سنتهای مبارزاتی طبقه کارگر، به بهانه اظهارات اخیر رضا مقدم ✍️ سیاوش دانشور

کارگری

مخاطب این بحث کارگران سوسیالیست و کمونیست و رهبران عملی مبارزات جاری کارگری است. هدف نیز تقویت و انسجام سنت شورائی، تاکید بر اهمیت مجمع عمومی و ارتقای آن به یک جنبش مجمع عمومی بعنوان کلیدی ترین راه پیشروی مبارزات کارگری در شرایط حاضر است. هر زمان کارگران با اتکا به مجمع عمومی در مراکز صنعتی اعتصابات بزرگ سازماندهی میکنند و متحدانه به میدان می آیند، “نگرانی”ها و حساسیت عده‌ای از موضع سندیکا و نیاز به “تشکل پایدار” عود میکند. گوئی با اتکای بیشتر کارگران در مبارزاتشان به مجمع عمومی موجودیت شان را در خطر می بینند، شروع میکنند به سنگ اندازی و نسخه پیچی در مورد سیاستهائی که در دنیای واقعی محلی از اِعراب ندارند و بن بست آنها در تجربه عملی به اثبات رسیده است. این بحثها، علیرغم غیر صمیمانه بودنش، این خاصیت را دارد که تفاوت سنتهای مبارزاتی را شفاف‌تر میکند. به این معنا باید از چنین بحثهائی استقبال کرد، هر مورد را جای خودش گذاشت، به سوالات و مسائل گرهی جواب داد، درعین حال اجازه نداد تعدادی غیر‌مسئول به روند رو به رشد اعتراضات کارگری بدلیل منافع حقیر فرقه ای خود لطمه بزنند.
در مورد بحث اخیر آقای رضا مقدم در باره؛ “جایگاه و نقش مجمع عمومی، محافل کارگری و رهبران عملی”، بحث ایشان از نظر تاریخی و سندیت فاکتها و ادعاها و دو قطبی‌های من درآوردی مطلقاً فاقد اهمیت سیاسی و پراتیکی است. آنچه وی میگوید در شکل پخته تری قبلتر توسط عناصر و فعالین سندیکالیست و همینطور بخشهائی از فعالین چپ از سال ٩٧ به بعد گفته شده و دستکم از آخرین اعتصابات بزرگ و پیروزمند هفت تپه که به خلع‌ید از اسدبیگی‌ها منجر شد، مکرراً مطرح شده و جواب گرفته‌اند. هر بار کارگران مراکز صنعتی با سنت کار شورائی و اتکا به مجمع عمومی بمصاف کارفرمایان رفته‌اند، بموازات و در متن این مبارزات و اعتصابات کارگری، ادعاهای مشابه در سطوح مختلف بصورت کتبی و شفاهی تکرار شده است. رضا مقدم از این نظر حرف جدیدی ندارد و همان ادعای “مجمع عمومی تشکل نیست”، “تشکیلات نداریم” و “تشکل پایدار” باید درست کنیم را اینبار بعد از اعتصاب قدرتمند کارگران گروه ملی فولاد اهواز تکرار میکند. البته مسائل بیشتری هم میگوید که بقول خودشان “اخلاقی نیست” و مبتنی بر یک تحریف آشکار و آگاهانه است که در این یادداشت به مواردی از آنها اشاره‌ای می‌کنیم. پاسخ به برخی ادعاهای وی، نه جدلی با ایشان که گویا بحث جدید و کمک کننده‌ای برای جنبش کارگری طرح کردند، بلکه پاسخی مجدد به همه کسانی است که مثل وی می اندیشند و دستجمعی این سخنان را تکرار کرده‌اند. تا به ادعاهای رضا مقدم برمیگردد، ایشان حقایقی را تحریف و وارونه و در مواردی هایجک می‌کنند. اشاره تیترواری به برخی ادعاهای وی هم ضروری است.
سنت مبارزاتی شورائی طبقه کارگر
طبقه کارگر یک موجودیت اجتماعی و یک طبقه اصلی و مهم جامعه سرمایه‌داری است. سنت مبارزاتی شورائی و عمل مستقیم کارگری، همواره در کنار سنت رفرمیستی و تریدیونیونیستی در جنبش کارگری وجود داشته است. این سنت قدیمی است و لااقل از کمون پاریس تا انقلاب اکتبر و مبارزات کارگران کشورهای اروپا حتی در متن تسلط سنت اتحادیه ای وجود داشته است. بعد از سه انترناسیونال کارگری و قیام ها و انقلاب ها در دو قرن گذشته و اعتراضات و اعتصابات برجسته و مهم کارگری در چهارگوشه جهان، انتقاد ضد کاپیتالیستی و سوسیالیستی در درون طبقه کارگر و سنتهای رادیکال مبارزاتی این طبقه در اقصی نقاط جهان گسترش یافته و به یک داده جنبش بین المللی کارگری بدل شده است. اینکه این سنت مبارزاتی در هر کشور کدام چهارچوب و دامنه را بخود گرفته است، تابعی از فاکتورهای وسیع‌تری در سیاست و شرایط مشخص بوده است. حتی بیرون جنبش کارگری، اتکا به عمل رادیکال و ضد قدرت حاکم، بمثابه “عمل مستقیم توده‌ای” قالبی مشابه داشته و خود را در تقابل با سنتهای محافظه‌ کار، قانونگرا، دولتی و رفرمیستی بیان کرده است.
تاکید این نکته مهم است که گرایشات اجتماعی و سنت‌های مبارزاتی مقدم بر احزاب سیاسی‌اند. این گرایشات اجتماعی و سنتهای مبارزاتی، در جامعه و در سیر حرکت و کشمکش طبقات اصلی ماحصل سیاسی خود را ببار می‌آورند. این گرایشات و تمایلات عمومی‌تر، تاریخاً منشأ بلند کردن پرچمها برای تحقق اهدافی میشوند که بخشهای مختلف مردم در ابعاد وسیع حول آنها به میدان آمدند و تحول سیاسی در هر دوره و در هر سطحی به اعتبار آنها شکل گرفته و به فرجام رسیده است. احزاب سیاسی، احزابی که در اقتصاد‌‌ سیاسی یک جامعه سرمایه‌داری ریشه دارند، احزابی اجتماعی‌اند و محصول این سنتهای سیاسی و مبارزاتی‌اند. اینطور نیست که جنبشی “خودبخودی” و فاقد سنت و فاقد آگاهی از هستی اجتماعی و توده‌‌ وار داریم و مثلاً اینجا جنبش کارگری و سپس “ایده” یا ایده‌هائی از بیرون رفتند و خود را با آنها دمساز کرده و یا روی آن تاثیر گذاشته اند. مسئله کاملا برعکس است. این گرایشات و سنتهای مبارزاتی طبقات اجتماعی خصلت کشوری ندارند، از فرهنگ ویژه “ملی” برنخاسته‌اند، تاریخی تر و جهانی ترند، در هر کشور تنها میتواند بنا به مجموعه شرایط اشکال بروز آنها متفاوت باشد. مضافاً اینکه طبقات اجتماعی عموماً و طبقه کارگر خصوصاً، از مبارزات و انقلابات در هر کشور و تجارب آن تاثیرات پایدار گرفته‌اند. بعنوان مثال انقلاب بلشویکی در دنیا جهتی را تعیین کرد، در ایران که هنوز با سرمایه‌داری شدن فاصله داشت، حزب کمونیست اولیه سلطانزاده را داریم، حزبی که ادامه بلشویسم است و در محدودیتهای تاریخی ایران در چهارچوبی برای مدتی کار کرد. در کشورهای استبدادی با حکومتهای پلیسی و دیکتاتوری های خشن و نظامی، که هر نوع تشکل و تحزب ممنوع است و با مشت آهنین روبرو میشود، گرایشات اجتماعی و سنتهای مبارزاتی محو نمیشوند بلکه شکل بروز و امکان ابراز وجودشان تغییر میکند و یا برای دوره ای محدود و منزوی میشوند.
تا به بحث سنت شورائی برمیگردد، در ایران نیز این سنت متاثر از تاریخ جهانی و مشخصاً انقلاب اکتبر و جنبش شورائی کارگری است. نه فقط تاثیرات جهانی بلکه و از جمله کارگران مهاجری که در صنایع نفت باکو کار میکردند با خود این سنتها را منتقل کردند و در مبارزاتشان بکار بردند. تعلق به سنت مبارزاتی شورائی یک‌ وجه مشخصه سوسیالیسم رادیکال و ضد کاپیتالیستی است. این سنت به سوسیالیسم کارگری هم محدود نمیشود. آنارشیسم بعنوان مثال همواره از سنت شورائی دفاع کرده و یک رگه در درون جنبش شورائی بوده است. بسیاری از کارگران پیشرو، که ضرورتاً سوسیالیست هم نبودند، در مبارزات کارگری به سنت شورائی تأسی کردند. رضا مقدم تشکیل مجمع عمومی و سوخت و ساز درون طبقه کارگر ایران را اینطور توضیح میدهد که گویا چون در ایران کارگر “تشکیلات نداشته” به این روشها متوسل شده و گویا این سبک کار و سوخت ساز درون طبقه ویژه ایران است و مثلاً در لبنان و جاهای دیگر وجود نداشته است! این تصویر خیلی ابتر و نادرست و شبه ملی از مکانیسم‌های ابراز وجود طبقه کارگر بعنوان یک طبقه جهانی در یک کشور معین است.
وی حتی تقابل گرایشات اجتماعی و سنتهای مبارزاتی در درون طبقه کارگر اروپا را آگاهانه نادیده میگیرد. میگوئید: “در اروپا تا حدی راه و رسم تشکیلات داشتن را کارگرها یاد گرفته بودند اما در ایران “ما” تشکیلات نداشتیم”. در همان اروپا نیز تقابل سنتها در دوره های مختلف بسیار عیان بوده است. در انگلستان بعنوان مثال جنبش شاپ استیواردها از درون اتحادیه تی یو سی مثل کمیته کارخانه عمل میکرد و در موارد زیادی در تقابل با سنت رسمی اتحادیه ظاهر میشدند. مبارزات اتحادیه معدنچیان یک مثال مهم دیگر است که اساساً در سنت اتحادیه‌ای نمی‌گنجد. در فرانسه در صنایع مختلفی از فیات و نفت و بندر مارسی تا جاهای دیگر کارگران بکرات سیاستی مخالف سیاست رسمی ث. ژ. ت را داشتند و هنوز دارند. در کانادا و آمریکا که سازمانهای سراسری اتحادیه ای راست ‌تر بودند، از درون همان اتحادیه‌ها جنبش از پائین و تاکتیک اشغال کارخانه دوره ای وسیعا وجود داشت. در ایتالیا یک تقابل دائمی بین سنت رسمی اتحادیه‌ای با حرکتی که ملهم از جنبش شورائی تورین و دو سال سرخ ایتالیا بود برای مدتها دوام آورد. در اسپانیا عمدتاً سنت آنارشیستی و بدرجه کمتری سوسیالیستی به تناوب زندگی را به کارفرمایان و سران بورکرات اتحادیه تنگ کرده بودند. در کشورهای آمریکای لاتین برخلاف تسلط جنبش چریکی به سیاست در یکدوره معین، در جنبش کارگری حرکتهای متعددی از کنترل کارگری تا اعتصابات و تظاهراتهای بیرون سنت رسمی همواره وجود داشته است. در کشورهای خاورمیانه که شما مثال لبنان را میزنید، از جمله در اختناق نظامی مصر و عراق و ترکیه، کارگران بنادر و صنعت نفت و معادن در اعتراضاتشان به سنت عمل مستقیم و شورائی متکی شدند. این ادعا که چون در ایران تشکیلات نداشتیم، یعنی اتحادیه نداشتیم، راه و رسم ویژه ای شکل گرفته و گویا خصلت کشوری دارد، استدلال بسیار ضعیفی برای رد کردن سنت مبارزاتی شورائی و اشکال بروز آن بمثابه یک سنت جهانی در درون طبقه کارگر ایران است. استدلالی که یک دانشجوی تازه وارد به سیاست را هم قانع نمیکند.
در مورد سندیکا و شورا
رضا مقدم در بحثش بازهم مثل دیگرانی که زودتر از وی این سخنان را تکرار کرده اند، سعی میکند با کاریکاتور کردن و تحریف نظرات ما یک نوع تقابل کاذب ایجاد کند و تصویر غیر‌مسئولانه‌ای از برخورد و سیاست ما در مورد سندیکا بدهد. میگوید: “این نظراتی که اینها در مورد سندیکا میدهند اصلا ربطی به سندیکاهائی که ما در مورد آنها توی کتابها خواندیم ندارد”. میگوید: “در ایران سندیکائی وجود نداشته تا سندیکالیستی داشته باشیم”. میگوید: تمام چیزائی که اینا در مورد سندیکا و سندیکالیسم یک عده ای میگن اینا ربطی به ما نداره، اصلا در جنبش ما نبوده، ما سندیکا نداشتیم!
اولاً، بحث ما در قطعنامه در باره شورا و سندیکا نوشته منصور حکمت که در حزب کمونیست ایران خود شما هم به آن رأی دادید، روشن است و هیچ مخالفتی با تشکیل سازمان کارگری مستقل از دولت و در اینجا سندیکا در آن وجود ندارد. این قطعنامه سند حزب ما هم هست. ثانیاً، تاکید مکرر شده که برخورد ما به سندیکا در اروپا و آمریکا با ایران که اساساً ایجاد هر نوع تشکل کارگری مستقل از دولت ممنوع است، فرق دارد. گفته شده که ما “هیچ دو خشتی که کارگران روی هم میگذارند را برهم نمیزنیم”. تاکید شده اگر کارگران سندیکائی تشکیل دادند از آن حمایت میکنیم و در عین حال گفته شده که سیاست ما تشکیل شورا و تقویت سنت شورائی است و برای آن تلاش میکنیم. ثالثاً، ما قویاً از تشکیل سندیکای هفت‌تپه و سندیکای واحد و فعالینش صمیمانه و مسئولانه دفاع کردیم. حتی نقد مواضع امثال اسانلو که در زندان بحث شرکت در انتخابات رژیم را داشت، تا وقتی در زندان بود، منتشر نکردیم. رابعاً، نمیدانم شما چه چیزی در کدام کتاب در مورد اتحادیه خواندید، اما این بحث شما در باره سندیکا بسیار سطحی است. سندیکالیسم بعنوان خط مشی معین جزئی از سوسیال دمکراسی و سیاستهای آن در کشورهای غربی و بخشی از نگرش و خط سیاسی گرایش ناسیونال رفرمیسم در ایران است که حزب توده سنتاً آنرا نمایندگی کرده است. خامساً، “جنبش شما” اگر منظورت همین ناسیونال رفرمیسم است که قطعاً ما ربطی به آن نداریم و اگر منظورت “جنبش طبقه کارگر” بطور کلی است، شوخی است که شما بعنوان یک سازمان چند نفره خود را معادل این جنبش عظیم و گرایشات آن بدانید، فکر نمیکنم در خلوت خودتان هم چنین ادعائی را جدّی بگیرید.
و بالاخره در ایران سنت سندیکائی سترون است اما وجود دارد. این حرف که “در ایران سندیکا نداشتیم پس سندیکالیستی هم نداریم” درست مانند ادعای “سوخت ساز درون طبقه کارگر ویژه ایران” بی پایه است. هستند کسان و جریاناتی که خود را سندیکالیست میدانند و تلاش کردند سندیکاهای قدیم را از جمله در دوره و فضای بعد از دو خرداد احیا کنند. اینکه در ایران سندیکا نگرفته است تنها عاملش سرکوب نیست، سرکوب یک دلیل مهم است که البته تنها شامل سندیکا نمیشود، دلیل مهمترش اینست که سندیکا لخت و عور بدون یک ساختار سیاسی و اقتصادی جامع‌تر با خط‌ مشی معین بخشی از بورژوازی ایران نمیتواند شکل بگیرد.
روش های بدیع
رضا مقدم میگوید: ” تیتر اینست که مجمع عمومی تشکل است یا نیست؟ یعنی مخالفت و موافقت با مجمع عمومی. یعنی اگر کارگرها جایی مجمع عمومی تشکیل بدهند، یعنی اون حزب سیاسی معین نفوذ دارن و اگر ندهند این نیست”.
آیا آقای مقدم نگران اینست که سیاست حزب معینی میان کارگران نفود داشته باشد؟ یا میخواهد بگوید نخیر این حزب معین نفوذ ندارد؟ آیا قصدش اینست که از طرفی با این بسته بندی زبانی هر تشکیل مجمع عمومی توسط کارگران را غیر مستقیم به “اون حزب معین” ربط دهد و از طرف دیگر کارگرانی را که زیر فشار امنیتی اند از “اون حزب معین” بترساند تا از مجمع عمومی دست بکشند؟ آیا رضا مقدم و امثال وی که این بحث را به طرق مختلف در اینجا و آنجا می‌غلطانند، از تشکیل مجمع عمومی و تقویت سنت شورائی در میان کارگران ناراحت اند و به آن آلرژی دارند؟
یا میگوید: “کما اینکه سر ماجرای فولاد دوباره این ماجرا راه افتاده. چون فولادی ها مجمع گذاشتند و یک عده ای را انتخاب کردند که کارشون پیش ببرن، اینا میگن این سیاست حزب ماست و عده ای مخالفند و اینا ضرر به ما میزنن”! تاکید از من است.
آیا آن “حزب معین” تاکنون جائی چنین نظری داده که ایشان را به صرافت این اظهارات انداخته است؟ آخر شما چه “سوسیالیستی” هستید که دفاع پرشور ما از مجمع عمومی و سنت شورائی به ضرر شماست؟ اگر آن حزب معین غیرمسئول نبوده و تمام قد از هر اعتراض کارگری حمایت صمیمانه کرده و نظراتش را روشن و مکتوب گفته است، ایشان چرا اینکار را میکنند و دقیقاً چه هدفی را دنبال میکنند؟ وانگهی مگر همفکران شما نبودند که طی بیانیه ای در دفاع از اعتصاب فولاد توصیه کردید که سندیکا بسازید؟ چرا نگفتید مجمع عمومی را منظم کنید و شورای کارخانه را ایجاد کنید؟ این را باید بحساب “مخالفت‌ با مجمع عمومی” بگذاریم یا یک لغزش فرویدی! چرا خروجی بحث تشکل کارگری برای شما همواره سندیکا است؟ مخالفت مگر شاخ و دم دارد، چرا هر وقتی کارگران مجمع عمومی تشکیل میدهد امثال ایشان سر و کله‌اش پیدا میشود که “مجمع عمومی تشکل نیست”! چرا وسط اعتصاب و حین اعتصابی که به سنت شورائی متکی است طی بیانیه و اظهارات کتبی و شفاهی تجویز سندیکا سازی میکنند؟ چرا نمیروید دستجمعی یک سندیکا لااقل در یک کارگاه تشکیل بدهید؟ چرا دو دهه است که قرار است به “ایجاد تشکل کارگری کمک کنید”، نه فقط نتوانسته اید تشکل محدودی بسازید بلکه وارد هر نهاد محدود فعالین در داخل و خارج شدید آنرا دچار انشقاق کردید؟ سیاهه عملکرد شما را بکرات اعضای همین نهادها گفته اند و نوشته‌اند. شما لازم نیست بروید “سندیکای انقلابی” یا سندیکا با “مواضع خوب سیاسی” تشکیل بدهید، اینها پیشکش! بروید یک سندیکای واقعی در محل کار برای تحقق دستمزد معوقه و خواستهای اقتصادی و روز کارگران تشکیل دهید و کارگران را برای تحقق آنها به اعتراض و اعتصاب بکشانید تا ما آنرا روی سرمان بگذاریم. چرا نمیتوانید و چرا وقتی که کارگر به سنت دیگری متکی میشود واکنش نشان میدهید که “مجمع عمومی تشکل نیست”! از سوئی میگوئید “مجمع عمومی برای کارگر بدیهی است” و از سوی دیگر تشکل در قاموس شما بجز سندیکا معنی دیگری ندارد. فرض کنیم شما خیلی سوسیالیست، تفاوت این حرفهای شما با فلان باصطلاح فعال کارگری اکثریتی که با همین حرارت از تشکیل سندیکا حرف میزند و علیه مجمع عمومی صفحه ها سیاه میکند چیست؟
مجمع عمومی، محافل کارگری و رهبران عملی
رضا مقدم میگوید مجمع عمومی برای کارگرها “امری بدیهی” بود و هر جا جمع میشدند و تصمیم میگرفتند، “ایده کسی نبود”. نخیر اینطور نیست، راست نمیگوئید. سنت شورائی در ایران توسط گرایش رادیکال و کارگران کمونیست بویژه در دوره انقلابی همه جا سربرآورد. رفقای زیادی در صنایع مختلف یا در شوراها بودند یا نماینده منتخب شورا بودند. این سنت نه آنطور که رضا مقدم میگوید؛ “چون ما تشکیلات نداشتیم به روش خاصی در ایران کارگران عمل کردند”، بلکه سنتی جهانی و مقدم بر احزاب سیاسی بود که در ایران هم ریشه دار بود. اما اینجا یک واقعیت هست که شما با عبارت “مجمع عمومی امری بدیهی بود” و “ایده کسی نبود” آگاهانه از روی آن می پرید. شوراها در ایران و بویژه در صنعت نفت اساسا کمیته های کارخانه بودند که بعداً شورا شدند. در جنبش کارگری جهانی همواره عمل اعتراضی و پراتیک مبارزاتی کارگر جمعبندی میشود و بیان تئوریک میگیرد. کسی که در ایران این موضوع را برای اولین بار طرح و فرموله کرد منصور حکمت بود. تمام این مباحث به قلم منصور حکمت است. توضیح سوخت و ساز درون طبقه، تشریح محافل و شبکه‌های کارگری، بحث مجمع عمومی و جنبش مجمع عمومی، شوراها و ساختار آن، بحث مهم آژیتاتورهای کارگری و رهبران عملی، عضویت کارگری در حزب، سیاست سازماندهی ما در میان کارگران، نقد سیاست و عملکرد و نگرش چپ پوپولیست و ناسیونالیست در قبال جنبش کارگری و … همه به منصور حکمت تعلق دارد.
شما میگوید: “وقتی ما در جلسات حزب کمونیست ایران اینها را تشریح میکردیم میخواستیم به سوسیالیستها بگیم اگر میخواهند تاثیری در جنبش کارگری بگذارند باید سوخت و ساز آن را بشناسند”. این “ما” کسی جز منصور حکمت نبود. شما حتی یک مطلب اورژینال در مورد مجمع عمومی و سوخت و ساز درون طبقه کارگر و رهبران عملی و محافل کارگری ننوشته اید. اگر هست و یا جائی شفاهی در آنزمان گفته اید و گویا ما خبر نداریم، نشان دهید که همه ببینند. این چه روش غیر امانت‌دارانه ای است که به “اتحاد مبارزانی”ها با آن بیان که گویا سوالاتشان را از شما می پرسیدند و از دنیا بی خبر بودند حرف میزنید، نویسنده و تحلیلگر مهمترین اسناد جنبش کمونیستی طبقه کارگر را لاک میزنید و خودتان را در تخت “ما”ی طبقه کارگر و “ما”ی جنبش کارگری میگذارید!؟ شما دو سه مقاله در کلیات در باره شوراهای اسلامی کار آنهم بعد از جدلهای تند در دفتر سیاسی حزب نوشته اید، خودتان نه فقط از مجمع عمومی “بدیهی” سخنی نمی گفتید بلکه میخواستید فعالین حزب در داخل وارد شورای اسلامی شوند. در بحث کار علنی و قانونی و سمینارهائی که نوار آنها هست، موضع شما روشن است. چرا تاریخ مکتوب و مستند را وارونه میکنید؟
در این بحث اخیر تنها یکمورد را درست و آنهم ناقص اشاره میکنید و آن تفاوت کارگر پیشرو و آگاه و سوسیالیست با “رهبر عملی و آژیتاتور کارگری” است و بدرست بر جایگاه مهم رهبران عملی و بانفوذ در میان کارگران اشاره کردید، که آنهم تماما بحث منصور حکمت است. در این مورد هم شما حتی یک صفحه مطلب در آندوره ندارید، بگذریم که به همین حرف ناقص خودتان هم وفادار نیستید و در مقابل رهبران عملی کارگران، “فعالین کارگری” را علم میکنید که هیچ ربطی به این رهبران عملی ندارند. آنوقت کسی که این بحثها را فرموله کرده و براین اساس در همان زمان اقدامات مهمی در جنبش کارگری صورت گرفته را قلم میگیرید و خودتان را نماد “ما” بمثابه “جنبش طبقه کارگر” در مقابل همان آدمها که گویا بیرون جنبش طبقه کارگر بودند میگذارید! بعد از “اخلاق سیاسی” هم دم میزنید. کوتاه بیائید آقای مقدم!
“مجمع عمومی تشکیلات نیست”
تمام این صغری و کبری و تحریفات برای رضا مقدم اینست که بگوید “مجمع عمومی تشکل نیست”. میگوید: “همه نهادها از شورای اسلامی تا هر نهادی مجمع عمومی بالاترین ارگانش است”. بحث مجمع عمومی که فقط بحث “بالاترین ارگان” نیست، این یک مکانیسم و یک وجه مجمع عمومی است نه تمام آن. آن مجمع عمومی‌های یک سال و دو سال و چند سال یکبار، شکل کنفرانس را برای آن تشکلها دارند و نه مجمع عمومی بعنوان نهاد تصمیم گیرنده در مسائل روزمره کارگر در سطوح مختلف در یک شورای کارگری. هر گردی گردو نیست، آیا شما تفاوت این دو را نمیدانید؟
مجمع عمومی رکن اساسی هر شورای کارگری است. مجمع عمومی دائر یعنی شورا و شورا یعنی مجمع عمومی منظم. شورا را که بعنوان “تشکیلات” و “تشکل پایدار” قبول دارید. اینکه در ایران نه سندیکا و نه شورا اجازه تشکیل ندارد، اینکه حتی در صنایع بزرگ هم برای دوره طولانی تشکیل شورای اسلامی هم مجاز نبود، دلیل روشنی است که چرا کارگران مجامع عمومی شان را هنوز بمثابه شورای کارخانه اعلام نمیکنند. چون فوراً میزنندش. به همین دلیل است که بحث “تشکل پایدار” یک حرف بی‌پایه در شرایط مشخصی است که خود گویندگانش نمیتوانند یک نمونه‌اش را نشان بدهند. مگر اینکه جمع محدود چند نفر فعال سیاسی بیرون محیط کار و بی‌تاثیر در مبارزات جاری کارگری را با تیتر “فعال کارگری”، “تشکل کارگری” بنامید و خودتان را با آن سرگرم کنید.
آیا شماها که این استدلال را دارید از خود نمی‌پرسید که چطور کارگران ذوب آهن اصفهان یا فولاد اهواز یا هفت تپه میتوانند هزاران کارگر را در چشم بهم زدنی بخط کنند و متحد بمیدان بیاورند؟ از خود نمی‌پرسید چطور اینها موفق میشوند که بدون اینکه رسمیت قانونی داشته باشند یا خود را به دولت و کارفرما تحمیل کرده باشند، طرف مذاکره با انواع جانوران دولتی و کارفرمایان و نهادهای حکومتی شوند؟ حتی یک لحظه فکر نمیکنید که این کارگران چطور یک مبارزه گسترده و هماهنگ و سازماندهی شده را میتوانند “خودبخودی” پیش ببرند؟ این دانشمندانی که در عمرشان رهبر یک حرکت کارگری صد نفره نبودند چطور بخود اجازه میدهند که صالح‌ترین و تواناترین رهبران عملی را نصیحت کنند که بروید “تشکل پایدار” بسازید؟
مگر تشکیلات و تشکل چیست؟ قرار است از الف تا ی تشکل یکباره توسط جمهوری اسلامی برسمیت شناخته شود یا تحمیل شود و دفترش در خیابان فلان باشد و اسامی رهبرانشان همه مثل کابینه معلوم باشد تا بشود اسمش را تشکیلات و “تشکل پایدار” گذاشت؟ اگر اینست چرا سندیکاهائی براین اساس لااقل در چند کارگاه کوچک نمیتوانید بسازید و یا برای ایجاد آن کمک کنید؟ اگر حکومت سندیکا را میزند خب شورا را هم میزند، صندوق اعتصاب را هم میزند، همه چیز را میزند، آیا درک این برای شما “فعالین کارگری” و ژنرالهای بدون ارتش سخت است؟ نخیر، آقای مقدم، کارگران فعال و باتجربه ای که قابلیت‌های بالائی از خود نشان داده اند، میدانند چطور سرشان را بالای آب نگاهدارند. در بسیاری از شرکتها مجمع عمومی در سطوح مختلف از قسمت و بخش و فعالین تا توده کارگران برگزار میشود. این اعتصابات گسترده و رو‌به‌رشد از آسمان “نازل” نمیشوند، صاحب دارند، رهبران واقعی دارند. تشکل قرار بود کارگران را حول منافع آنی و آتی شان در مقابل سرمایه داران و کارفرمایان متحد کند. تشکل قرار بود کارگران را متحدانه برای منافع واحد روزشان بمیدان بکشد. تشکل قرار بود وقتی کارفرما منافع کارگر را پایمال میکند کارخانه را به اعتصاب بکشد. تشکل قرار بود کارگر را در متن مبارزه متحد و آگاه‌تر به منافع خود کند و متحدتر بیرون بیاورد. مجمع عمومی همه اینکارها را میکند. مجمع عمومی در شرکتهائی منظم‌تر و به تناوب تشکیل میشود و شکل یک شورای واقعی را دارد. مجمع عمومی رکن پایه و موتور محرکه شورای کارگری است، تنها “بالاترین ارگان تصمیم‌گیری” نیست. این بالاترین ارگان از جمله برای وقتی است که نماینده زیر فشار نرود، نگذارند توسط کارفرمایان مرعوب شود، نگذارند تطمیع شود، ماندات معینی دارد، اگر هم زیر فشار رفت بگوید باید از کارگران بپرسم و هرچه آنها بگویند من قبول میکنم. این مجمع عمومی بمثابه بالاترین ارگان در حین اعتصاب و اعتراض نمایندگان کارگری را حفظ میکند. لازم نیست سیاه یا سفید ببینیم و با گفتن “مجمع عمومی بدیهی است” و “مجمع عمومی تشکل نیست” خود را بی وظیفه کنیم. شما اگر سوسیالیست باشید و به سنت شورائی طبقه کارگر تعلق داشته باشید، لااقل چند درصد دفاعی که از سندیکا میکنید از مجمع عمومی میکردید و برای پیشرفت آن کاری در دستورتان میگذاشتید. اما متاسفانه توی سر مجمع زدن و این نوع اظهارات، اول و آخر سنتی است که خیرش به جنبش کارگری نمیرسد و همان تلاش کارگران را نیز میخواهد تخریب کند. برخلاف اظهارات آروگانت و بی پایه شما این مسائل برای ما “موضع” و “مقوله” نیست، خط سیاسی و سنت مبارزاتی است که به آن تعلق داریم و به آن افتخار میکنیم.
“اتحاد مبارزانی ها”
رضا مقدم جائی در بحثش میگوید؛ “اتحاد مبارزاتی‌ها بیشتر سوال داشتند تا جواب، میخواستند با طبقه کار کنند و بیرون جنبش کارگری بودند”. از “ایده” سوسیالیسم که بیرون جنبش است و قرار است “وارد جنبش شود” سخن میگوید. او سوسیالیسم و کمونیسم را نه بعنوان یک حرکت زنده درون جنبش کارگری بلکه “ایده”ای میداند که میخواهد با جنبش کارگری کار کند. البته خود وی هوادار و عضو همین اتحاد مبارزان میشود. این تعبیر از اتحاد مبارزان کمونیست مملو از بی‌انصافی است. هر که نداند، رضا مقدم حتما میداند که آن زمان اتحاد مبارزان کمونیست سوالاتش کلان و چند جانبه بود. با جنبشی روبرو بود که تا مغز استخوان پوپولیست و خلقی و ملی بود و بخش مهمی از آن به اسلام و جنبش اسلامی تأسی میکرد. اتحاد مبارزان کمونیست این جنبش را مارکسیست نمیدانست و برای بکرسی نشاندن مارکسیسم بعنوان پرچم فکری و سیاسی و انتقاد کارگری به نظم کاپیتالیستی و گذاشتنش روی نقشه سیاست ایران خدمات ارزشمندی کرد که فقط مغرضین سیاسی و فرقه‌های شکست خورده میتوانند آنرا انکار کنند. رضا مقدم تصویری میدهد که گویا وی خبره و اساس جنبش کارگری بوده و بقیه سوالاتشان را از وی می پرسیدند! ایشان نه در سازمان اتحاد مبارزان کمونیست و نه در حزب کمونیست ایران برای این ادعا کارنامه‌ای ندارد. اینکه شخصاً کجای جنبش کارگری بود و چه موقعیتی داشت میگذرم.
صنفی- سیاسی
رضا مقدم با تفاوتی که بین سندیکاهای دوره حزب توده بمثابه اصناف و تشکل های کارگری بعد از اصلاحات ارضی و بقول او “انقلاب شاه و ملت” قائل میشود و یا سندیکاهای دوره انقلاب که برای تقابل با شوراهای کارگری ایجاد شدند، میگوید: اگر کسی در مورد سندیکا میخواهد حرف بزند باید به دو سندیکای هفت تپه و واحد بپردازد که صنفی نیستند. میگوید: “یادش نمی آید آگاهانه از خواستهای صنفی حرف زده باشد”. اگر کمی بیشتر فکر کند یادش می آید که در بحثهای دوره حزب کمونیست ایران حتی میخواست برای تحقق همین “خواستهای صنفی” فعالین حزب درون شورای اسلامی بروند. اما بحث “مبارزه صنفی” برای “خواستهای صنفی” و یا تعبیر از جنبش کارگری بعنوان “جنبش خودبخودی”، در میان تحلیل ها و اظهارنظرهای چپ بدرجات مختلف موج میزند. دیدگاهی که خود را قطب و منشأ “آگاهی” و جنبش کارگری را “جنبش خودبخودی” تلقی میکند. مبارزات اقتصادی و جاری طبقه را نه بعنوان جزئی لاینفک از موجودیت طبقه کارگر بلکه “مبارزه صنفی” میداند که هنوز به مبارزه سیاسی ارتقا نیافته است. ما این نوع دو قطبی‌های کاذب را نشان بیخبری گویندگانش از مکانیسم مبارزه کارگری در یک جامعه اختناق زده میدانیم. مبارزه اقتصادی کارگر در کشوری مانند ایران عمیقاً سیاسی است چون کارگر بلافاصله سر و کارش با دولت و پلیس ضد شورش و اطلاعات و زندان می‌افتد. کارگران طی همین سالها از هفت تپه تا فولاد و اخیرا بازنشستگان شعارهای باصطلاح سیاسی هم داده اند و در سیاست روز و مسائل جامعه مانند؛ محدودیت اینترنت، رای نمیدیم، علیه فساد و اختلاس، برای سلامت و واکسیناسیون عمومی و رایگان، برای آموزش رایگان، در دفاع از حقوق برابر زن و مرد، علیه نژادپرستی و غیره دخالت کرده اند. بحث اینست که تصویر این چپ از کارگر تصویری کلیشه ای و بی ربط به مبارزه طبقه کارگر است و عمدتاً تلاش دارد ذهنیت یک فعال سیاسی را به یک جنبش واقعی تحمیل کند.
“خوابیدن در باد سرکوب رژیم”
رضا مقدم در پایان اظهاراتش حرف درشت و نامربوطی زده است. وی بعد از سخنرانی در مورد “موضع و مقوله”، از سر بی‌حرفی خودش به “موضع” دو سندیکای هفت تپه و واحد پناه میبرد که ثابت کند اینها “صنفی” نیستند و مثلا مخالف مجازات اعدام اند و یا طرفدار آموزش رایگان اند. سپس میگوید: “منتها اینا میخوابند در باد سرکوب جمهوری اسلامی علیه سندیکاها و بعد مسائلشون را مطرح می کنند. این از نظر اخلاقی درست نیست. … اینکه بگن سندیکا وجود خارجی نداره این جمهوری اسلامی داره میزنه این میگه وجود خارجی نداره یک استفاده سیاسی میکنه از سرکوب جمهوری اسلامی بنفع خودش. این اخلاقی نیست. ربطی به جنبش ما نداره. ربطی به طبقه ما نداره. این اصلا اخلاقی نیست. ما اینجوری نیستیم”!!!
آقای مقدم شکسته نفسی نفرمائید! “اخلاق” البته تابع منفعت طبقاتی است چه برای بورژوازی و چه برای فرقه‌های مهجور سیاسی که منافع خرد را دنبال میکنند. آیا به همین سیاق میتوان به شماها گفت “در باد جمهوری اسلامی میخوابید چون شورا را سرکوب میکند و شما میگوئید “مجمع عمومی تشکل نیست”؟ اما پرنسیپ به ما اجازه نمیدهد اینگونه با هر مخالفی که به هر حال خود را چپی و هوادار کارگران میداند حرف بزنیم. شما باید مقداری اندازه را نگهدارید. شما که دیگر نباید از “اخلاق” حرف بزنید. کارنامه‌ و عملکردتان اجازه چنین کاری نمیدهد. به دوره قدیم تر و شیرین کاری هایتان هرجائی که رفتید برنمیگردم، اینها را همه میدانند. در مورد سندیکای هفت تپه حرف میزنید، رهبران هفت تپه علنی گفته‌اند که “سالهاست ما سندیکا نداریم، وقت خودش زحمت کشیدند، قدردان‌شان هستیم، حالا سالهاست رفتند و بازنشست شدند. ما شورا داریم”. آیا بزعم شما رهبران هفت تپه هم “در باد سرکوب جمهوری اسلامی” خوابیده اند؟ کسانی که بیش از ١٣٠ پرونده قضائی دارند! اگر کسی بگوید من اینجا در محل کارم و در این اعتصاب و اعتراضم سندیکائی نمی‌بینیم و سندیکا وجود خارجی در مجتمع من ندارد، در “باد سرکوب جمهوری اسلامی” خوابیده است؟ اصلاً خودتان متوجه هستید چه میگوئید؟ آنها گفتند یکی دو نفر از اعضای سابق سندیکا اینجا مانده بودند، یکی رضا رخشان مزدور کارفرما بود که همان سندیکا قبلتر اخراجش کرده بود و دیگری فریدون نیکوفرد که نوکر اسدبیگی علیه رهبران هفت تپه بود که وی هم بازنشست شد و اینروزها در صف بازنشستگان شوش سخنرانی میکند. حتماً ویدئوهایش را در کانال تلگرامی “سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه” دیده اید. آیا این “اخلاقی” است به اسم یک مجتمع بزرگ بدون حضور در آن و در بیرون آن حرف بزنی؟ “شما اینجوری نیستید”؟ شما در موقعیتی نیستید که با این رفتارها خود را در “قله رفیع اخلاقی” قرار بدهید و به دیگران غیرمسئولانه اَنگ بزنید. آنچه به فرهنگ و سیاست کارگر کمونیست و سوسیالیست ربط ندارد همین اخلاق و منش امثال شماست!
٧ فوریه ٢٠٢۴
#شورای_کارگری
#مجمع_عمومی
#جنبش_مجمع_عمومی