رویدادهاى بزرگ و انسانهاى کوچک (در حاشیه اظهارات اخیر عبدالله مهتدى)
متاسفانه بنظر میرسد آقاى عبدالله مهتدى بالاخره از رویدادهاى شش سال قبل در حزب کمونیست ایران که به جدایى ما انجامید سالم نجسته است. شک نیست که آن دوران بسیار سختى براى همه بود. هم براى ما، هم براى کسانى که در آن تشکیلات ماندند، هم براى آنها که کلا راه دیگرى در پیش گرفتند. اما اکثریت قریب به اتفاق آن صدها فعال سیاسى در طول چند سالى که گذشت نهایتا راه خود را یافتند و آن تحولات و جدایى ها را بعنوان مرحله و دوره اى در زندگى فکرى و سیاسى خویش معنى کردند و پشت سر گذاشتند. آقاى مهتدى متاسفانه ظاهرا همانجا زمین خورد و ماند.
فحشنامه اخیر ایشان علیه من و حزب کمونیست کارگرى و دروغ بافى هاى حیرت انگیزش در مورد تاریخ حزب کمونیست ایران، هرچند از نظر عفونت کلام گواه گام بلندى است که ایشان در این چند ساله برداشته است. اما از نظر محتوا نو نیست. این صرفا گام دیگرى است در جهتى که او از همان شش سال قبل در پیش گرفت. همانموقع مشابه این سخنان را گفت و همانموقع هم جواب گرفت. و دقیقا با دیدن گرایش ایشان و معدودى دیگر به اینگونه تحریکات غیر سیاسى و افترا زنى ها بود که علیرغم اعلام قصد جدایى از حزب کمونیست ایران در پلنوم بیستم کمیته مرکزى، من و رفقاى دیگر دفتر سیاسى تا پایان پلنوم بیست و یکم در رهبرى آن حزب ماندیم تا این روشها در جریان جدایى میدان پیدا نکنند. هرکس نوشته امروز آقاى مهتدى را بخواند میتواند تجسم کند که چنین اظهاراتى در آن فضاى قطبى و در آن سازمان بزرگ و مسلح چه عواقب وخیمى میتوانست ببار بیاورد. اینکه آن تشکیلات با چنان فرهنگ سیاسى بالایى آن جدایى را عملى کرد، سند افتخارى براى همه فعالین آن حزب است. آقاى مهتدى آن فرهنگ را هیچوقت درک نکرد.
چرا هوادار سابق ما، رفیق سابق ما، کسى که دوست داشته خود را مدافع خط و بحث کمونیسم کارگرى بنامد، کسى که حتى تا لحظه جدایى ما ثبت نامش در فراکسیون کمونیسم کارگرى را به این و آن یادآورى میکرده است، کسى که در طول هشت سال در هیچ جلسه اى حتى یک کلمه در مخالفت ما سخن نگفته، کسى که به هیچ پیشنهاد و طرح ما در آن حزب راى منفى نداده، کسى که پلنوم بعد از پلنوم، حتى بعد از اعلام قصد جدایى ما، به “شخص منصور حکمت” براى رهبرى آن حزب راى داده، امروز چنین هیستریک و آلوده راجع به ما و آن دوران سخن میگوید؟ چرخش به راست، تحبیب راست بجامانده در کومه له بعد از جدایى، خوشرقصى براى مام جلال ها و تلاش براى بخشودگى در محضر ناسیونالیسم کرد، “تدارک” براى انتخابات کمیته مرکزى در کنگره؟ بسیار خوب، همه اینها بجاى خود محفوظ، اما در سخنان آقاى مهتدى پیامى وراى این ها هست. این مفاهیم معنایى بیش از اندازه سیاسى به حرکت امروز آقاى مهتدى میدهند، حال آنکه نوشته آقاى مهتدى در اساس اطلاعیه اى پیرامون یک شکستن شخصى است. عبدالله مهتدى شاید تنها کسى باشد که توانست از تحولات و جدایى ها در حزب کمونیست ایران یک تراژدى شخصى براى خود بتراشد. متاسفانه معلوم میشود که روند جدایى علیرغم همه تلاش همه، بالاخره بدون تلفات نماند.
چرخش سیاسى چیز عجیبى نیست. در عالم سیاست خیلى ها چرخش میکنند. بعضا از سر مصلحت طلبى و حساب سود و زیان، بعضا از سر درک حقایق جدید یا آنچه خود چنین میپندارند. اما مورد آقاى مهتدى، چرخش سیاسى نیست. این ادعا که گویا آقاى مهتدى امروز فهمیده که در طول هشت سال از منصور حکمت فریب خورده بوده و نردبان ترقى شده بوده و امروز دور انداخته شده، نه یک تبیین سیاسى است و نه جدى است. خودشان هم باور ندارند. بارها خود این آقایان جواب اینگونه اراجیف را به آخوندهاى خلقى و پاسدارهاى ضد خلقى در کردستان داده اند. و تازه، هیچوقت اشاره نمیکنند که بالاخره کى از خواب خرگوشى بیدار شده اند، چه شد که بیدار شدند و بالاخره از چه مقطعى مسئولیت اعمال خویش را بعهده میگیرند. چرا مستمع آقاى مهتدى، بعد از این اعتراف ایشان به قریب یک دهه ساده لوحى و دنباله روى کور سیاسى، باید یک جو احترام براى ایشان و افکارش قائل باشد و بخواهد “نشریه تئوریک” اش را بخواند؟ خیر، این اعتقاد واقعى خود آقاى مهتدى هم نیست، اما همینکه ایشان آماده است خود را اینچنین در ملاء عام تحقیر کند، حقیقت اساسى ترى را در مورد عمل امروزش بیان میکند.
بین چرخش سیاسى و توبه یک فرق اساسى هست. چرخش سیاسى نقطه شروع یک حرکت است. اعلام نیتى است براى گام گذاشتن در مسیرى دیگر. توبه، اما، نقطه پایان یک مسیر است. اعلام شکست و تسلیم است. آنچه یک تواب به زبان میاورد، نه براى خود او و نه براى آنکه توبه را طلب کرده و نه براى ناظرین، حقیقت ندارد، میدانند ندارد، لازم نیست داشته باشد، قرار نیست داشته باشد. توبه اعلام خرد شدن شخصیت و اراده فرد است. و همین را باید نشان همه بدهد. لجن پراکنى به مقدسات سابق خویش، به رفقاى سابق خویش، ریشخند افتخارات و دستاوردهاى سابق خویش، لگدمال کردن پرنسیپ هاى سابق خویش و انکار بدون شرم حقایق زنده جلوى چشمان خویش، همه اینها قرار است این خرد شدن را به نمایش بگذارند. محتواى بحث آقاى مهتدى بى اهمیت است، کمااینکه خود ایشان کارى به تناقض خیره کننده سخنان امروزش با یک تاریخ مستند ندارد. اینکه این سخنان صد و هشتاد درجه عکس اظهارات رسمى پیشین خودش است آزارش نمیدهد. ایشان اتفاقا دارد همین را اعلام میکند: “حرجى به من نیست. من رفته ام، دیگر هر چیزى ممکن است بگویم، دیگر هر کارى ممکن است بکنم.”
چه کسى این تسلیم و حقارت را از ایشان خواسته است؟ چه نیرویى، چه عاملى، چه نیازى، ایشان را اینچنین به ابراز ندامت واداشته است؟ نه جنبش ناسیونالیستى کرد و نه چپ خلقى ایران هیچیک چنین آزمون دردناکى براى پذیرش ایشان به محفلشان نگذاشته بودند. حتى اگر چنین بود نیز میشد پرسید چرا ایشان حاضر شده این بها را بپردازد. ایشان میتوانست چپ تر باشد، مودب تر باشد، منصف تر باشد، راستگوتر باشد، با وقارتر باشد، با پرنسیپ تر باشد و به اعتبار خط سیاسى اش سمپاتى ملیون کرد را جلب کند، در اتحاد چپ کارگرى هم ثبت نام کند و به کمیته مرکزى سازمان خودش هم انتخاب بشود. تصور نمیکنم هیچ جنبشى، هر قدر هم بورژوایى و عشیرتى و وامانده، خوش داشته باشد که شخصیتها و رهبرانش یا دوستان و متحدینش را از میان شکست خورده ها، فریب خورده ها و توبه کرده ها برگزیند. از نظر سیاسى آقاى مهتدى نه مجبور بوده و نه نیاز داشته به این روز بیفتد. مگر چند نفر دیگر از شرکت کنندگان در آن تاریخ دهساله حاضرند براى خوشایند این و آن یا کسب این یا آن منفعت سیاسى و تشکیلاتى داوطلبانه آن سالها و آن پراتیک و حتى هویت سیاسى خود در طول یک دهه را لجن مال کنند؟ خیر، این دیگر یک انتخاب شخصى است. از درون بر میخیزد. نمیشود آن را تقصیر سیاست انداخت. نمیشود آن را تقصیر جلال طالبانى و راه کارگر و عمر ایلخانى زاده انداخت.
در پاسخ دروغهاى آقاى مهتدى راجع به تاریخ و مناسبات و فعالین حزب کمونیست و کومه له آن دوران، رفقاى دیگرى حق مطلب را ادا کرده اند. “خاطرات” قلابى اى که از آن دوران نقل میکند، حتى لیاقت تکذیب ندارند. در پاسخ تمام دشنام ها و افتراهاى شخصى اش به من، فقط در یک جمله نظرم را راجع به ایشان میگویم. حتى آن روز که آقاى مهتدى اینسوى پرچین بود و مدعى همفکرى با ما بود، نه او را فرد عمیق و پرمایه اى میشناختم و نه ذره اى روى او و تعلقش به این صف حساب میکردم. حرکاتش در آنسو هم مایه دلخوشى بیشترى نیست.
خطاى فاحشى براى حزب کمونیست کارگرى ایران خواهد بود اگر از ظرفیت هاى باند سیاهى و چماقدارى نه فقط راست مرتجع، بلکه همچنین “چپ” ناسیونالیست علیه کمونیسم کارگرى غافل بشود. حرکت اخیر عبدالله مهتدى را اساسا در این چهارچوب باید فهمید. ایشان میخواهد علیه ما حزب نفرت درست کند. نامش را حتما باید ته لیست دیگرانى که زودتر شروع کرده اند و استادتر هم هستند اضافه کرد.
افتضاح سیاسى یا محظورات دیپلوماتیک،
بازهم درباره اصل مطلب
شان نزول نوشته آقاى مهتدى براى خود ایشان هرچه باشد، خاصیتش براى سازمان وى قرار است این باشد که بحث راست روى سیاسى شان در کردستان عراق و دوستى هایشان با نیروهاى مرتجع منطقه را لوث کند. این نقد سرجاى خود هست و سوالاتى که مطرح شده همچنان پاسخ نگرفته باقى مانده اند.
قبل از هر چیز باید روشن و ساده بگویم که دور کردن سازمانهاى سیاسى اپوزیسیون ایران از ارتجاع منطقه یک خواست علنى و یک سیاست اعلام شده دو حزب کمونیست کارگرى ایران و عراق است. این یک سیاست مشروع، انقلابى و طبیعى ماست. هرقدر جناب مهتدى و امثال او قیل و قال کنند، تحریک کنند و پاپوش دوزى کنند، نمیتوانند سر سوزنى در حقانیت این خواست خدشه وارد کنند و از پافشارى ما بر این سیاست بکاهند. بگذارید یک تصویر موازى ترسیم کنیم، شاید تجسم ابعاد واقعى این معضل را ساده تر کند. تصور کنید، همانطور که در عمل پیش آمد، سازمان آزادیبخش فلسطین بعد از سرکار آمدن خمینى با دولت و جریان اسلامى در ایران ابراز نزدیکى بکند. رسما رژیم اسلامى را بعنوان محصول مشروع انقلاب مردم به رسمیت بشناسد. حاکمیت رژیم اسلامى را تائید کند و در تهران مقر دایر کند. تصور کنید که این سازمان علیرغم مشاهده سرکوب ها و دستگیرى ها و بعد اعدام هاى جمعى مردم انقلابى بعد از ٣٠ خرداد، نه فقط اعتراض و قطع رابطه نکند، بلکه هرچه بیشتر رژیم اسلامى را تائید کند و باز آن را حکومت مشروع در ایران بنامد. تا همینجا کمونیست فلسطینى یا ایرانى نه فقط حق، بلکه وظیفه دارد این رابطه را افشا کند و بخواهد که حقانیت خواست رهایى مردم فلسطین وثیقه توجیه یک رژیم ارتجاعى نشود، بخواهد که سازمان آزادیبخش به فرصت طلبى خود خاتمه بدهد، دست از حمایت سیاسى خود از این رژیم بردارد و کنار انقلابیون در ایران بایستد. حال فرض کنید «پى. ال. او» به همین بسنده نکند و شروع کند به اطلاعیه صادر کردن علیه پیکار و فدایى، آنها را وابسته به این و آن بنامد، اعلام کند که “نیرویى نیستند”، “فریب خورده اند”، اعتراضیه بنویسد که فلان مقاله پیکار و رزمندگان در افشاى یک مورد معین حمایت مادى «پى. ال. او» از رژیم اسلامى بدستور اجانب و بمنظور خبر چینى و تحریک عربستان سعودى، که از قرار امکاناتى به «پى. ال. او» میدهد، صورت گرفته است. به چنین جماعتى چه باید گفت؟ شک نیست که براى سازمانهاى کمونیست در ایران و فلسطین هیچ چیز مشروع تر از نقد و افشاى جدى این روش اپورتونیستى نمیتوانست باشد.
مورد سازمان آقاى مهتدى در صحنه کردستان عراق حتى از این مثال فرضى شورتر و مفتضح تر است. میگویم مثال فرضى، براى اینکه «پى. ال. او» در عالم واقع هرگز به چنین سطحى سقوط نکرد. و مفتضح تر، از اینرو که سازمان آقاى مهتدى با این ابعاد معین و محدود، بى آنکه یک صد هزارم «پى. ال. او» نیاز مادى و مالى و دیپلوماتیک داشته باشد و براى ادامه فعالیتش لازم باشد با “قدرتها” کنار بیاید، بسادگى و داوطلبانه به این حضیض سرازیر شده و ظاهرا نه فقط قبحى در این کار نمیبیند، بلکه اینرا نشان پایگاه اجتماعى و قدرت خویش تلقى میکند.
آقاى مهتدى هرجا به صرفش باشد اعلام میکند که در کردستان در سال ٩١ یک “انقلاب” صورت گرفته است (هرچند راجع به سرنوشت بعدى این انقلاب به مدت ۵ سال به یک سکوت عظماى نمونه وار سقوط میکند). انقلاب ٩١ کردستان، بسیار خوب. اما شگفتا که حضرات تصمیم گرفته اند در انقلاب کردستان کنار خمینى هایش بایستند و ژست هایشان را براى پیکار و فدایى و رزمندگان کردستان بگیرند. ما پرسیده ایم اگر در کردستان انقلاب شده (و حتى اگر هم نشده) با چه مجوزى احزاب ملى – عشیرتى کرد را بعنوان حاکمین مشروع جامعه میپذیرید و در شیپور میکنید؟ چرا در مقابل تعرضاتشان به حقوق و حرمت و زندگى مردم ساکتید و دوستى تان را به رخ دنیا میکشید؟ چرا یک کلمه، حتى یک کلمه، در مقابل ترور زنان در رژیم اینها، دستگیرى و ضرب و جرح و بعضا قتل کارگران معترض و کمونیستها توسط اینها، لاس زدن آشکار اینها با ارتجاع اسلامى علیه مردم و بویژه کمونیستها، سانسور نشریات کمونیستى، باج خورى هایشان از مردم و جنگ ارتجاعى شان با هم و سیاست مردم را کت بسته و مایوس تحویل عراق دادنشان سخن نمیگوئید و در عوض با کوچکترین بهانه علیه حزب کمونیست کارگرى عراق درفشانى میکنید؟ چطور در محضر اتحادیه طالبانى و پارتى بارزانى “میهمان” اید و مودب، و جلوى حزب کمونیست کارگرى عراق صاحبخانه اید و بددهن؟ انتقاد ما به این عملکرد فوق راست و این موقعیت غیر قابل دفاع، یک انتقاد سیاسى جدى و کاملا مشروع است. جواب این نقد، فحاشى به حزب کمونیست کارگرى و منصور حکمت و صدها رفیق دیروزتان نیست. جلسه بگیرید، همفکرى کنید و سیاست درست ترى در پیش بگیرید. چه اشکالى دارد؟
وقتى ما به این اپورتونیسم آشکار سیاسى در صحنه سیاسى کردستان عراق و این حمایت از احزاب ارتجاعى کرد اعتراض میکنیم، حضرات خود را به نفهمى میزنند و در عوض با لفت و لعاب درباره محسنات رابطه شان با دولت عراق داد سخن میدهند. خیلى جالب است که نه آقاى ایلخانى زاده و نه آقاى مهتدى که لازم دیده زیر ابروى مقاله آقاى ایلخانى زاده را بردارد، مطلقا راجع به شیوه برخورد غیر قابل دفاعشان به احزاب ملى – عشیرتى کرد چیزى نمیگویند. این قضیه را بکلى مسکوت میگذارند و اینطور جلوه میدهند که گویا انتقاد صرفا و منحصرا متوجه رابطه شان با عراق است. این مانور دو دلیل اصلى دارد. علت اول کاملا سیاسى است و شاهد دیگرى است بر هویت راست و ناسیونالیستى این جریان. اینها دوستى و همراهى شان با احزاب ارتجاعى کرد را عار نمیدانند، حال آنکه آنچه بنظر خودشان هم “نقطه ضعف” محسوب میشود و باید توضیح داده شود مناسباتشان با دولت عراق است. احزاب کرد هرچه باشند جریاناتى در جنبش ملى و “خودى” محسوب میشوند، حال آنکه عراق یک دولت “بیگانه” است که تازه دشمن مستقیم و استراتژیک این جنبش خودى هم هست. رابطه داشتن با احزاب ملى کرد و تائید کردن آنها براى جریانى که خود را بخش دیگرى از همین جنبش میداند از نظر اینها نه عار است و نه نیاز به توضیح دارد. این رفاقت برایشان امرى مفروض و بدیهى و طبیعى محسوب میشود. اما مناسبات با یک دولت بیگانه و حتى دشمن، آنچیزى است که میتواند در این جنبش سوال برانگیز باشد و باید پاسخ بگیرد. این اساس ذهنیت اینهاست. ثانیا، در بحث پیرامون رابطه با عراق احساس اعتماد به نفس بیشترى میکنند چون به زعم خود میتوانند استدلال کنند که رهبرى وقت حزب کمونیست و “شخص منصور حکمت”، قبلا در آن حزب برقرارى رابطه با عراق را تائید کرده بودند، حال آنکه در قبال احزاب کرد چنین دستاویزى وجود ندارد. نه فقط اسناد مخالفت جدى ما با تائید این احزاب در صحنه کردستان از همان ابتداى قدرت گیرى شان علنا منتشر شده، بلکه دوران همبستگى علنى سازمان آقاى مهتدى با این احزاب اساسا بعد از جدایى ما آغاز میشود و این راست روى را نمیشود با “تائید منصور حکمت” توجیه کرد. نتیجتا مساله را تنزل میدهند. از بحث درباره وجه سیاسى و محورى، یعنى ناسیونالیسم و راست روى در صحنه کردستان، طفره میروند. چنین قلمداد میکنند گویا به آنها اتهام وابستگى به عراق زده شده و در مقابل، فرمول هاى کلیشه اى و نخ نما و رد شده راست ده سال قبل آن حزب درباره محسنات رابطه با عراق براى “مبارزه مسلحانه” و “رادیو داشتن” را تکرار میکنند.
اجازه بدهید براى جلوگیرى از لوث شدن موضوع، چهارچوب مساله را یکبار دیگر روشن و موجز تعریف کنیم. تا آنجا که به رابطه کومه له امروز با دولت عراق مربوط میشود، ما بحثى از وابستگى سیاسى اینها نکرده ایم. برعکس، من در نوشته انترناسیونال تصریح کردم که این یک رابطه منحصرا معاملاتى و تجارى است. این را خود این دوستان دارند به روشنى میگویند. از عراق امکانات مادى و استقرارى میگیرند، براى فعالیتشان به این امکانات احتیاج دارند و حاضرند بهاى سیاسى آن را هم بپردازند. آنچه که من در آن نوشته گفتم، و بحث نویى هم نیست که قبلا در صف خود حزب کمونیست ایران نشده باشد، اینست که این بهاى سیاسى روز به روز گزاف تر شده است. عقل سلیم، و یک ذره درک حقایق سیاسى سالهاى اخیر در عراق و در کردستان، حکم میکند که این معامله دیگر فسخ شود. گرفتن امکانات از عراق در ابتداى کار نافى استقلال عمل کومه له نبود. اما گام به گام، در طول مراحل و در پى نقطه عطف هایى، بشدت چنین شد. و این ماجراى امروز نیست. در همان دوره ما چنین شده بود. محدودیت هاى سیاسى ناشى از این وضعیت براى همه ما در مرکزیت آن حزب، چه آنها که آلترناتیوى نمیدیدند و چه آنهایى که دنبال راهى براى خروج از این رابطه بودند، بشدت تلخ و آزار دهنده بود. مطمئن نیستم حتى کسانى که مثل آقایان مهتدى و ایلخانى زاده در انظار عام به این رابطه مباهات هم میکنند و آن را نشان پایگاهشان در میان “خلق” میدانند، اگر امروز میخواستند از نو شروع کنند به این سادگى پا به چنین رابطه اى در این ابعاد میگذاشتند. روند از کف رفتن استقلال عمل سیاسى روندى مادى و غیر قابل انکار بود. این سیر از عقب نشینى مرکزیت ما به داخل خاک عراق شروع شد و با بمباران شیمیایى حلبجه و بعد اردوگاه خود ما توسط عراق و سپس آوارگى مردم کردستان عراق پس از جنگ خلیج به اوج رسید. اینجا دیگر واضح بود که باید رابطه با عراق مورد تجدید نظر قرار بگیرد. این رابطه در نقطه عطف هایى تعیین کننده در حیات مردم کردستان سکوت مرگبار و زیانبارى را به ما تحمیل کرده بود و از نظر سیاسى قابل ادامه نبود. وقتى این حقایق را براى این آقایان میگوئید پشت این یک جمله سنگر میگیرند که “منصور حکمت هم این رابطه را تائید کرده بود”. من در سال ۶١ قبل از تشکیل حزب اسلحه گرفتن کومه له از عراق را نه فقط تائید بلکه تشویق هم کرده بودم. اما اختلاف بر سر مساله رابطه با عراق، از مقطع صلح ایران و عراق و دورنماى رانده شدن به مناطق عمقى عراق شروع میشود. کسى که مثل آقاى مهتدى بخواهد این شکاف و مباحثات داغ بعدى در داخل حزب بر سر این مساله را انکار کند، فقط دارد خودش را مسخره میکند. اسناد این مباحثات به وفور هست و بعضا حتى در همان زمان علنا منتشر شده اند. اظهارات خود آقاى مهتدى در پلنوم شانزدهم که در دست انتشار است، یک نمونه کوچک از این اسناد است. قبلا هم گفته ام باز هم تاکید میکنم، من مسئولیت سیاستهاى رسمى حزب را تا زمانى که در رهبرى آن تشکیلات بودم، یعنى از کنگره موسس تا لحظه جدایى، بعهده میگیرم. ما در هیچ مقطعى در آن حزب قطع رابطه با عراق را طرح و تصویب نکردیم. در آن شرایط با آن ساختمان تشکیلاتى و روش فعالیت، اجراى ابتدا به ساکن چنین تصمیمى میتوانست یک تراژدى انسانى عظیم ببار بیاورد. از کف رفتن امکانات استقرارى و مادى تنها یک وجه مساله بود، عامل مهمتر این بود که بریدن رابطه با عراق میتوانست به اقدامات انتقام جویانه اى منجر شود که ما در مقابل آن اگر نه بیدفاع، لااقل بشدت ضربه پذیر بودیم. لذا این در فورا بروى ما باز نبود. اما با اینحال تاریخ آن دوره شاهد مقابله تند دو جریان است: در یک سو ما که میخواستیم کادرها و امکانات را هرچه بیشتر از زیر کنترل عراق خارج کنیم، ضربه پذیرى در مقابل عراق را کم کنیم، سبک کار تشکیلات را عوض کنیم و به این انقیاد عملى ناخواسته خاتمه بدهیم، و در سوى دیگر کسانى که دقیقا با تبیین هاى قلابى از نوع سخنان امروز مهتدى درباره “مبارزه مسلحانه” و امکان استفاده از “تضادهاى دول منطقه” جلوى این روند را سد میکردند. جالب است که عبدالله مهتدى آن دوره در صف ما بود و نه فقط این، بلکه براى دوره اى مسئول پروژه اعزام فعالین حزب به اروپا (ترک “مبارزه مسلحانه”؟) بود. بهر رو، ما موفق شدیم. بخشا در همان حزب و سپس با جدایى، بخش اعظم آن امکانات و آن کادرها را از زیر کنترل عراق بیرون آوردیم. قطعا امکاناتى را از دست دادیم که براى بازسازى اش باید تلاش زیادى میکردیم. اما بعنوان یک حزب و یک جنبش دهها مرتبه قوى تر در میان مردم کردستان ظاهر شدیم. جنبشى که دیگر مجبور نبود سکوت کند و توانست جلوى همه مرتجعین، از دولت عراق تا احزاب ارتجاعى کردستان، بعنوان سخنگو و مدافع سرسخت کمونیسم و حقوق مردم کردستان ظاهر شود.
بنابراین مساله تا آنجا که به عراق برمیگردد روشن است. بحث بر سر تائید یا تکذیب امکانات گرفتن از عراق در آن دوره نیست. بلکه بر سر تشخیص گزاف شدن بهاى سیاسى این امکانات طى مراحل مشخصى است که در انترناسیونال بر شمردم. از پایان جنگ ایران و عراق تا مقطع جدایى ما، رابطه با عراق یک موضوع بازبینى و جدل در آن حزب بود. متاسفانه حتى پس از جنایت عراق در حلبچه و بعد کشتار دهها رفیق خودمان در بمباران شیمیایى اردوگاه مرکزى کومه له، نمیتوانستیم یکباره حلقه رابطه اى را که گام به گام با تغییر معادلات سیاسى و نظامى منطقه تنگ تر شده بود پاره کنیم. اما این ما بودیم که بعنوان رهبرى آن حزب براى قطع نهایى این رابطه، از سبکبار کردن تشکیلات در خاک عراق، تا نقد جدى دیدگاه و سبک کارى که این محظورات را ایجاب و توجیه میکرد، پیگیرانه تلاش کردیم (و از محافل قومى از همین دست دشنام ها شنیدیم). و بالاخره، از سال ١٩٩١ تا امروز، بخش اعظم آنچه حزب کمونیست ایران و کومه له را میساخت، این رابطه را کاملا قطع کرد. بیش از ۵ سال است که بخش اعظم تشکیلات عریض و طویل آن روز در کردستان، یعنى همه منهاى چند ده نفر، از زیر کنترل عراق بیرون آورده شدند. از میان اینها بسیارى در حزب کمونیست کارگرى متشکل شدند که نه از عراق امکاناتى میگیرد و نه سانسورى بر بیان مستقل و آزادانه نظرات و سیاست هاى خویش در قبال رژیم عراق و مسائل جامعه عراق میپذیرد. آقاى مهتدى هر قدر دروغ بافى و لجن پراکنى کند در یک حقیقت ساده نمیتواند تغییرى بدهد و آن اینست که من عضو حزبى هستم که از بدو پیدایشش هیچ نوع رابطه اى با دولت عراق و احزاب ارتجاعى منطقه نداشته، و حضرات سران سازمانى هستند که علیرغم همه این رویدادهاى تعیین کننده در این ۵ سال در منطقه و علیرغم همه آلترناتیوهایى که جلوى آنها قرار داشت این انقیاد را همچنان داوطلبانه پذیرفته اند و پز برکات مادى اش را به این و آن میدهند. با این تفاصیل نمیدانم تا کى میشود پشت فرمول “منصور حکمت خودش تائید کرده بود” پنهان شد و اعضاى به شک افتاده تشکیلات را خام کرد. آقایان عزیز، قبل از سال ٩١ هرچه گذشته بود، لااقل از آن تاریخ به بعد “منصور حکمت تائید نمیکند”. دلائلم را هم صبورانه و با متانت برایتان توضیح داده ام. دیگر وقت آن رسیده که مسئولیت سیاست ها و وضعیتتان را خودتان به عهده بگیرید.
از نظر سیاسى مساله اصلى، همانطور که گفتم، نه بده بستان اینها با رژیم عراق بلکه مناسبات نزدیک و حمایتگرانه شان با احزاب ارتجاعى و ملى عشیرتى کرد است. این یک محور اصلى انتقاد ماست. شگفتا که در کل ننه من غریبم هاى این آقایان حتى یک سطر راجع به این مساله پیدا نمیکنید. در عوض، بسیار صریح و روشن و از تریبون هاى مختلف، این احزاب واپسگرا را صاحب اختیار سرنوشت مردم کرد و صاحبان مشروع قدرت در کردستان مینامند. آدم هایى که اسم خودشان را سوسیالیست گذاشته اند، حزب کمونیست کارگرى عراق را بجرم اینکه گویا “فقط یکى” از سازمان هاى چپ در کردستان عراق است تخطئه میکنند و در عوض به هر بهانه اتحادیه و پارتى را “احزاب اصلى کردستان” مینامند، و از این بدتر، نصیحت میکنند که به دلیل “تناسب قواى سیاسى”(!) موجود در جامعه کردستان بهتر است خود اینها هم در رابطه با رژیم عراق “مساله مردم را حل کنند”. چپ کردستان را برسمیت نمیشناسند، در عوض براى مردم کردستان ده قیم بورژوا معرفى میکنند. و این همسویى ها را، بر خلاف رابطه با عراق، نه با نیاز مادى توضیح میدهند و نه با عشق شان به “مبارزه مسلحانه”، نه با ملزومات اردوگاه دارى و رادیو دارى و نه با هیچ چیز دیگرى. فقط هاج و واج نگاه میکنند، طورى که انگار اصولا سوال را متوجه نشده اند. واقعیت اینست که آنقدر این مناسبات برایشان بدیهى و طبیعى است که تناقضى حس نمیکنند. این ماهیت سیاسى خودشان است. حرفى ندارند بزنند.
انتقاد ما به کومه له امروز، گوشه کوچکى از نقد ما به خود بستر اصلى این ارتجاع در منطقه است. عراق و کل کردستان یک قلمرو کار جنبش ما و دو حزب کمونیست کارگرى عراق و ایران است. تقصیر ما نیست که کومه له امروزى را کنار جریانات ملى – عشیرتى پیدا کرده ایم. تقصیر ما نیست که اینها روبروى حزب کمونیست کارگرى عراق و نه کنار آن سر در آورده اند. هیچ توطئه عجیب و غریبى براى تلخ کردن زندگى به آقاى مهتدى در کار نیست. این حرکت مشروع و سیاسى و پیشرو جریانى است که دارد با این ارتجاع در منطقه مقابله میکند و در حین کار طبعا گاه گریبان حامیان این ارتجاع را هم میگیرد. اینکه کومه له امروز سیاست حمایتگرانه خود از این احزاب واپسگرا را با چه فرمول هایى براى خود توجیه میکند و به اعضایش میخوراند براى ما کوچکترین اهمیتى ندارد. ما گروههاى سیاسى را نه بر حسب رادیو داشتن و مقر داشتن و چاى دم کردن و نگهبانى دادنشان، بلکه برحسب سیاستشان قضاوت میکنیم.
سیاست کومه له امروز در منطقه، چه در رابطه با دولت عراق و چه بویژه در قبال احزاب ملى کرد، سیاستى ورشکسته و غیر قابل دفاع است. این سوال بالاى سر رهبران امروزى این سازمان آویزان است. متاسفانه فحاشى به منصور حکمت و دروغ بافتن راجع به یک تاریخ مستند و خدشه ناپذیر جواب این سوال سیاسى واقعى نیست. بعد از خوابیدن همه گرد و خاک ها و ترکیدن همه عقده ها، باز این سوال باقى است که این چه سیاستى است؟ این چه انتخاب سیاسى مفتضحى است؟ این اصل مساله است. فرار از آن ممکن نیست.
آقاى ایلخانى زاده در پاسخ گفته بود که این بهایى است که سازمان ایشان براى اردوگاه و رادیو داشتن در خاک عراق با کمال میل میپردازد. این پاسخ بنظر جناب مهتدى به اندازه کافى “رزمنده” نیامده و ایشان در مقام تصحیح عمر ایلخانى زاده اعلام میکند که خیر بحث بر سر رادیو و اردوگاه داشتن نیست، بلکه این سیاست شرط “مبارزه مسلحانه” کردن سازمان ایشان است. خوشبختانه نه امروز و نه در اوج غلبه کیش اسلحه بر جنبش چپ، “مبارزه مسلحانه” جزو فتیش هاى فکرى ما نبوده و هیچ تعظیم و تکریم اتوماتیکى را از طرف ما ایجاب نمیکند. مجاهد و طالبان و حماس هم “مبارزه مسلحانه” میکنند بدون اینکه احترامى نزد ما داشته باشند. توجه ما بعنوان کمونیست قبل از اینکه جلب فانسقه و قمقمه آقاى مهتدى بشود، جلب سیاست و مواضع ایشان میشود که متاسفانه چنگى بدل نمیزند. نظر من راجع به مبارزه مسلحانه نوع ایشان قبلا از جمله در ارگان مرکزى خود حزب کمونیست ایران و در قطعنامه ام پیرامون اصول فعالیت نظامى کومه له (مصوب کنگره ششم کومه له)، که آقاى مهتدى هنوز باید بر طبق آن عمل کند، به تفصیل و روشنى بیان شده و لذا خواهش میکنم این بساط عقب مانده کیش اسلحه را اینجا پهن نکنند. از این گذشته، ایشان باید لطف کند و آمارى هم از حجم مبارزه مسلحانه پنج سال اخیرشان که ظاهرا این همه اپورتونیسم و راست روى را جبران میکند به خوانندگان خود بدهند. واقعیت اینست، و همه ناظران مسائل کردستان میدانند، که اولین تاثیر سیاست تمکین به عراق و تحبیب احزاب ملى کرد، منتفى شدن هر نوع امکان مادى سازمان ایشان براى نقل و انتقال نیروى مسلح، تا چه رسد به مبارزه مسلحانه، بوده است. بنظر من آقاى ایلخانى زاده فرمولبندى سیاسى تر، قابل درک تر و صمیمانه ترى از مساله بدست داده بود. بیان آقاى مهتدى رزمنده تر نیست، فقط بچگانه تر است.
رابطه امروزى این سازمان با رژیم عراق و اتحادیه میهنى و پارتى بارزانى به هیچوجه قابل دفاع نیست. اگر این سازمان سوسیالیست بود، اگر رهبرانش حتى به یک معنى عام چپ گرا بودند و افق داشتند، خیلى وقت پیش میبایست عطاى این جریانات را به لقایشان میبخشیدند، و در صحنه سیاسى عراق و کردستان کنار مردم و کمونیستها میایستادند. اما از یک سازمان ملى کرد در یکى از چهار پارچه کردستان، سازمانى که تمام تجسمش از پیروزى، با تفنگ به شهر برگشتن و چند صباحى دوشادوش حزب دموکرات تقلید طالبانى و بارزانى را در آوردن است، این انتظار بیجایى است. نکته اینجاست که کسانى که حتى در متن تحولاتى اینچنین عظیم، روش و آینده خود را بر ملاحظاتى چنین خرد بنا میکنند، کسانى که اینچنین به ناتوانى شان از برداشتن گامهاى بلند مفتخرند، از تحقق همین رویاى محقر خود هم ناتوان خواهند ماند.
منصور حکمت
اولین بار در آذر ١٣٧۵، دسامبر ١٩٩۶، توسط انتشارات نسیم منتشر شد.
مجموعه آثار منصور حکمت جلد هشتم صفحات ٣۴٣ تا ٣۵۴
انتشارات حزب کمونیست کارگرى ایران، چاپ اول نوامبر ١٩٩٧ سوئد