا “مالک” آن میداند، در اختیار بخش خصوصی یعنی پسر عموهایشان و خیل سرمایه داران طفیلی و نکبت زاده ها قرار گیرد. تاثیرات فوری این سیاست بر معاش و امنیت شغلی و شرایط کار و حقوق کارگران به لطف تجارب تاکنونی و مبارزات جاری علیه خصوصی سازی و شرکتهای پیمانی از روز روشن تر است. حذف ارز ترجیحی روحانی و بعبارت دقیق تر آزاد سازی کامل نرخ برابری دلار با ریال، همانطور که قبلاً اشاره کرده بودیم، موجب یک سونامی گرانی و بیکاری مُشدّد خواهد شد. معنی عملی این اقدام بیکارسازی های وسیع و ناتوان شدن هرچه بیشتر مردم از تامین نیازهایشان بدلیل قدرت خرید فوق العاده پائین است. این سیاست ایران را به ورطه فلاکت عمومی می اندازد.
یک وجه دیگر چند نرخی در بازار و هدایت آن توسط دولت و نهادهای قدرت است که پائی در بازار آزاد و اقتصاد قاچاق دارند و پائی در مجلس و دولت و بیت رهبر. قرار است با حذف یارانه ها یا جبران درصد کمی از تورم به اسم یارانه، به ریال و چند برابر زیر خط فقر دستمزد بدهند و به نرخ دلار و بازار منطقه ای و جهانی کالاهای مورد نیاز مردم را ارائه کنند. مصوبه دستمزد شورای کارفرمائی کار دو برابر زیر خط فقر رسمی است که تازه ادعای افزایش ۵٧ درصدی حداقل دستمزد را داشت. اما عدم اجرای همین مصوبه ظاهرا با توپ و تشر کارفرمایان، آنها را مجاز کرده که در دستمزد بسیاری از کارگران از جمله کارگران پیمانی و قراردادی نفت و شرکت واحد تنها ١٠ درصد لحاظ کنند. این در شرایطی است که همزمان با افزایش گاه پنج و شش برابری قیمت کالاها و چند برابر شدن نرخ نان مواجه هستیم.
سوال اینست که چقدر میتوانیم “عادت” کنیم؟ چقدر تحمل عقب رفتن داریم؟ چقدر هزینه جانی و جسمی و روانی برای این مشکلات می پردازیم و بالاخره آیا در انتهای این تونل تاریک فقر و سرکوب نوری دیده میشود؟ نه، نباید عادت کنیم. نباید فراموش کنیم، هنوز زندانیان و اسرای دیماه ٩۶ و ابان ٩٨ و اعتراضات بلوچستان فقر زده و خوزستان و اصفهان تشنه را می کشند. هنوز هر روز علیه ما دسیسه می چینند، هر روز برایمان پرونده سازی و سناریو نویسی می کنند، هر روز جنایت می کنند و بعهده نمی گیرند.
جنایت متروپل استثنا نبود اما از روزنه آن میتوان این تصویر وسیعتر را نگاه کرد. متروپل ها در ایران فراوانند، مسئله اینست که هر جنایتی باید جنایت قبلی را کمرنگ کند. مسئله اینست عادت کنیم که میشود هر روز فرزند تازه متولد شده ای را در سطل زباله یافت! میخواهند عادت کنیم که هر روز انسانهائی را ببینیم که تا کمر در سطل زباله دنبال لقمه ای غذا می گردند! عده زیادی بی خانمان و گور خواب و تن فروش و دچار اعتیادند. میخواهند بی حس شویم، میخواهند حس همبستگی انسانی و همدردی طبقاتی مان را بکشند، از ما روبات هائی بسازند که فقط هاج و واج نگاه میکند و در مقابل آدمکشی و جنایت مستمر حکومت سرمایه داری کاری از دستش برنمی آید.
مردمی که در شهرهای خوزستان از جمله آبادان، خرمشهر، بهبهان، شاهین شهر، ایذه و دیگر شهرها مانند بندرعباس و اصفهان دست به اعتراض زده اند، تنها واکنش بلافصل و برحق به جنایت متروپل نشان نمی دهند، آنها از دریچه جنایت متروپل حکومت بانی جنایت را هدف قرار داده اند. آنها نمیخواهند عادت کنند، دیگر تحمل ندارند و حق دارند که دیگر قبول نکنند و ما هم برای هزارمین بار میگوئیم نباید تحمل کنند. سیاست عادیسازی جنایت، بی مسئولیتی در قبال جان و حیات و حقوق بدوی مردم، جزو مهندسی سرکوب و فلسفه بقای حکومت است. ما باید به هر بهانه حکومت را نشانه رویم و از هر فرصت برای عقب راندن و شکست دادن حکومت استفاده کنیم. جمهوری اسلامی این افعی هفت سر خونخوار و جنایت پیشه را تنها باید درهم کوبید. با اسلام و قوانین و نهادهایش، با ارکانهای قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی اش. درود بر مردم همبسته و مبارز شهرهای خوزستان. زنان و مردان آزادیخواه، اینروزها همه باید در حمایت از آبادان علیه حکومت اسلامی بمیدان بیایند.
سیاوش دانشور
۵ خرداد ١۴٠١