به این اخبار دقت کنید:
*.”موسم ریاض ۲۰۲۴“، که با حضورستارگانی، چون جنیفر لوپز و با اجرای برنامههایی پر از رقص و موسیقی غربی، به اجراء در آمد.علاوه بر لوپز، هنرمندان دیگری مانند سلین دیان و کامیلا کابیو نیز در این مراسم حضور داشتند و به اجرا پرداختند.
سر تیتر و مقاله برخی روزنامه های ایران:
*. سیگنال مثبت دولت برای قانونیکردن »تجمعاتاعتراضی«
*. رفاه ایرانیان در معرض خطر
*. “تبعیض”، مصداق بـارز خشونـت علیه زنـان.
*. مسائل جوانان سرفصل اصلی وزارت ورزش و جوانان باشد.
*. پزشکیان تهدید را به فرصت تبدیل کرد.
*. مولــوی عبدالحمید که در »اتفاقــات ۱۴۰۱« رویکــرد انتقادی گرفته بود به تازگی از فعالیت هــای وفــاق گونه دولــت چهاردهم اســتقبال کرده است. او در واکنش به استانداری یک فرد بلوچ اهل سنت، این اتفاق را مبارک دانســت و از دولــت چهاردهم و شــخص مســعود پزشــکیان قدردانی کرد.
خبر اول، به نظر بسیار غیر مترقبه و برای “دنیای اسلام”، شوک آور بود. در کشوری که قبر محمد در آن واقع، و کعبه مسلمانان است، در جائی که هر روز جمعه با شمشیر بخاطر ضدیت با شریعت محمدی سر میپرانند، جنیفر لوپز، سلین دیان، کامیلا کابیو و … برنامه هائی پر از موسیقی و رقص غربی، اجراء کردند.
دیگر خبرها مربوط به ایران تحت حاکمیت اسلامی است. از “تبعیض علیه زنان” و خشونت در برابر آنها سخن گفته اند. در جائی که در ظول بیش از چهل سال حاکمیت اسلام سیاسی، اختناق حجاب و سرکوب بی رحمانه زنان، یک رکن اصلی حفظ قدرت سیاسی بوده است.
از “مسائل جوانان”، “رفاه ایرانیان”، و “قانونی کردن تجمعات اعتراضی” حرف زده اند و از “وفاق” با ناراضیان “اهل سنت”
همه اینها علائم اند. اگر در عربستان فرهنگ و رقص غربی و لباس مُد غربی، نمایش داده میشوند، خیلی آشکار است که در عمق و چشم انداز “آینده خاورمیانه”، تاریخ مصرف اسلام سیاسی و آن نیروهای در حاشیه تولید سرمایه داری، آن “جنبش مستضعفان”، منقضی شده است. جنبش اسلام سیاسی که در این منطقه، چون آلترناتیوی در برابر “بی لیاقتی” ناسیونالیسم این کشورها در کسب سهم “امت”، در هیات وحشتانک و ضد سوسیالیستی و علیه هر جلوه ای از مدنیت غربی قد بر افراشت، سیر رو به اضمحلال را طی میکند. جنبش اسلام سیاسی که بویژه در ایران، در دوران جنگ سرد و وقوع یک انقلاب، چون حربه ای با حمایت “مردمی”، مسیر “کار ارزان و کارگر خاموش” را با خون و جنایت و آدمکشی هموار کرد، خود فاقد یک اقتصاد متکی به جنبش ارتجاعی اش بود. اسلام سیاسی، ارزش مصرف خود را به پایان محتوم رسانده است. به ناچار باید به “تغییراتی” در سیاست و اقتصاد دست بزند اگر بخواهد در سیر تحولات به یک “انقلاب” و سرنگونی توسط نیروی مردم، گرفتار نشود.
عربستان که با چنین جنب و جوشهای سیاسی مواجه نیست، به آن نمایش ها، خود را آماده “ادغام” در تحولات آتی میسازد.
سوال این است که آیا، بویژه در ایران، آن “تعامل” ها با غرب و آمریکا و بدست آوردن دل مولوی های “اهل سنت” و چراغ سبز دادنها به نیروهای “هویت طلب” قومی و ملی و اتنیکی، و “حرف” از “تبعیض و خشونت علیه زنان” و ژست ریاکارانه در قبال جوانان و رفاه ایرانیان، به همین سادگی آب برخشم و نفرت عمیق جامعه از جنایتکاران اسلامی خواهد پاشید؟
نمایش شیوخ عربستان دارد این حقیقت را برجسته میکند، که “تغییر رفتار” هیچ ضمانتی برای بقاء در آینده وجود ندارد.
اگر سران جمهوری اسلامی، به جای پراکندن خرافه و توهم به تغییر رفتار، فقط یک نمونه از آنچه در عربستان روی داد را به مردم ایران نشان بدهند، در خارج آن “حرم و کعبه” ایران، مردم به کندن سنگر انقلاب و سرنگونی خواهند پرداخت.
به نظر میرسد، هم سران رژیم اسلامی و هم سران اروپا و آمریکا، در بازگرداندن روح آن هیولا به شیشه و کشکول سردرگم اند. چه، میدانند، که “تغییر رفتار” سران شیوخ عربستان، به دلیل بی اهمیت بودن چنان دولتی که با خط کش و گونیای خود آنها در حاشیه جنوب ایران، رسم و نقاشی شد، به همان اندازه در سیر تحولات منطقه خاورمیانه، بی اهمیت است. در اینجا مشکل است که از “دولت” سخنی گفت، تعدادی اند که با برده هایشان نگهبان پمپ های بنزین و چاه های نفت اند. مصافی نیز برای بزیر کشیدن چنین “نا دولت” ها در کار نیست. ایران نه تنها از دیر باز دولت داشته است، بلکه تاریخ آن سرشار از جنگ و مصاف طبقات بوده است. تغییر دولت در ایران از این نظر برای غرب بسیار مُهم است. به این خاطر است که غرب و آمریکا مطلقا از “سکولار” شدن امارت شیوخ خلیج خم به ابرو نمی آورند. در ایران برعکس، هر حرکت رژیم اسلامی در “تغییر رفتار”، بیم جارو کردن کل حاکمیت را به دنبال دارد. که اصلا کنترل آن از توان اروپا و غرب خارج است.
این مصاف و چالنج، برای هر دو سو، هم جمهوری اسلامی و هم اروپا و آمریکا، به مراتب دشوار تر از دست شُستن از رژیم شاه است. اینجا بر بستر تکامل و پیشرفت جامعه و عمیق شدن خود آگاهی اجتماعی، و وجود یک سیستم مکتوب و مستند و در دسترس مبانی فکری و سیاسی و تئوریک سوسیالیستی، حاک پاشیدن به اذهان مردمی که از توهمات و ابهامهای انقلاب ۵۷ رسته اند، چنان ساده نیست. جهان دیگر در دوران جنگ سرد بسر نمیبرد تا در کنفرانس های از نوع “گوادلوپ”، در ادامه توافقنامه ها با “بلوک شوروی” سابق، از هر جنبش و شخصیت ارتجاعی و حاشیه ای، حمایت کنند. تکلیف چهره ها و مُهره هائی که وظیفه “دوره انتقالی” را برایشان تعیین کرده اند، روشن است. دوران سر کار آوردن حکومتهای شعبان بی مخی، با پایان جهان دو قطبی و سیر رو به نزول مقام ژاندارمی جهان و “ابر قدرت” آمریکا، نیز به پایان رسیده است.
ایران آینده، میدان مصاف و تقابل دو نیروی اجتماعی خواهد بود: سوسیالیسم انقلابی و سرمایه داری بی تخفیف، غیر ملی و تماما جهانی. بقایای جریاناتی که هنوز به فکر “استقلال” و توهم به سرمایه داری ملی و “غیر وابسته” اند، و شاید کماکان در انتظار عروج دگر باره “اصلاحات”، به خودفریبی ها و توهم پراکنی در میان مخاطبان خود، منتظر خدمت شده اند،حاشیه ای تر و عقیم تر از آب در خواهند آمد. پیمودن مسیر دوم برای شیوخ عربستان سخت نیست، اما هر گشایش واقعی در سطح علنی جامعه ایران، انتخاب اول را جدی تر و بالفعل خواهد ساخت. تمام نگرانیها و دلواپسی های اروپا و آمریکا، و جملگی تعامل ها و بند و بستهای آشکار و پنهان آنان با سران رژیم اسلامی، اینجاست.
ایرج فرزاد
۲۴ نوامبر ۲۰۲۴