بدنبال فاجعه جنایتکارانه و تروریستی در پاریس بار دیگر بحثهای قدیمی مجددا طرح میشوند. آزادی بیان و نقد و دامنه آن، “مقدسات”، چه راسیسم است و چه نیست، آیا دولتها در خلق این اوضاع مسئول و مقصرند و یا گروههای تروریست اسلامی و دستجات نژادپرست؟ رشد راسیسم و نژادپرستی در این میان چه نقشی دارد؟ مردم آزادیخواه چکار باید بکنند و غیره، بار دیگر با حرارت تمام در رسانه ها و شبکه های اجتماعی طرح میشوند. یک سیاست محوری که توسط دولتها و روشنفکران طبقه حاکم و ژورنالیستها طرح میشود، بحث “اسلاموفوبی” است. اسلاموفوبی را بعنون یک شکل راسیسم طرح میکنند و مرتبا تاکید میکنند که این جنایات مربوط به اسلامیون افراطی است و نه اصل اسلام. یادداشتی که میخوانید این ادعا را دارد که اسلاموفوبی یک تز راسیستی است و تلاش میکند همین را مستدل کند.
در اروپای غربی بسیاری از چپها و فمینیستها هر نوع تقابل با اسلام را بعنوان “اسلاموفوبی” و “راسیسم” رد میکنند. “اسلاموفوبی” چیست؟ آیا تقابل با اسلام راسیسم است؟
ترمینولوژی “اسلاموفوبی” از محصولات ایدئولوژی آپارتاید پست مدرنیسم و نسبیت فرهنگی است که بویژه بدنبال واقعه ۱۱ سپتامبر و شعار “جنگ علیه ترور” بوش، از جانب مدافعان جنبش اسلامی وارد ادبیات سیاسی شد. ترم “اسلاموفوبی” با تعریف عمومی “اسلام هراسی و مسلمان هراسی” در ادبیات چپ اروپای غربی و در جامعه شناسی دانشگاهی دست راستی بعنوان “راسیسم جدید” تعریف شد و در ردیف عناوینی مانند “هموفوبیا” و “آنتی سمیتیسم” قرار گرفت. اگرچه استدلال ها در میان گروهها و طرفداران این ایده متفاوت است اما وجه اشتراک آنها اینست که “داشتن پیشداوری و دشمنی با اسلام و مسلمانان”، “اسلاموفوبی” نام میگیرد و بعنوان شکلی از “راسیسم” معرفی میشود.
باید به مواضع سیاسی این نیروها در کشمکش های اجتماعی و سوالات واقعی اشاره کرد تا جایگاه این نوع استدلال روشنتر شود. اما واقعیت اینست که “اسلاموفوبی” عنوانی است که تلاش دارد زیر بغل جنبش ارتجاعی و آدمکش اسلام سیاسی را بگیرد و این عنوان چه از جانب دمکراتها و چپ ها و فمینیست ها، چه از جانب دولتهائی که ملاحظات سیاسی و امنیتی خود را در کنترل اسلام سیاسی دارند و تلاش دارند آنرا “معتدل” کنند، و چه از جانب جریانات اسلامی اساسا به یک معنا استفاده میشود.
به نظر من “اسلاموفوبی” که در ردیف مقولات راسیستی طبقه بندی شده و در میان عده ای جا افتاده است، خود یک ترم راسیستی است. عنوانی است که تلاش دارد به آپارتاید رسمی و قانونی و تقسیم شهروندان جوامع اروپائی به “اکثریت” و “اقلیت”، به “خارجی” و “اروپائی”، و گروهبندیهای دیگر رسمیت بدهد. “اسلاموفوبی” عنوانی راسیستی است چون نقطه شروعش انسانهای برابر و شهروندان دارای حق و مسئولیت برابر نیست. ترم “اسلاموفوبی” راسیستی است چون فرضش بر اینست که انسانها و شهروندان جامعه بدوا هویت اسلامی و یا مسیحی و یهودی و ملی و قومی دارند. این دیدگاه دمکراسی و “تلرانس” را ایجاد وضعیتی میداند که در آن همه این گروهبندیها توسط قانون سهم شان برسمیت شناخته شده باشد. “اسلاموفوبی” ترمی راسیستی است چون هویت انسانها را بصورت دلبخواهی مذهبی تعریف میکند و جوامع مسلمان نشین را “جوامع اسلامی” مینامد. جامعه ای که به دلائل سیاسی قابل توضیح که مثلا اسلام در قوانین آن “دین رسمی” محسوب میشود، همه شهروندان آن یکجا و در آمارها “مسلمان” محاسبه می شوند. امری که مثل داغ لعنتی همراه شماست و حتی وقتی در اروپا زندگی میکنید، کماکان در آمار “مسلمانان” محاسبه میشوید. “اسلاموفوبی” راسیستی است چون راسیسم نهفته در اسلام و نگرش خشن مذهبی اسلام نسبت به دیگر شهروندان را تلطیف و قانونیت میبخشد. “اسلاموفوبی” در قلمرو سیاست عنوانی باجگیرانه است چون هر نقدی به اسلام را معادل “پیشداوری نسبت به مسلمانان”، “دشمنی با مسلمانان” و “تبعیض به مسلمانان” تلقی میکند. “اسلاموفوبی” عنوانی است که با تبلیغ “از اسلام نترسید” تلاش دارد زیر بغل اسلام سیاسی را بگیرد و بعنوان ضربه گیر اسلام سیاسی در جدال سیاسی عمل میکند.
بی دلیل نیست وقتی به سوالاتی مانند مسئله حجاب در مدارس و مراکز آموزشی، ساختن مساجد و مراکز مذهبی، قوانین شریعه در دل اروپای دمکرات و مدرن، حقوق زن و کودک در خانواده های اسلامی و غیره نگاه میکنید، می بینید که عمده کسانی که تلاش دارند ترم “اسلاموفوبی” را بعنوان “راسیسم جدید” به ما بخورانند، از نظر سیاسی در پاسخ به این سوالات کنار جنبش اسلام سیاسی ایستاده اند. موضع این روشنفکران دانشگاهی، چپ و فمینیست با موضع آخوندی که در مسجد محل خرافات تبلیغ میکند یکی است. طرف در گتوی اسلامی که راه انداخته و خودش را “نماینده مسلمانان” آن کشور معرفی میکند، همان استدلالی را دارد که چپهای پست مدرنیست و روشنفکران بورژوا در آکادمی و رسانه ها تحویل ما میدهند. اسلامیون هر نقدی به اسلام را “توهین” به “مقدسات” می نامند و خواهان گسترش خطوط قرمز و “ممنوعه” برای گسترش کسب و کارشان هستند. روشنفکران متحد آنها هم میگویند نقد به اسلام با “توهین” به اسلام فرق دارد! هر دو میگویند اگر زنان و کودکان با حجاب در محل کار و مراکز آموزشی ظاهر نشوند، اصل “آزادی مذهب” و “آزادی پوشش” نقض شده است و همه اینها را علیه دمکراسی و گسترش آن میدانند. هر دو میگویند نقد به اسلام “نفرت علیه مسلمانان” را گسترش میدهد و معادل “اسلاموفوبی” و یا “راسیسم” است! در طرف مقابل دولتها هستند که از ترس رشد تروریسم در کشورشان به اسلام سیاسی باج میدهند و تلاش دارند آخوندها و اسلامیون “معتدل” را بعنوان “نماینده مسلمانان” معرفی کنند. به آنها وسیعا امکانات و پول میدهند تا سیاست کنترل تروریسم را پیش ببرند. سیاستی که تاکنون نتیجه معکوس داده است.
واقعیت اینست که کل این اردو، مستقل از اینکه مذهبی است یا سکولار، منفعت مشترکی دارند. از دولتی ها تا آخوندها و اسلام سیاسی تا شبه روشنفکران و دمکراتهائی که برای جنبش اسلامی استدلال دفاعی دست و پا میکنند. همه شان و هر کدام بنوعی با خلط مبحث تلاش دارند نقد به اسلام و اسلام سیاسی را ممنوع و یا محدود کنند. “اسلاموفوبی” را نفرت و ترس بیمورد و پیشداوری نسبت به اسلام و مسلمانان نام میگذارند تا اسلام و اسلام سیاسی را از زیر فشار انتقاد سوسیالیسم و سکولاریسم نجات دهند. همه شان برابری و حقوق برابر شهروندی، مستقل از محل تولد و تعلق به این یا آن عقیده و گروه و فرقه، را عملا نفی میکنند و این پایه راسیسم نهادی در سیستم فکری آنهاست.
در عین حال این اردو با ترم “اسلاموفوبی” دو مسئله را قاطی میکند: اسلام و مردم منتسب به مسلمان. “اسلام هراسی” یا “اسلاموفوبی” نقد و مبارزه با اسلام بعنوان یک جنبش سیاسی را با “تبعیض به مردم منتسب به مسلمان” رندانه یکی قلمداد میکند. شما به ندرت با “آنتی راسیست هائی” در میان این جماعت که جار و جنجال “اسلاموفوبی” راه انداخته اند، مواجه میشوید که پر حرارت علیه اسلام و جنبش اسلامی است و همزمان از حقوق برابر شهروندان منتسب به مسلمان دفاع کند. برعکس، با ترم “اسلاموفوبی” میخواهند اسلام بعنوان یک ایدئولوژی و اسلام سیاسی بعنوان یک جنبش را از زیر فشار نجات دهند تا امامان و سر عشیره های اسلامی بتوانند بعنوان نماینده و سخنگوی “مردم منتسب به مسلمان” سلطنت کنند. آنها در واقع اسلامیسم را زیر عنوان مقابله با راسیسم باد میزنند. آنها در کنار مرتجع ترین نیروی های سیاسی واپسگرا تحت عنوان مقابله با راسیسم “جهاد” میکنند.
برای ما بعنوان کمونیست و آزادیخواه، که داور دمکراسی نیستیم، برای ما که هدف مان را بهبود شرایط زندگی کلیه انسانها قرار داده ایم، برای ما که از آپارتاید طبقاتی و آپارتاید فکری و فرهنگی منزجریم، برای ما که بویژه درگیر جنگی تمام نشده با اسلام سیاسی هستیم، ترم “اسلاموفوبی” بعنوان شکلی از “راسیسم” حرف پوچی است که میخواهد راسیسم را بعنوان “مقابله با راسیسم” بفروشد. برای ما هر نوع نقص حقوق شهروندان منتسب به مسلمان امری راسیستی است و قاطعانه با آن مبارزه میکنیم. برای ما نقد اسلام با هر زبان و با هر مدیومی عین آزادی بیان است و هر نوع محدودیت آنرا باج به مذهب میدانیم. برای ما تقابل با اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی و دفاع از ارزشهای سکولار و حقوق جهانشمول یک پرنسیپ قدیمی است و با ابداع ترم “اسلاموفوبی” شروع نشده است. برای ما پست مدرنیسم و مشتقات آن اعم از نسبیت فرهنگی و “اسلاموفوبی” و غیره یک چهارچوب راسیستی و ضد کارگری است که اتفاقا نفی اصل برابری حقوقی و اجتماعی و هر دستاورد قدیمی طبقه کارگر و سوسیالیسم را هدف خود قرار داده است.
ما در جدال با اسلام سیاسی در اروپای غربی و خاورمیانه جانبداریم و خود یک طرف این جدال هستیم. ما در کشمکش برسر سوالاتی مانند حجاب، مدارس مذهبی، راسیسم سیاسی و اداری، حقوق کودک، حقوق زن، آزادی بیان، قوانین محدود کننده آزادی بیان، سیاست دولتها در باره امنیت، و غیره جانبداریم و با ترم پوچ و من درآوردی “اسلاموفوبی” جا نمی زنیم. ما جنبشی هستیم که پروژه اسلام زدائی در ایران را دنبال میکنیم و به تغییرات بزرگ در خاورمیانه چشم دوخته ایم. جست و خیز معدودی روشنفکر نان به نرخ روز خور که همواره در هر کشمکشی خود را کنار ارتجاع می یابند، و یا سو استفاده احزاب و گروههای دست راستی که نتیجه ای از سیاستهای همین دولتها هستند، باعث نخواهد شد که ما در مسیر سیاسی مان تردید کنیم و نقد به اسلام و مبارزه با جنبش اسلام سیاسی را کمرنگ کنیم. ما اجازه نمیدهیم طرفداران ترمینولوژی راسیستی “اسلاموفوبی” زیر پرچم “مقابله با راسیسم” به ارتجاع اسلامی و ضد زن نیرو بدهند. برابری حقوقی شهروندان اعم از “مسلمان” و غیره یک اصل خدشه ناپذیر ماست. اما این موجب نمیشود نقد ضد اسلامی و ضد جنبش اسلام سیاسی بعنوان “حقوق ویژه” اسلامیون بایگانی شود.
بگذارید برای مزاح هم که شده در صورت ظاهر مسئله شریک شویم. بگذارید بپرسیم که واقعا اگر کسی از داعش ها، القاعده ای ها، الشباب ها، طالبان ها، آدمکشان جمهوری اسلامی، و تروریست های متفرقه اسلام سیاسی بعد از این همه توحش و جنایت “ترس و هراس” داشته باشد، آیا ترس ناموجهی است؟ میشود گفت از راسیست های دو آتشه هیتلری که فقط به قتل و خون می اندیشند “نترسید”؟ میشود به زنی که چاقوی مردسالاری را خوب میشناسد گفت از خشونت ضد زن “نترس”؟ مگر “ترس” همین دولتهای فخیمه از تروریسم اسلامی نیست که هزینه برپائی مسجد و منبر برای آخوندها و جنبش اسلامی را می پردازند؟ مگر همین “ترس” و استاندارد دوگانه آنها موجب نشده که زنان و کودکانی که در گتوها و جوامع تحت سلطه آنها چشم به جهان می گشایند، بیحقوق تر از هم نوعانشان در محله بغل دستی باشند؟ مگر خود اینها از “ترس” شان به اسلامیون در راه انداختن بساط دادگاه شریعه و قوانین آپارتاید و راسیستی تمکین نکرده اند؟ واقعیات سیاسی و اجتماعی و زندگی سیاه زنان و کودکان در محیط های اسلامی علیه این ژست ها و ترهات راسیستی مدافعان “اسلاموفوبی” گواهی میدهد. “اسلاموفوبی” حتی در صورت ظاهر آن هم مسخره است. محتوا بجای خود که تماما راسیستی و آگاهانه پرو اسلامی است.
***
===
تظاهرات اتحاد , تروریستها علیه تروریسم! ✍️سیاوش دانشور
وقتی به اظهارات سران این دولتها در دفاع از اصل اسلام و اسلام “میانه رو” و سخنان خام و تفسیربردار در باره دامنه آزادی بیان دقیق میشوید، وقتی میشنوید که مردم را تشویق میکنند که لطفا در مقابل اسلام “فوبیا” نداشته باشید، “به عقاید گوناگون باید احترام گذاشت” و غیره، به این نتیجه میرسید که هدف این اجتماع نه همبستگی با قربانیان و مبارزه علیه تروریسم بلکه قالب زدن و کنترل اعتراض توده ای و گسترده کنونی علیه نیروهای اسلام سیاسی و راست فاشیست است.
در روزهای اخیر اجتماعات گسترده ای در دفاع از آزادی بیان و همبستگی با قربانیان ترور جنایتکارانه کارکنان مجله طنز شارلی ابدو در کشورهای مختلف اروپائی برگزار شد. در بیشتر این تظاهراتها مردم و شهروندان شرکت کننده از آزادی بیان دفاع کردند، تروریسم اسلامی را محکوم کردند، علیه راسیسم حرف زدند و با قربانیان این فاجعه دلخراش همبستگی انسانی شان را اعلام کردند.
اما تظاهرات امروز یکشنبه در فرانسه که سران بیش از ۴۰ کشور در آن شرکت داشتند از جنس دیگری بود. اولاند و نتانیاهو در اول صف “علیه تروریسم اسلامی” اشک تمساح ریختند. چه کسی نمیداند که اینها سران تروریسم دولتی و از بانیان جریانات اسلامی و موئتلف با همین نیروها در منطقه خاورمیانه هستند؟ چگونه کسانی را که وحشیانه هزاران فلسطینی را با بمب و موشک قتل عام میکنند و عمده سران همین کشورهای شرکت کننده در اجتماع امرور پاریس در مقابل آن سکوت میکنند، میتوان در “مبارزه با تروریسم” جدی گرفت؟ و وقتی به اظهارات سران این دولتها در دفاع از اصل اسلام و اسلام “میانه رو” و سخنان خام و تفسیربردار در باره دامنه آزادی بیان دقیق میشوید، وقتی میشنوید که مردم را تشویق میکنند که لطفا در مقابل اسلام “فوبیا” نداشته باشید، “به عقاید گوناگون باید احترام گذاشت” و غیره، به این نتیجه میرسید که هدف این اجتماع نه همبستگی با قربانیان و مبارزه علیه تروریسم بلکه قالب زدن و کنترل اعتراض توده ای و گسترده کنونی علیه نیروهای اسلام سیاسی و راست فاشیست است.
مجله شارلی ابدو یک مجله چپ و ضد مذهب و در منتتها الیه چپ فرانسه قرار داشت. این نشریه ای ضد مذهب بود که ناسیونالیستها و فرقه های مذهبی های متفرقه مخالفش بودند. بسیاری از جریانات چپ این کشور از جمله حزب کمونیست فرانسه و حزب سوسیالیست حاکم اولاند جرات نداشتند در نقد و هجو مذهب یکدهم شارلی ابدو گام بردارند.
تظاهراتهای امروز یکشنبه یک تظاهرات دولتی و کنترل شده بود و با تظاهراتهای عصر چهارشنبه و روزهای بعد این هفته تفاوت زیادی داشت. در مواردی از جمله در سوئد تلاش کردند از آوردن پرچم سرخ توسط تظاهر کنندگان جلوگیری کنند. تظاهرات دولتی امروز چه در فرانسه و چه جاهای دیگر حول ناسیونالیسم، نرمش در قبال اسلام سیاسی و سخنان خام راجع به آزادی بیان بود. صف کسانی که بویژه در پاریس در جلوی این تظاهرات میلیونی “اتحاد” بودند، یعنی تروریستهائی که خود در بالای لیست آدمکشان دولتی قرار دارند، نمیتوانند قهرمانان و شخصیتهای “مبارزه با تروریسم” باشند. تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی به همدیگر نیرو میدهند و به هم نیاز دارند. از میدان بدر کردن ترور و تحجر، اعم از دولتی و غیر دولتی، کار بشریت آزادیخواه و قطب سوم است که توسط دولتهای میلیتاریست و جریانات متفرقه تروریستی اسلامی و نژادپرست نمایندگی نمیشود. شارلی ابدو علیه همین جماعت و سیاستهایشان مینوشت و امروز تروریستهای بنام دولتی بر فقدانش اشک تمساح میریزیند.