جنگ و درگیری میان اتحادیه میهنی و حزب دمکرات بارزانی در دهه ۹۰ میلادی بر سر آنچه که “عایدات فروش نفت” خوانده میشد، رقابت را میان این دو باند تشدید کرد و هرکدام را به صرافت انداخت که از راه مزدوری بر دیگری تفوق یابند. یکبار حزب دمکرات بارزانی مزدور رژیم اسلامی می شد و باری دیگر اتحادیه میهنی. در یکی از درگیریهای میان این دو باند، اتحادیه میهنی به کمک سپاه پاسدارن و حزب دمکرات به کمک صدام علیه همدیگر آتش گشودند. جلال طالبانی که از دست بارزانی به شهر بانه فرار کرده بود از طرف مردم این شهر مورد حمله با گوجه فرنگی گندیده قرار میگیرد و مردم کردستان می گفتند مردم شهر بانه کار خوبی کردند چون آنها جملگی مزدور رژیم هستند.
“بافل”، توله جلال طالبانی در یک پیام مجازی در سالگرد به درک واصل شدن “قاسم سلیمانی” تروریست ابراز ناراحتی کرده و گفته است به اندازه مرگ پدرش “جلال طالبانی” از مرگ این تروریست ناراحت شده است. حکومت اقلیم گنگسترهای قومپرست و اسلامی در شمال عراق هم به اندازه وزن شان در دیپلوماسی و بند و بست با رژیم آدمکشان اسلامی در مقابل انقلاب در ایران به تکاپو افتاده اند. بهار مونزیر یکی از کمونیستهای شناخته شده در کردستان عراق در یکی از مصاحبه هایش میگوید: “تلاش حکومت اقلیم کردستان در چهار ماه گذشته از انقلاب در ایران، برای اسلامیزه کردن جامعه و حمله به آزادیهای مردم کردستان عراق بسیار چشمگیر بوده است” نقل به مضمون.
کمونیستها و خصوصا کمونیستهای عراق و کردستان از چندین دهه قبل در مورد عواقب قدرت گیری گنگسترهای قومپرست در کردستان عراق هشدار می دادند، در مقابل آنها ایستادند، کشته و زخمی دادند، اما سنگینی بار قومپرستی و کردایتی و همچنین اسلام سیاسی آنقدر بود که امروز را بوجود آورد. آمریکا در ۲۰۰۳ به عراق لشکرکشی کرد و از آسمان، قدرت و ثروت را به دامن دستجات اسلامی و قومپرست انداخت. تفنگداران قومپرست در گروههای به اصطلاح اپوزیسیون کردستان ایران، در آستانه لشکرکشی امریکا به عراق وعده “صنعتی شدن و ورود عراق به دروازه تکنولوژی و تمدن و دمکراسی” را در درون فرقه های خودشان تزریق میکردند و در “دانشگاه سلیمانیه” سمینار عبور عراق و کردستان از دروازه “تمدن و تکنولوژی” را سر می دادند. باند گنگستری مهتدی و شخص ایشان یکی از این عوامل بود که می گفت “دیکتاتور و دمکراسی” با اُردنگی از راه میرسد و “باید طرف زور” ایستاد. عراق و کردستان، امروز در میانه راه تبدیل شدن به یک کشورصنعتی منطقه است، صنعت مذهب و ناسیونالیسم کُرد. وضع دمکراسی هم خوب است. عراق به مذاهب و اقوام و قبیله ها تقسیم شده و هر شیخی و آخوندی و رئیس عشیره ای بخشی از دولت را دارد و رئیس عشیره بزرگ در راس حکومت است، دمکراسی دقیقا یعنی همین. چند سال قبل نشریه “اکونومیست” نوشته بود در جمهوری اسلامی هم دمکراسی برقراراست اما دمکراسی اش معیوب است. بهرحال دمکراسی که هست. و هیچ درجه ای از عیوب آن، این پدیده را خارج از دمکراسی نباید قرار دهد.
عراق و کردستان اما، فعلا در چنگال صدها خامنه ای و صدام گیرافتاده است. پمپاژ اسلام و کردایتی، تروریسم و تحمیل فقر و فلاکت و خفقان و استبداد سیاسی و … قرار است ضمانت ماندگاری حکومت گنگسترهای قومی و اسلامی باشد. راهی که در جمهوری اسلامی به پایان خود رسیده است. حکومت کردایتی سالهاست که در کنار جمهوری اسلامی در ایران و ترکیه و عربستان و … است، امروزه دیگر عیان تر از قبل. جلال طالبانی پدر بافل، کارچاق کن میان سپاه پاسداران و قاسملو و حزب دمکرات کردستان ایران بود، بافل طالبانی هم ادامه دهنده راه پدر است.
احزاب قومی اسلامی در کردستان ایران که رژه عنتربازی عاشورا از جلوی اردوگاه انها عبور میکنند و اکنون مراسم “یادبود” قاسم سلیمانی تروریست بیخ گوش شان برگزار میشود، برای حفظ قانون همان دمکراسی، در مقابل دیپلوماسی برادران هم مسلک و هم طبقه ای شان با سپاه پاسداران خفقان گرفته اند و مشغول مصرف “عایدات” هستند و این ذلت و خفت را بهتر از قطع شدن آن جیره ماهیانه ارزیابی میکنند. این حقه بازان لافزن اگر تلویزیون ایران ناسیونال به بازیشان نمیگرفت کسی حتی از وجودشان باخبر نمی شد، اما به زور سمبه جارچی های بازار بورس خبر، “میتوانند” خفقان در مقابل رژه عنتربازی عاشورا و مراسم قاسم سلیمانی تروریست را بیخ گوش گروه شان “زیرفرش” کنند و از رابطه اورگانیک با جامعه بگویند. البته اینها با بخشی از جامعه رابطه اورگانیک دارند، آنهم آنبخش که به ضرب “عایدات” اقلیم حفظ کرده اند.
پژاک و دم خروس عنتر بازی عاشورا
از طرفی دیگر گروه پژاک که قبل از جمهوری اسلامی برای عاشورا اطلاعیه میدهد و مذبوحانه تلاش میکند “شور حسینی را به شعور حسینی تبدیل کند” و در وصف شعار “زن زندگی آزادی” به توهم مربوط شدن به وضعیت سیاسی ایران دچار شد، اطلاعیه داده است که از برگزاری مراسم قاسم سلیمانی تروریست از جانب حکومت اقلیم ناراحت است. موضع پژاک در قبال حکومت اقلیم کردستان، عین موضع “حزب گوران” یا به فارسی تغییر است که شعور مردم کردستان را دست کم گرفته است و میخواهد بند و بست با سپاه پاسداران را زیر فرش کنند و با عده ای متوهم و اپورتونیست سوار موج شوند. پژاک به عنوان جریانی که بر سر استراتژی “نزدیکی بیشتر یا کمتر” با جمهوری اسلامی دچار بحران درونی شد و معمارش “عثمان اوجالان” را قربانی کردند، میخواهند با این بازی مسخره رشته های قوی همکاری و همسویی با رژیم اسلامی و سران سپاه را زیر فرش کنند و چهره ضد رژیم به خود بگیرند. چیزی که امروز با ابتکار حکومت اقلیم می بینیم شناسنامه “ناسیونالیسم کُرد” یا حکومت قومپرستان کردستان است. کاری که بافل طالبانی و حکومت اقلیم می کند با لکنت زبان سید ابراهیم علیزاده در خصوص “مذاکره” با رژیم و آرزوهای خالد عزیزی برای درست کردن حکومت اعدام کُردی و همسویی مهتدی و مصطفی هجری با بخشی از رژیم اسلامی از یک جنس هستند. کردایتیِ خوب و بد نداریم. حکومت اقلیم کردستان با تمام تعفن و فقر و فلاکت اقتصادی و کثافت اسلام و استبداد سیاسی اش ایستگاه نهایی همه شما گروه ها و دستجات قومی و اسلامی در کردستان ایران هم است. بافل طالبانی و حکومت اقلیم رژیمی را حمایت میکنند که بر لبه پرتگاه است و در مقابل انقلابی ایستاده اند که میلیونها انسان استثمار شده و به فقر کشانده شده برای به سرانجام رساندن آن عزم جزم کرده اند. مردم کردستان این خوش رقصی برای رژیم در آستانه سرنگونی را و همچنین این سکوت خفت بار احزاب جیره خوار حکومت اقلیم را فراموش نخواهند کرد