روزهای اول بهمن ١٣٨٢ بود که حدود دویست نفر از کارگران معدن خاتون آباد یزد در اعتراض به تعدیل نیروی این معدن دست به اعتراض زدند. این اعتراضات با بی توجهی مسئولین همراه شد و کارگران معترض تصمیم گرفتند که جاده خاتون آباد به شهر بابک را ببندند. اقدامی که با همراهی خانواده های کارگران روبرو شده بود. نیروهای سرکوبگر رژیم در ابتدا یکی از این کارگران را کشتند و تعدادی را زخمی کردند. پس از این درگیری، کارگران معدن به سوی شهر بابک راه افتادند و ساکنین این شهر به حمایت از اعتراض کارگران برخواستند. اینبار رژیم اسلامی و جناح اصلاح طلبش که در قدرت بودند، با هلی کوپتر و از زمین و هوا به کشتار کارگران مبادرت کردند. اقدامی که به کشته شدن ۴ کارگر و یک کودک منجر شد.
بعد از چهارده سال دوباره همان داستان تکرار شد. البته باید اشاره کرد که جمهوری اسلامی در این چهارده سال با تمام توان خود جنبش کارگری را زیر ضربه گرفته است. قصد من از این نوشته، مقایسه دو اتفاقی است که نه تنها ظاهر آنها یکی است، بلکه باطن و هدف آنها یکی است. جمهوری اسلامی هار دوباره به جان کارگران و خانواده های آنها در آق دره افتاد و با وقاحت و وحشیگری کامل که ویژگی رژیم اسلامی است، آنها را شدیدأ کتک زد. این حملات به طبقه کارگر اگرچه تازگی ندارد، اما سوال اصلی این است که چرا جمهوری اسلامی اینگونه با طبقه کارگر برخورد می کند؟
برای یافتن این جواب بهتر است وضعیت کلی جامعه را بررسی کنیم. در ایران، طبق ادعای خود رژیم، نزدیک به ده میلیون بیکار وجود دارد. این ترس واقعی برای رژیم وجود دارد که اگر یک درصد این کارگران بیکار، که هر روز و هر ساعت بر تعدادشان اضافه می شود، علیه جمهوری اسلامی متحدانه اعتراض کنند، جمهوری اسلامی با یک سونامی روبرو خواهد شد. اتفاقی که دیر یا زود خواهد افتاد و جمهوری اسلامی را با تمام جناحهایش به زباله دان تاریخ خواهد سپرد. جمهوری اسلامی به قدرت متحدانه طبقه کارگر آگاه است و به همین دلیل تلاش می کند هر نوع تعرض و اعتراض طبقه کارگر را در نطفه خفه کند.
ویژگی مشترک این دو اتفاق حضور خانواده های کارگران بیکار شده، در کنار آنها بود. زندگی کارگران از زندگی خانواده هایشان جدا نیست و هنگامی که یک کارگر اخراج می شود، یعنی یک خانواده به دامان فقر مطلق فرستاده می شود. وقتی که کارگران اعتراض می کنند، خانواده هایشان نیز در کنار آنهاست و طبیعتا بخشی از جامعه نیز از این اعتراضات حمایت می کند و این به معنای اتحادی است که سرانجام آن سرنگونی رژیم اسلامی است. نکته مهم دیگر در این دو سرکوب، حمایت و همبستگی کارگران شاغل با کارگران بیکار شده است که فلسفه واقعی مبارزه طبقاتی است. اتحاد کارگران شاغل و بیکار و مبارزه متحدانه آنها، ابزاری غیر قابل عبور برای جمهوری اسلامی خواهد بود که مبارزه طبقاتی کارگران را به جلو می برد.
ترس رژیم از این است که این اعتراضات صورت همگانی به خود گیرد. در واقع اگر این اعتراضات و اعتصابات کارگری را در کنار هم بگذاریم به سراسری بودن آنها پی می بریم. سرکوب جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند کارگران و مبارزه طبقاتی آنها را به عقب براند. مسیر واقعی مبارزه کارگران از متشکل شدن و اتحاد کارگران شاغل و بیکار و خانواده های آنها می گذرد. کارگران دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. وقتی که جمهوری اسلامی و رژیم هار سرمایه با استفاده از سرکوب، کارگران را بیکار می کند و در اوج وقاحت به سرکوب آنها و ضرب و شتم خانواده هایشان می پردازد، باید کارگران منتظر چه چیز بمانند؟ حالا که ما کار و زندگی خود را از دست داده ایم، حالا که وقاحت رژیم اسلامی به حدی است که هر نوع اعتراض مسالمت آمیز و حتی شعار “کار، کار، کار” را با باتوم و گلوله جواب می دهد، چرا ما باید اقدام متقابل را در دستور کار قرار ندهیم.
طبقه کارگر در ایران باید به این فرمول واقعی برسد که ما در حال جنگ با جمهوری اسلامی هستیم و در صحنه های مختلف این جنگ طبقاتی باید نه فقط باید از خود دفاع کنیم بلکه موانع پیشروی را از سر راه کنار بزنیم. کارگران تا ابد فقر و گلوله را قبول نخواهند کرد. روزی، ناگزیر، گلوله را با گلوله پاسخ خواهند داد.
۲۲ ژوئن ۲۰۱۷