سه منبع و سه جزء شعار “مرد، میهن، آبادی”! – سیاوش دانشور

زنان مقالات

دوره انقلابی را عده ای بنادرست جنگ شعارها فهمیده اند. شعارها مستقل از اینکه طراحان آن خود واقف هستند یا خیر، خاستگاه اجتماعی دارند، منافع معینی را برجسته میکنند، اذهان را به سمت خاصی هدایت و نشانه میروند، و مهمتر، علیه وضعیتی هستند که بناگزیر باید تغییر کند.
شعاری که اخیراً تحت عنوان؛ “مرد، میهن، آبادی” در سوشیال میدیا طرح شده است، حتی صاحب و مدافع علنی ندارد. چون ناشی از یک وحشت است؛ وحشت کسانی که از حضور زن بعنوان یک فاکتور مهم اجتماعی ترسیده اند، احساس می کنند منفعت و سلطنت مردانه شان زیر سوال رفته و زیر پایشان دارد خالی میشود.
حضور مقتدر و رادیکال زنان برابری طلب آنهم در یک جامعه اسلام زده و عمیقا مردسالار، چند کار را با هم انجام داده است:
اول، علیه کل تاریخ صد ساله سیاست مردانه در ایران است.
دوم، متحد کننده همه بخشهای مردمی است که تا دیروز با ساطور قصابی به این و آن هویت کاذب تقسیم شان کرده بودند.
سوم، ضد اسلامی و ضد حکومتی است که خاورمیانه و بسیاری کشورهای آفریقا را در باتلاقی فرو برده است.
چهارم، آوانگارد است و موجب تمجید غرب پیشرفته و افکار عمومی پیشرو جهان قرار گرفته است.
پنجم، انترناسیونالیستی و جهانشمول است چون حقوق زن ماهیت شرقی و غربی ندارد، جهانی است. به این معنا زیر پای انواع ناسیونالیسم و مذهب را هم خالی میکند.
ششم، برابری طلبانه است و برخلاف رگه های مختلف فمینیسم ضد مرد نیست، مرد و زن در کنار هم نبرد می کنند و دستجمعی علیه حقارت جمعی زن ستیزی بپاخاسته اند و می جنگند.
حضور زن و این خصوصیات است که دنیا را تکان داده است و سمپاتی عمیق آزادیخواهان جهان را جلب کرده است. این کار از هر کسی برنمی آید.
“مرد، میهن، آبادی”
برعکس، شعار “مرد، میهن، آبادی” فاقد همه اینهاست. علیه همه اینهاست. دشمن همه اینهاست، تماما ارتجاعی و ضد زن و مردسالار و شوونیست است، از کهنه می آید و کهنه را پاس میدارد و به این اعتبار نماد وحشت از خیزش انقلابی و حضور مقتدر زنان در جامعه است.
“مرد”
کل تاریخ مکتوب جوامع طبقاتی مردانه است. مرد دارا، مرد صاحب رای، مرد مالک، مرد رئیس خانواده، مرد فرهنگی، مرد حقوقی، مرد صاحب منصب، مرد اختیار دار زن و کودک، مرد فرمانروا، مرد جانی، مرد سرکوبگر، مرد، مرد، مرد … مردی که “مردانگی” اش با نفی زن و قتل زن و مالکیت زن معنی شده است. روشن است منظور همه مردان در یک کاتاگوری جنسیتی نیست. بسیاری از مردان برابری طلب و پیشرو و ترقیخواه اند.
“مرد” در این شعار از برابری زن و مرد سخن نمیگوید، دارد عمارتی را اعاده می کند که در حال ویران شدن است. مرد در این شعار جایگاه تاریخی و ملی و مذهبی و ارتجاع کهن را پاس می دارد.
“میهن”
“میهن” خرافه ای بیش نیست. میهنی وجود ندارد. “مام وطن” و “میهن” همواره حیات خلوت طبقات دارا و حکام بوده است. میهن خاکی نیست که من و شما برحسب تصادف و علیرغم میل خود در آن متولد می شویم. اگر انسان آزاد بود، اگر بشریت روی کره خاکی میتوانست در آرامش و صلح و برابری زندگی کند، میهن معنائی نداشت، جنگ و لشکرکشی و قلدری و ناسیونالیسم و شوونیسم و راسیسم و فاشیسم فاقد موضوعیت بود. همه اینها هستند چون سردمدارانشان میهن پرست اند. اما از آنرو میهن را مثل گاو هندو و هر آئینی پرستش می کنند، چون منافع خود را در اسارت “هم میهنانی” میدانند که باید سرباز “جنگ میهنی” با همسایه و میهن های دیگر باشند. متعصب ترین میهن پرستان و پاسداران “منافع ملی” کسانی اند که میهن و منافع ملی همسایه و دیگری را زیر پایشان له میکنند. وحشی ترین متجاوزین میهن پرستان درجه یک اند. میهن برای نود درصد مردم معنا ندارد، ملموس و مادی نیست و نفعی از آن نمی برند. میلیاردها انسان برده و مهاجر و دورگه اصولا میهنی ندارند.
میهن طرح شده چون حضور زن مرزها را درنوردیده، جهانی شده، تاریخ ساز شده، الگوی جدیدی خلق کرده و همه واپسگرایان را به تکاپو انداخته است.
“آبادی”
“آبادی” بی معنی تر از بقیه است. آبادی حتما به معنی روستا بکار نرفته بلکه خواسته نشانی سرزمین آباد را به شنونده بدهد. آبادی خیلی آبستراکت و اختیاری است. مثلا میتوان از بسیاری شهرهای آباد نام برد که در کنارش میلیونها در هارلم ها می لولند و محتاج نان شب اند.
آبادی بر وزن آزادی آمده است، اما خود آزادی نیز بصورت لخت و عور فاقد معنای امروزی است. “آزادی” از کلمات “مقدس” در تاریخ بشر است، آزادی اما درخود و خارج از زمان و مکان معنا ندارد، آزادی معنائی تاریخی و جنبشی و طبقاتی دارد. آزادی برای برده، “مرد آزاد” بودن و رهائی از برده بودن است. آزادی برای رعیت فراتر از برخورداری از زمین نمیرود. آزادی برای مذهب حاکمیت بی چون و چرا و فرازمینی و الهی بر “مردم ره گم کرده”ای است که باید با داغ لعنت مذهب هدایت شوند. آزادی برای ناسیونالیسم رهائی از کولنیالیسم، ملت سازی و تشکیل دولت “ملی” و “خودی” است، ایجاد بازار داخلی برای به بردگی کشاندن کارگر هم میهن است. آزادی برای سرمایه دار آزادی تجارت و مالکیت خصوصی و سازماندهی بردگی مدرن مزدی است. آزادی برای کارگر نفی بردگی مزدی و مالکیت خصوصی و رهائی از انقیاد سیاسی و اقتصادی نظم سرمایه داری است. آزادی بدون پیشوند و پسوند، بدون تعریف طبقه معین از آزادی، بدون جایگاه فرد و جامعه از حقوق فردی و اجتماعی، بدون نوع نظام تولید و بازتولید جامعه، بدون بسیاری مسائل مهم دیگر، حرف کلی و نامفهومی است که هر مرتجعی میتواند از آن بهره جوید و تاریخا همین گونه بوده است.
“آبادی” اما از اینها هم اختیاری تر است. کدام آبادی؟ میگویند ایران آباد میخواهیم، یعنی دانشگاه و مدرسه و شهر و بیمارستان و امکانات و غیره داشته باشیم. بله محیط کار و زندگی، شهر و روستا و کشور باید آباد و قابل زندگی باشد، اما مگر بسیاری از دنیا و حتی ایران در بخشهای مختلف “آباد” نیست؟ آیا از این آبادی همه بهره میجویند و یا به آن دسترسی دارند؟ آیا موقعیت اقتصادی نیست که تعیین کننده زندگی در محل آباد و برخورداری از آزادیها است؟ حرف بی معنی و موزون و دهان پرکن خاصیتش اینست که از مسائل واقعی فرار کنید، نگوئید دردتان چیست، نگوئید از حضور زنان وحشت کرده اید، تظاهر به درک نکردن کنید که چرا در یک جامعه اسلام زده با طغیان انقلابی زنان روبرو شده اید.
شعار “مرد، میهن، آبادی” اعاده ارتجاع کهن در مقابل حرکت نو و انقلابی است که میخواهد از وضع کنونی فراتر برود، جنبشی که میخواهد قاعده بازی را عوض کند، قرار است به سلطه دیرین و هزاران ساله مردسالاری و کهنه پرستی و زن ستیزی پایان دهد. نفس طرح شعار “مرد، میهن، آبادی” نشان میدهد که حضور زن در جامعه و رهبری مبارزات چقدر برای برخی گران آمده است. نفس طرح این شعار میگوید که تمام دنیای قدیم با همه شناعت و جنایتش، با همه “ارواح خبیثه” اش بسیج شدند تا مقابل تحول دوران ساز را سد کنند.
چقدر زیباست جنبشی که دنیا را تکان میدهد، چقدر باشکوه است شبح نوی که در گشت و گذار است و تمام ارتجاع کهن از دستگاه مذهب و مردسالاری تا ملی گرائی و ناسیونالیسم و فاشیسم و کل فرزندان سرمایه داری و بقایای نظامهای ساقط شده طبقاتی را به تحرک واداشته است.
زنده باد زنان شورشی که تاریخ میسازند و جهانی را به زندگی امیدوار و به ستایش واداشته اند.