دو مطلب از ناصر بابامیری

به بهانه وصیت زنده یاد مجید رضا رهنورد: انقلاب جشن توده هاست! ✍️عباس گویا

مقالات

مجید رضا رهنورد، کارگر یک میوه فروشی، با شجاعت کم نظیری در آخرین لحظات حیات خود، آگاهانه از ما خواست بدام فرهنگ عزا و ماتم اسلامی، آنهم در وسط یک نبرد خونین با حکومت اسلامی، نیفتیم. افسرده نشویم، شاد باشیم. باید اذعان کرد که هیچ حرف و دلیلی نمی تواند مرحم از دست دادن عزیزترین هایمان باشد، نمیتواند مانع ماتم گرفتن نزدیکان مجید رضا شود اما ما بعنوان یک جامعه نباید به تله افسردگی بیفتیم. برخی، بنظر من عمدتا، عمدا و آگاهانه اصلاح طلبان سابق و جاری، بطور مستمر در حال شایعه پراکنی و دروغ گفتن جهت چوب لای چرخ انقلاب گذاشتن هستند. اینها از زبان سلبریتی هایشان در بوق و کرنا می کنند که «اینروزها حالمان خوب نیست، اصلا حال هیچکس خوب نیست، عزا داریم، در غم و غصه از دست دادن جوانانمان هستیم.» که البته دروغ میگویند. برخی از مردم متاثر از این گفته ها و تحت تاثیر فرهنگ مسلط اسلامی تصور میکنند که باید چنین گفت. مابازای سیاسی چنین روایتی از “حال و هوای ما” فراخوان به راهپیمائی سکوت، سیاه پوشیدن، نماز و عزا خواندن، عزلت نشینی و در نهایت شکست است. اولا اجازه دهید مختصری جواب “از دست دادن جوانان” را به این جماعت بدهیم.

اگر مسئله ی بال دیگر نظام، مرگ جوانان بود، خب چرا هیچگاه قدمی برای کاهش مرگ و میر هزاران نفره جوانان در خیابانها برنداشتند، منظورم در زمان انقلاب نیست، در زمان “عادی” است. عامل مرگ و میر سالانه هزاران هزار جوانان هر دو بالا نظام بوده اند. فقط به یک گوشه ای از این کشتار دسته جمعی سالانه توجه کنید:

«سال ۱۴۰۰ نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر در ایران به دلیل جراحت‌ها و آسیب‌های ناشی از درگیری و نزاع به پزشکی قانونی رجوع کرده‌اند. شمار مراجعه‌کنندگان زن مضروب ناشی از درگیری‌ها هم ۱۹۴ هزار و ۶۵۸ نفر گزارش شده که تقریبا نصف تعداد مراجعه‌کنندگان مرد (۳۹۱ هزار و ۶۲۵ نفر) است» [دویچه وله]

آمار مجروحان و کشته شدگان نزاع های خیابانی — که یکی از تبعات حاکمیت ج اسلامی در ایران است — تا همین شهریور امسال، پیش از اعتراضات به قتل مهسا امینی، سر به فلک میزد. امروز به یمن انقلاب جاری اگر تعداد این نزاعها به صفر نرسیده باشد، به صفر نزدیک شده است. نه تنها نزاعی بین جوانان در کار نیست، که انقلاب نهال دوستی و رفاقت و همکاری بین توده مردم کاشته است. امروز احساس باهم بودن و توان جمع جای ترس تنهائی و ناتوانی فردی را گرفته است، نوعدوستی جای تنفر کور را پر کرده است، توزیع شیرینی و شکلات و لبخند جای پرتاب مشت و لگد و فریادهای عصبی را گرفته است. انقلاب جامعه را شاد کرده است.

دیروز هزاران جوان در خیابانها بر سر هیچ و پوچ جان می باختند. نه کسی نامشان را میدانست و نه علاقه ای داشت سر از گذشته شان درآورد. امروز هر تک نفر ما که به خاک میافتد، نه تنها نام و نشانش را در قلب خود جای می دهیم و به چهار گوشه دنیا مخابره میکنیم که با ولع تمام کنجکاویم که سر از هر گوشه از زندگی شان درآوریم. جوانان جانباخته امروز همان جوانانی هستند که دیروز نیز جان میباختند، با یک تفاوت. دیروز بجای خالی کردن خشم خود بر سر اوباش اسلامی حاکم، آنرا در نزاع های خیابانی بر سر همدیگر خالی میکردند. زنانی که تا دیروز از وحشت آزار خیابانی راه عوض میکردند، امروز اولا با اعتماد بنفس چشم در چشم آزار دهندگان اصلی، اوباش اسلامی، قاطعانه از خود دفاع میکنند، ثانیا خیل جوانان را در کنارشان دارند. این روحیه همدلی، تعاون و همکاری است که باعث نشاط جامعه شده است، انقلاب بواقع جشن توده هاست.

برغم اینکه تک تک رفقای بخاک خفته ما دنیائی بودند که هیچ کس و هیچ چیز جای خالی آنها را پر نمیکند، تلفات انقلاب در مقایسه با تلفات دوران سکون و غیر انقلابی بشدت ناچیز است. خشونت همزاد جمهوری اسلامی است، تلفات ناشی از خشونت اسلامی در دوران “عادی” نجومی است. انقلاب افسار خشونت جمهوری اسلامی را کشید. در اینجا حتی آمار و ارقام قتل و آزار و شکنجه و کشتار مستقیم وحوش اسلامی در دوران “عادی” را منظور نکرده ام بلکه صرفا یکی از تبعات حاکمیت خشونت زای جمهوری اسلامی را زیر ذره بین بردم.

پس بقول زنده یاد مجید رضا رهنورد اجازه ندهیم کسی یا کسانی با ادعای “الان وقت شادی نیست”، مشوق عزا و ماتم باشند. هیچ دلیلی برای بر هم زدن هر مناسبتی که شاد باشد وجود ندارد. کنسرتهای موسیقی را نباید به این دلیل که “جوانان کشته میشوند” تعطیل شوند، این توجهیات پسمانده فرهنگ عقب مانده اسلامی است. اگر قرار باشد واقعه ای را قضاوت کنیم، معیار شادی، کنسرت و موسیقی نیست، معیار سمت و سوی این تجمعات در قبال انقلاب است.

عباس گویا – آذر ۲۹, ۱۴۰۱